تجمل و زیبایی در نظام آفرینش
تجمل و زيبايي در نظام آفرينش
همه موجودات مخلوق خداوند تبارك و تعالي هستند: «الله خالق كل شئ» خداست كه همه چيز را آفريده است و هر چه را آفريد در نهايت زيبايي وآراستگي خلق كرد: «الذي احسن كل شئ خلقه»
بنابر اين، آفرينش از نظر قرآن با زيبايي آميخته است و اين زيبايي از آن خداوندي است كه زيباي مطلق است و چون جلوه زيبايي، خود زيبا است.
از سويي ديگر ميفرمايد: «فاينماتولوافثم وجه الله» بنابر اين، تمامي موجودات هستي نيز جلوه او هستند و زيبا و همه وجه خدايند و همان طور كه ميدانيم يكي از صفات خداوند: «مصور» بودن او است كه به معني اين است كه او عالم را به بهترين وجه و در زيباترين صورت ممكن آفريده و در آن صورت گري نموده است.
خداوند، زمين، آسمان و ديگر موجودات را با معناي مخصوصي به نام: «زينت» ترسيم كرده كه بنابر اين، دنيا از نظر خداوند زينت و زيبايي است.
فردريش هگل ميگويد: «مضمون
اين جهان زيبايي است، زيبايي راستين، روحيت شكل يافته، يعني آرمان، به عبارت دقيق تر، روح مطلق است، خود حقيقت است. ميتوان گفت كه اين قلمرو حقيقت خدايي است كه هنرمندانه به منظوراحساس نگرش، تجسم يافته است.
كانون تمام جهان، هنري است كه چنان شكل يافتگي مستقل، آزاد و خدايي است كه جنبه بيروني شكل و مصالح را كاملا جذب كرده است»
زيبايي يك صفت الهي است و چون جهان، آينه جمال الهي است از اين رو در جهان نظامي واحد و منسجم و كامل و سراسر زيبايي حكومت ميكند و در اين ميان انسان در واقع پژواك و امر الهي است و بايد باطن جهان را در خود منعكس سازد. ازاين رو زيبايي جهان را در آينه وجود خود ميبيند يا به صورت الهامي در خود مييابد و چون موجودي قادر بر (بيان) است آنچه را كه ديده ياالهام گرفته به صورت گفتار يا عمل نشان ميدهد و همه آن زيبائيها را در آن منعكس ميسازد.
نتيجه: بنابر اين، خداوند حسن و زيبايي را نشان صنع قرار داد و اين حسن در صورتهاي آفاقي وانفسي بازتاب يافته و ذات جميل انسان را به مشاهده خود در اين صور فرا خوانده و ديدار خود را موكول به ديدار آنها نموده است.
[باز تعریف تجمل گرایی از منظر قران کریم - مهدی عارفی جو - صفحه۳۵]
تمنای مرگ
تمناى مرگ
جناب آقاى سيد مجتبى خلخالى ولد صالح آيت الله خلخالى از مراجع سابق نجف اشرف، دوست گرامى حقير، برايم نقل نمودند: در سنين نوجوانى كه در عتبات عاليات ساكن بوديم، روزى در محضر والد گرامى خود در بازار بين الحرمين كربلا با مرحوم حاج آقا مقدس ملاقات نموديم. ايشان از سفر حج مراجعت نموده بودند و مشكلات سفر حج چهره ايشان را مايل به زردى و اندامشان را نحيف و لاغر نموده بود. پس از آنكه با مرحوم والد معانقه نمودند و تعارفات معمولى انجام شد، ايشان به مرحوم والد گفتند: درخواستى از خداوند متعال دارم كه قول بدهيد دعاى مرا آمين بگوييد. مرحوم والد درخواست ايشان را قبول نمودند. سپس مرحوم مقدس دستها را به سوى آسمان بلند نمودند و عرض كردند: پروردگارا از تو مى خواهم وسيله ماندنم را در عتبات عاليات مقدر فرماييد. مرحوم والد هم طبق قولى كه داده بود
آمين گفتند. (شايد معظم له در ضمير خود مرگ خود را از خداوند درخواست نموده بود) با دعاى مقدس و آمين پدرم خواسته باطنى مرحوم مقدس را خداوند به اجابت رسانيد و چند روز بعد در جوار مولاى خود اميرالمؤمنين عليه السلام براى هميشه ماندگار شد. روحش شاد
[خاطراتی از صالحان -احمد شهامت پور - صفحه۴۲]
نشانه ای از بهشت
لذت های معنوی که گاه بر اثر بلایا یا ازدست دادن عزیزانم دچارش می شوم روح ام را آکنده از درد و رنج فراز ونشیب های زندگی کرده اند، دست و پا می زنم در مقابل عمودی از مشکلات که پیروزمندانه در مقابلم قد علم کرده اند روزها سرشاراز تکرار رد می شوند.
ناگهان در خلوت شبانه ی،در خواب شبانگاهی ندایی نوازش می کند روح درد کشیده ام را ، نگاهی از جنس نور صدایم می کند ومرا آغوش رحمت خود می گیرد می گوید جلوتر بیا با من حرف بزن .
تمام وجودم پر می شود از محبت، ناگهان یاد درد هایم می افتم که تسکین یافته اند که درد نمی کند که آرام شده اند . آری در یکی از شب های معمولی نسیم رحمت تو بود که بر من وزید .
ای مولای من . لذتی در دلم نهادی که سال ها و روزها هنوز در من نفس می کشد .از آن شب شوق زندگی یافتم و حسرت وار چشم دارم در وصال دوباره آن شب.
چه کنم تا دوباره صدایم کنی ! مولای من هرچه دارم از من بگیر ،بلا و سختی بر من فرود آور ولی باز هم بیا ….
تامل دوباره ام در نگاه لطف تو ،مرا به سوی نشانه ای از بهشت دعوت می کند .آری نشانه ای از بهشت که در وجودم به ودیعه نهاده ای .این ذره ای از نعمت های بهشتی توست .مگرنه این است که نعمت های بهشت برتر از آن است که در درک ما قرار گیرد.
مگرنه این است که از نعمت های بهشتی خسته نمی شویم ،از تکرار خسته نمی شویم .هرچه بیشتر تکرار شود شوق بیشتر می شود لذت افزون تر و تکرار مایه تشدید لذت هاست.
در سرای جاودان هم تکرار هست وهم تکرار نیست بلکه باهر تکرار شدنی ،نعمتی دیگر،لذتی دیگر است.
#به-قلم-خودم-
عنایت پروردگار
عنايت پروردگار
شب به نيمه نزديك مى شد. تهران در تاريكى مطلق فرو رفته بود. گهگاهى چراغ هاى بادى و پيه سوز در سر چهارراهها و كوچهها سوسو مى زد و گاهى در كنار چراغ ها، اوباش و قداره بندها به انتظار نشسته تا بيچاره بخت برگشته اى را در تاريكى شب، لخت و هستى او را به غارت ببرند. در اين تاريكى شب، جوان نورسى با طمأنينه خاطر در حالى كه در عالم معنويت فرو رفته بود، نه به تاريكى شب توجه و نه ترسى از آن داشت، عبور مى كرد. آن شب مجلس درس و موعظه شيخ به طول انجاميده بود. آن جوان مرحوم حاج سيد مهدى خرازى بود. ايشان نقل نمودند: آن شب كه به درب منزل رسيدم، تازه به خود آمدم كه شب به نيمه رسيده. درب را بسته ديدم. خواستم كوبه درب را به صدا درآورم، يادم آمد كه در اين وقت شب، مادرم به خواب رفته و با درب زدن، ايشان از خواب بيدار مى شوند و اين خلاف تعليماتى است كه از مجلس درس جناب شيخ گرفتهام و از طرفى با خود فكر نمودم كه به منزل يكى از بستگان بروم، اما ناامنى شب و تاريكى آن، و جوان بودنم مانع از تصميم من شد. در حال تحير بودم كه ناخودآگاه دستم به طرف درب خانه رفت. هنگامى كه دستم به درب خانه رسيد، درب بدون فشار باز شد. با خوشحالى وارد منزل شدم. ديدم مرحومه والدهام در خواب است. توضيحا عرض كنم، در زمان سابق چراغ هاى نفت سوزى بود، به نام (لامپا) كه پايه بلندى داشت و سه پايه هايى هم به بلندى چراغ بود كه اگر چيزى را مى خواستند گرم نگه دارند، چراغ را زير آن سه پايه قرار مى دادند. توجه نمودم كه مرحومه والده غذاى مرا روى سه پايه قرار داده و در اثر دير آمدن من، محتويات غذا به حالت خشكى درآمده. در هر صورت آنچه از غذا در ظرف مانده بود را آهسته تناول نمودم و به بستر خواب رفتم. اذان صبح كه به جهت نماز بيدار شديم، مادرم با كمال تعجب به من نگاه كرد. همه اين مطالب مقدمه اين جمله بود: فرمود: «سيد مهدى تو چگونه داخل منزل شدى من كه كلون درب خانه را انداخته بودم». تازه به خود آمدم، اينكه درب بسته در نيمه شب به رويم باز شد كه اين عنايتى از جانب پروردگار و كرامتى از كرامت هاى مرحوم جناب شيخ مى باشد.
اگر تو گويى: آيا مى شود مسير شيخ را طى نمود؟ مى گويم: آرى. ابواب رحمت الهى به سوى همه بندگانش باز است؛
زيرا از طريق تقواى الهى كه اتيان به واجبات و ترك محرمات است، مى توان به اين مقام والا رسيد. همچنان كه جناب شيخ رسيده بود.
منبع: شهامت پور، احمد ،خاطراتی از صالحان،مشخصات نشر: قم: مسجد مقدس جمکران،ص۵
مسئولیت پذیری
سردار شهید مهدی زین الدین
پدرش میگوید: «از همان اول نازپرورده بار نیامد. وضع مالی مان خوب نبود. از بچگی یاد گرفت که کار کند و زحمت بکشد. هم مدرسه میرفت و هم روزی چند ساعت میآمد مغازه کمک من بود. » درس هایش هم همیشه عالی بود. مادرش میگوید: «با اینکه اهل کار بود و بار خانواده را با پدرش به دوش داشت، ولی در درس خواندن هم
کم نمی گذاشت. نمره اول بود. » توی خانه هم به مادر کمک میکرد. اگر خریدی داشتند، انجام میداد. نسبت به کوچک ترین کارها احساس مسئولیت میکرد. «وقتی پدر را به خاطر پخش اعلامیه و فروش کتابهای ممنوعه، به کردستان تبعید میکنند، یک تنه هم مغازه را اداره میکرد و هم برای کنکور میخواند. وقتی نتایج کنکور آمد، همه فامیل تعجب کردند. آخه رتبه چهارم پزشکی دانشگاه شیراز را آورده بود».
[سیره پیامبرانه شهدا - سردار شهید مهدی زین الدین-رضا آبیار - صفحه ۷۱]