نقش آفرینی حضرت عباس(علیه السلام) در حماسه عاشورا
نقش آفرینی حضرت عباس(علیه السلام) در حماسه عاشورا
1. آب رسانی
روز هفتم محرم، سه روز پیش از شهادت امام، عبیداللّه به عمر سعد نگاشت: «…به هوش باش! وقتی نامه ام به دستت رسید، به حسین(علیه السلام) سخت بگیر و اجازه نده از آب فرات حتی قطره ای بنوشد و با آنان همان کاری را بکن که آنان با بنده پرهیزگار خدا عثمان بن عفان کردند. والسلام.»1
امام، حضرت عباس(علیه السلام) را فرا خواند و سی سوار را به اضافه بیست پیاده با او همراه کرد تا بیست مشکی را که همراه داشتند، پر از آب نمایند و به اردوگاه امام بیاورند. پانصد سواره نظام دشمن در کرانه فرات استقرار یافته و مانع برداشتن آب شدند. حضرت عباس(علیه السلام) به مبارزه با نگاهبانان فرات پرداخت و افراد پیاده، مشک ها را پر کردند. وقتی همه مشک ها پر شد، حضرت عباس(علیه السلام) دستور بازگشت به اردوگاه را داد و محاصره دشمن را شکسته و توانست آب را به اردوگاه برساند.2
از آن پس حضرت عباس(علیه السلام) به «سقّا» مشهور شد.3 یکی از شعارهای بنی امیه در مقابله اهل بیت(علیهم السلام)خونخواهی عثمان بوده است. اما ادعای عبیداللّه در این نامه افترایی بیش نیست؛ زیرا امام علی(علیه السلام) و فرزندان او آب را بر عثمان نبستند و این قاتلین عثمان بودند که برای بیرون کشیدن او از خانه اش آب را به خانه او بستند و در واقع این امیرمؤمنان(علیه السلام)بود که در اعتراض به این حرکت، به امام حسین(علیه السلام) دستور داد تا به او و خانواده اش آب برساند.4
2. نمایندگی و سخنگویی از جانب امام
شب عاشورا یا تاسوعا عمر سعد در برابر لشکر خود ایستاد و فریاد کشید: «ای لشکریان خدا! سوار مرکب هایتان شوید و مژده بهشت گیرید». امام حسین(علیه السلام)جلوی خیمه ها بر شمشیر خود تکیه کرده بود. حضرت عباس(علیه السلام) با شنیدن سر و صدای لشکر دشمن، نزد امام آمد و عرض کرد: «لشکر حمله کرده است». امام حسین(علیه السلام)برخاست و به او فرمود:
«عباس! جانم به فدایت. سوار شو و نزد آنان برو و اگر توانستی، [حمله] آنان را تا فردا به تأخیر بینداز و امشب آنان را از ما بازدار تا شبی را برای پروردگارمان به نماز بایستیم و او را بخوانیم و از او طلب آمرزش نماییم که او می داند من به نماز عشق می ورزم و خواندن قرآن و دعای بسیار و طلب بخشایش را دوست می دارم». حضرت عباس(علیه السلام) به سوی لشکرگاه دشمن رفت و موفق شد جنگ را به تأخیر بیندازد.5
3. ردّ امان نامه دشمن
آوازه دلاورمردی های حضرت عباس(علیه السلام) چنان در گوش عرب آن روزگار طنین افکنده بود که دشمن را بر آن داشت تا با اقدامی جسورانه، وی را از صف لشکریان امام جدا سازد. در این جریان، «شَمِر بن شُرَحْبیل (ذی الجوشن)» فردی به نام «عبداللّه بن ابی محل» را که حضرت امّ البنین(علیهاالسلام) عمه او می شد، به نزد عبیداللّه بن زیاد فرستاد تا برای حضرت عباس(علیه السلام)و برادران او امانی دریافت دارد. سپس آن را به غلام خود «کَرْمان» یا «عرفان» داد تا به نزد لشکر عمر سعد ببرید.6
شمر امان نامه را گرفت و به عمر سعد نشان داد. عمر سعد که می دانست این تلاش ها بی نتیجه است، شمر را توبیخ کرد؛ زیرا امان دادن به برخی نشان از جنگ با بقیه است. شمر که می انگاشت او از جنگ طفره می رود، گفت:
«اکنون بگو چه می کنی؟ آیا فرمان امیر را انجام می دهی و با دشمن می جنگی و یا به کناری می روی و لشکر را به من وامی گذاری؟» عمر سعد تسلیم شد و گفت: «نه! چنین نخواهم کرد و سرداری سپاه را به تو نخواهم داد. تو امیر پیاده ها باش!» شمر امان نامه را ستاند و به سوی اردوگاه امام به راه افتاد. وقتی رسید، فریاد برآورد: «أَیْنَ بَنُوا أُخْتِنَا»؛خواهرزادگان ما کجایند؟
حضرت عباس(علیه السلام) و برادرانش سکوت کردند. امام به آن ها فرمود: «پاسخش را بدهید، اگر چه فاسق است».7 حضرت عباس(علیه السلام)به همراه برادرانش به سوی او رفتند و به او گفتند: «خدا تو و امان تو را لعنت کند! آیا به ما امان می دهی، در حالی که پسر رسول خدا(صلی الله علیه وآله)امان ندارد؟!» شمر با دیدن قاطعیت حضرت عباس(علیه السلام)و برادرانش خشمگین و سرافکنده به سوی لشکر خود بازگشت.8
رفع یک شبهه
از گفتگویی که بین شمر و فرزندان امّ البنین(علیهاالسلام) صورت گرفت، شبهه ای در اذهان به وجود می آید که مراد شمر از جمله «أین بنو أختنا» چه بوده است؟ برخی گفته اند: بین عرب رسم بوده، دختران قبیله خود را خواهر صدا می زده اند. باتوجه به زندگی عشیره ای اعراب در آن دوران و انسجام ناگسستنی پیوندهای خونی در چنین جوامعی، بعید به نظر نمی رسد، چنین رسمی بین آنان حاکم بوده باشد. اما تا چه اندازه این انگاره درست و قابل اثبات باشد، معلوم نیست. در هر حال، روشن کردن نسبت خانوادگی امّ البنین(علیهاالسلام) با شمر تا اندازه ای می تواند مطلب را شفاف تر سازد.
گفتنی است: امّ البنین(علیهاالسلام) و شمر هر دو از قبیله «بنی کلاب» می باشند. نسب خانوادگی آنان این گونه است:
بنابراین امّ البنین(علیهاالسلام)از عموزادگان شمر می باشد. دلیل واضح تر این خطاب از سوی شمر، جنبه روانی و کارکرد روان شناختی آن است. بدین معنا که شمر با توجه به این که روحیات حضرت عباس(علیه السلام) را می شناخته، احتمال می داده که او امان نامه را نپذیرد. شمر با اتخاذ این لحن، می خواست که حضرت را متوجه پیوند خانوادگی اش با خود نماید و شرایط روحی عباس(علیه السلام) را برای پذیرش امان نامه بیشتر آماده سازد. گذشته از آن، شمر این سخن را در حضور دیگران و با صدای بلند اظهار می کند تا عرصه را بر حضرت بیشتر تنگ نموده و او را وادار به مصالحه نماید.
7. پاسداری از خیمه ها
شب عاشورا حضرت عباس(علیه السلام)پاسداری از حرم را بر عهده گرفت. اگر چه ایشان آن شب را از دشمن مهلت گرفته بود، ولی از پستی و دون مایگی آنان بعید نبود که پیمان شکنی کنند. آن شب، هنگامی که حضرت عباس(علیه السلام) از گفتگو با شمر در مورد پذیرش یا ردّ امان نامه بازگشت، زهیر نزد او رفت. زهیر دیر زمانی بود که با خاندان امام علی(علیه السلام) آشنایی داشت. او پرچمی را که در دست «عبداللّه بن جعفر بن عقیل» بود، گرفت. عبداللّه پرسید: «ای برادر! آیا در من ضعف و سستی ای دیده ای که پرچم را از من می گیری؟» زهیر پاسخ داد: «خیر، با آن کاری دارم». سپس نزد عباس(علیه السلام) آمد. حضرت بر مرکب خویش سوار و با نیزه ای در دست و شمشیری به کمر مشغول نگاهبانی بود.10 زهیر نزد او آمد و گفت: «آمده ام تا با تو سخنی بگویم». حضرت که بیم حمله دشمن را داشت، فرمود: «مجال سخن نیست، ولی نمی توانم از شنیدن گفتار تو بگذرم. بگو، من سواره می شنوم». زهیر جریان خواستگاری علی(علیه السلام) از امّ البنین(علیهاالسلام) را بیان کرد و انگیزه امام را از ازدواج با او یادآور شد و افزود: «ای عباس(علیه السلام)! پدرت تو را برای چنین روزی خواسته، مبادا در یاری برادرت کوتاهی کنی!» حضرت عباس(علیه السلام) از شنیدن این سخن خشمگین شد و سخت برآشفت و از عصبانیت آن قدر پایش را در رکاب اسب فشرد که تسمه آن پاره شد و فرمود: «زهیر! تو می خواهی با این سخنانت به من جرأت دهی؟! به خدا سوگند تا دم مرگ، از یاری برادرم دست بر نمی دارم و در پشتیبانی از او کوتاهی نخواهم کرد. فردا این را به گونه ای نشانت می دهم که در عمرت نظیرش را ندیده باشی».11
8. پرچمداری سپاه
صبح عاشورا، وقتی امام از نماز و نیایش فارغ شد، لشکر دشمن آرایش نظامی به خود گرفت و اعلان جنگ نمود. امام افراد خود را آماده دفاع کرد. لشکر امام از سی و دو سواره و چهل پیاده تشکیل شده بود. امام در چینش نظامی لشکر خود، زهیر را در «مَیمنة» و حبیب را در «مَیسره» گماشت و پرچم لشکر را در قلب سپاه، به دست برادر خود حضرت عباس(علیه السلام) داد.12
9. شکستن حلقه محاصره دشمن
در نخستین ساعت های جنگ، چهار تن از افراد سپاه امام حسین(علیه السلام) به نام های «عمرو بن خالد صیداوی»، «جابر بن حارث سلمانی»، «مجمع بن عبداللّه عائذی» و «سعد؛ غلام عمر بن خالد» حمله ای دسته جمعی به قلب لشکر کوفیان نمودند.
دشمن تصمیم گرفت آنان را محاصره نماید. حلقه محاصره بسته شد؛ به گونه ای که کاملاً ارتباط آن ها با سپاه امام قطع گردید. در این هنگام حضرت عباس(علیه السلام)با دیدن به خطر افتادن آن ها، یک تنه به سوی حلقه محاصره تاخت و موفق شد حلقه محاصره دشمن را شکسته و آن چهار تن را نجات بدهد، به طوری که وقتی آن ها از چنگ دشمن بیرون آمدند، تمام پیکرشان زخمی و خون آلود بود.13
10. کندن چاه برای تهیه آب
در میانه روز، آن گاه که تشنگی بر کودکان، زنان و حتی سپاهیان امام فشار شدیدی آورده بود، امام به حضرت عباس(علیه السلام)دستور داد اقدام به حفر چاه نماید؛ چرا که سرزمین کربلا بر کرانه رودی پر آب قرار داشت و احتمال آن می رفت که با کندن چاه به آب دست یابند. حضرت عباس(علیه السلام) مشغول کندن چاه شد. پس از مدتی کندن زمین، از رسیدن به آب از آن چاه ناامید گردید، از چاه بیرون آمد و در قسمت دیگری از زمین دوباره شروع به حفر چاه نمود، ولی از چاه دوم نیز آبی نجوشید.14
12. پیش فرستادن برادران برای نبرد
وقتی حضرت عباس(علیه السلام) بدن های شهیدان بنی هاشم و دیگر شهدا را بر گستره کربلا دید، برادران مادری خود، عبداللّه، جعفر و عثمان را فراخواند و به آن ها فرمود: «ای فرزندان مادرم! پیش بتازید تا جانفشانی شما را در راه خدا و رسول خدا(صلی الله علیه وآله) شاهد باشم». آنان که خون علی(علیه السلام) در رگ هایشان جاری بود، پیش تاخته و پس از مدتی نبرد با دشمن، پیش چشم حضرت عباس(علیه السلام) به شهادت رسیدند.15
13. شهادت فرزندان حضرت عباس(علیه السلام)
هنگامی که حضرت عباس(علیه السلام)به شهادت رسید، امام حسین(علیه السلام)خود را به او رسانید و وقتی که حالت او را مشاهده نمود، فریاد بی یاوری برآورد. «محمد» و «قاسم» فرزندان عباس(علیه السلام)صدای امام را شنیدند، نزد ایشان رفته و در پاسخ امام فریاد زدند: «در خدمت توایم ای سرور ما!»
امام فرمود: «بِشَهَادَةِ اَبِیکُمَا الکِفَایَة»؛ شهادت پدرتان بس است. اما آنان امتناع ورزیده و از امام اجازه گرفته، به میدان نبرد شتافتند و پس از پیکار با دشمن ابتدا محمد و پس از او قاسم به شهادت رسید.16 علامه «سید محسن امین»، نیز «عبداللّه بن عباس(علیه السلام)» را در شمار شهیدان کربلا ذکر می نماید،17 اما بنا به گزارش برخی دیگر از تاریخ نگاران، تنها «محمد» در کربلا به شهادت رسیده است.18
14. پیکار شجاعانه
حضرت با سه تن از جنگجویان دشمن روبه رو می شود، نخستین آنان، «مارد بن صُدَیف» بود. او دو زره نفوذناپذیر پوشیده، کلاهخودی بزرگ بر سر نهاده و نیزه ای بلند در دست گرفته بود. وقتی به میدان آمد، نیزه اش را به حمایل سینه حضرت فرو کرد. عباس(علیه السلام) سر نیزه او را گرفت و پیچاند و نیزه اش را از دستش بیرون آورد و او را با نیزه خودش هلاک کرد.19
نفر دوم، «صَفوان بن ابطح» بود که در پرتاب سنگ و نیزه مهارت فراوان داشت. او پس از چند لحظه رویارویی، مجروح شد، ولی بخشش حضرت، زندگی دوباره به او بخشید.
سومین رزم آور «عبداللّه بن عقبة غَنَوی» بود. حضرت، پدر او را می شناخت و برای این که کشته نشود، مهرورزانه به او گفت: «تو نمی دانستی که در این جنگ با من روبه رو می شوی. به سبب احسانی که پدرم به پدرت کرده است، از جنگ با من دست بردار و برگرد». خیرخواهی حضرت در او اثر نکرد و به جنگ پرداخت. ساعتی نگذشته بود که شکست خورد و مفتضحانه از میدان نبرد گریخت.20
پی نوشت ها:
1ـ نهایة الارب، ج20، ص427؛ بغیة الطلب، ج6، ص262.
2ـ تاریخ الطبری، ج5، ص412؛ نفس المهموم، ص214؛ الکامل فی التاریخ، ج3، ص283؛ تذکرة الخواص، ص248؛ اعیان الشیعه، ج7، ص43؛ مقاتل الطالبیین، ص78.
3ـ تسلیة المجالس، ج2، ص264؛ الثقات، ج1، ص559؛ السیرة النبویة، ج1، ص559؛ بحارالانوار، ج44، ص378 ؛ مُثیر الاحزان، ص51.
4ـ مروج الذهب، ج2، ص701.
5ـ الإرشاد، ج2، ص92؛ مناقب آل ابی طالب، ج4، ص98؛ بحارالأنوار، ج44، ص391؛ تاریخ الطبری، ج5، ص416؛ اعیان الشیعة، ج7، ص430؛ تجارب الامم، ج2، ص68.
6ـ تاریخ الطبری، ج5، ص415؛ الفتوح، ج5، ص166؛ الکامل فی التاریخ، ج3، ص284.
7ـ مقتل الحسین(ع) للخوارزمی، ج1، ص246؛ عمدة الطالب، ص394؛ اللهوف، ص88.
8ـ الإرشاد، ج2، ص91؛ بحارالأنوار، ج44، ص390، اعلام الوری، ص233؛ مقتل الحسین(ع) للخوارزمی، ج1، ص246؛ الکامل فی التاریخ، ج3، ص284؛ المنتظم، ج5،پص337.
9ـ جمهرة النسب، ج2، ص321.
10ـ وسیلة الدارین، ص270 ؛ مقتل الحسین(ع) بحرالعلوم، ص314؛ معالی السبطین، ج1، ص443.
11ـ مقتل الحسین(ع) بحرالعلوم، ص314؛ کبریت الأحمر، ص386؛ بطل العلقمی، ج1، ص97.
12ـ شرح الاخبار، ج3، ص182؛ بحارالأنوار، ج45، ص4؛ تذکرة الخواص، ص251 ؛ الأخبارالطوّال، ص256.
13ـ تاریخ الطبری، ج5، ص446؛ الکامل فی التاریخ، ج3، ص293؛ اعیان الشیعة، ج7، ص430؛ معالی السبطین، ج1، ص443؛ العیون العبری، ص126.
14ـ ینابیع المودة، ج2، ص340؛ المنتخب، ج2، ص441؛ مقتل ابی مخنف، ص57؛ بطل العلقمی، ج2، ص357.
15ـ الامالی الخمیسیة، ج1، ص175؛ بحارالأنوار، ج45، ص38؛ مقاتل الطالبیین، ص54؛ اعلام الوری، ص243؛ الإرشاد، ج2، ص113.
16ـ بطل العلقمی، ج3، ص433.
17ـ اعیان الشیعة، ج1، ص610.
18ـ بحارالانوار، ج45، ص62؛ مناقب آل ابی طالب، ج4، ص12؛ العوالم، ج17، ص343.
19ـ کبریت الأحمر، ص387.
20ـ همان.
قهرمان علقمه
شجره طیبّه
عباس، شجره طیبه ای است که ریشه در اعماق سرزمینی پاک و نمونه دارد. ریشه های این درخت، از منابعی تغذیه می کند که سرشار از کرامت و مجد و بزرگواری است. پدر بزرگوارش، کسی است که زادگاهش خانه خداست. او وصیّ پیامبر صلی الله علیه و آله و همسر حضرت زهرا علیهاالسلام بانوی بانوان همه عالَم است. مادرش ام البنین، فاطمه کلابیه، از شخصیت های کم نظیر جهان اسلام است. او زنی بلندمقام و عارف به حق اهل بیت، خالص و پاک در رفتار و گفتار و اخلاق بود. به همین دلیل، شایستگی همسری حضرت علی علیه السلام را پیدا کرد. ادب آن بانو چنان والاست که بعد از ازدواج با حضرت علی علیه السلام ، از حضرت خواست تا او را فاطمه خطاب نکند، چون فرزندان حضرت زهرا علیهاالسلام به یاد مادرشان می افتند؛ از این رو، او را امّ البنین نامیدند.
میلاد ماه
هنگام تولدِ ماه است؛ ماه بنی هاشم که خودْ ماه هستی است. علی علیه السلام را به ولادت نوزاد بشارت دادند، فورا به خانه رفت و فرزند دلبند را در آغوش گرفت و پیشانی اش را بوسه زد و در اجرای مراسم دینی، در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت. نخستین آهنگی که پرده گوش نوزاد را نواخت، آهنگ توحیدیِ امیر مؤمنان بود، آن هم با کلمات اللّه اکبر، اشهد ان لا اله الّا اللّه . این کلمات مقدس، خلاصه رسالت همه پیامبران و آهنگ جان همه پرهیزکاران است که در اعماق وجود فرزند نفوذ می کند و تمام وجودش را فرامی گیرد؛ کلماتی که زندگی اش را با آن ها آغاز کرد و استمرار بخشید و سرانجام در راه آن، هم سر و دست داد و هم جان عزیز خویش را خالصانه تقدیم نمود.
نامگذاری
امیر مؤمنان، علی علیه السلام مظهر عقل وعاطفه و ایمان پاک است. طبعا او همان طور که در موقع انتخاب همسر گرایش های خود راملحوظ می دارد، در موقع نامگذاری فرزند نیز دیدگاه خود را آشکار می کند. نوزاد همان است که پدر می خواهد و پدر هم آرمان های خداپسندانه خود را در سیمای نورانی قمر بنی هاشم می خواند و به همین جهت، نامش را عباس می نهد؛ چرا که می داند این کودک، همان دلاورمرد آینده و همان قهرمان و پهلوان رزمنده ای است که هرگز روی خوش به اهل باطل نشان نمی دهد. بدون شک، خشمناک در برابر باطل، شاداب در برابر حق و حقیقت است. علی علیه السلام از این دو صفت متضاد، همان را برگزید که یگانه آرزو و منتهای امید و آرمانش بود. قمر بنی هاشم، در برابر قوای اهریمنی دشمنان اهل بیت خشمناک بود و به سر کرده ها و بزرگان آن ها فرصت نمی داد که نفس بکشند و خود را برای حمله یا دفاعی آماده سازند.
بنده نیک
یکی از کنیه های حضرت، عبد صالح است. امام صادق علیه السلام در زیارتی که ابو حمزه ثمالی نقل کرده، در خطاب به او می فرماید: «السلام علیک ایّها العبد الصالح». عالی ترین مرتبه یک انسان کامل، همین است که به درجه و مرتبه ای برسد که بتوان او را بنده صالح نامید؛ زیرا بنده صالح کسی است که همه صلاحیت ها در وجود او جمع است؛ هم چنان که یکی از القاب امام هفتم حضرت موسی بن جعفر علیه السلام نیز همین لقب بوده است.
در مکتب سه امام
حضرت عباس در محیطی الاهی پرورش یافت، تا برای پذیرفتن مسؤولیتی خطیر آماده گردد. اسلام ناب در کودکی از سرچشمه ولایت، یعنی پدرش در جان او نشست. تربیت او به قدری برای حضرت امیر علیه السلام اهمیت داشت که حتی مشاغل سنگین و پر مسؤولیت خلافت، حضرت را از این امر بازنمی داشت. از طرفی برادرانش، امام حسن و امام حسین علیهم السلام ، که هر دو نوه های پیامبر و وارث علم لدّنی بود و بعد از پدر، الگوی تمام عیار تربیتی حضرت ابوالفضل به شمار می آمدند. بنابراین، تمام لحظات عمر عباس، زیر نظر و عنایت بیت مقدس وحی و عصمت و طهارت سپری گشت.
طائر بهشت
مقام حضرت عباس چنان بالاست که امام زین العابدین علیه السلام در وصفِ آن چنین می فرماید: «خدای رحمت کند عباس را، برادر خویش را برگزید و جان خویش را فدای برادر کرد تا هر دو دست او جدا گشت و خداوند به جای دست ها، دو بال به وی بخشید که با فرشتگان در بهشت پرواز کند؛ چنان که جعفر بن ابی طالب و عباس را در روز قیامت و نزد خدای تعالی منزلتی است که شهدا حسرت آن را می خورند».
وارث پدر
در جنگ خندق پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به هنگام رو به رو شدن امیر مؤمنان علیه السلام با عمرو بن عبدود فرمود: «همه ایمان در برابر همه کفر ظاهر شده است». روز عاشورا هم با حضور عباس در برابر جبهه دشمن، همه ایمان در برابر همه شرک ظاهر شد. مردی که امام حسین علیه السلام او را بازوی توانای خود و شیرازه انسجام بخش سپاه خود می داند، همه ایمان است.
گوشه ای از زیارت نامه حضرت عباس علیه السلام
در زیارت نامه حضرت عباس علیه السلام که امام صادق علیه السلام آن را انشا نموده است، چنین می خوانیم: «شهادت می دهم که تو در راه اخلاص، فراوان پیش رفتی و هر چه در توان داشتی بخشیدی. خداوند تو را در میان شهیدان برانگیزاند و روحت را با ارواح سعادت مندان قرار دهد و وسیع ترین منزل و برترین غرفه بهشت را به تو دهد و یادت را در آسمان ها بلندی بخشد و تو را با پیامبران و شهیدان و صالحان، محشور کند که این ها دوستانی نیکویند. شهادت می دهم که تو سست و ناتوان نشدی و در کار خود بصیرت داشتی و به صالحان اقتدا کردی و پیرو پیامبران بودی. خداوند میان ما و تو و پیامبر و اولیایش در منازل برگزیدگان جمع کند که او مهربان ترین مهربانان است».
وفاداری
عباس را با حسین علیه السلام عهدی محکم و میثاقی ناگسستنی است. او با امام نور همراه است. او در راه دینش وفادارترین است و به حکم وفایی که هم چون خون در رگ هایش جاری است، تمام خطرها را به جان می خرد و از اهل بیت دفاع می کند و سختی های زمانه، نمی تواند او را از این خاندان والا مقام جدا سازد. وفاداری عباس علیه السلام الگوی همه انسان های آزادمردی است که شاگرد مکتب امامت اند.
ارتباط روحی با حسین علیه السلام
حضرت عباس علیه السلام از کودکی با ولایت همراه و همگام بود، به نحوی که در کارهای مهم آنان، شریک و سهیم می گشت. در غسل پیکر امام حسن علیه السلام تنها کسی که حضرت ابا عبداللّه را همراهی کرد، عباس بود. همین همنشینی، موجب برقراری ارتباط روحی عجیبی بین این دو برادر شده بود، به نحوی که حضرت اباعبداللّه علیه السلام فراوان به حضرت عباس می فرمود: «فدایت گردم».
اسوه صبر
صبر و ایمان جدای از هم نیستند و صبر برای ایمان به منزله سر است برای بدن. از امتیازهای مهم حضرت عباس علیه السلام صبر او در برابر سختی ها و نامردی های روزگار است. ابوالفضل در پیچ و خم و فریبکاری زمانه، خم به ابرو نیاورد. او فرق خونین پدر را مشاهده کرد، صلح برادرش را با معاویه و مظلومیت حسینش را در کربلا می دید، ولی دم برنمی آورد و سکوت می کرد. حضرت ابوالفضل علیه السلام در تمام مراحل قیام خونین کربلا، سخنی که حاکی از بی تابی باشد بر زبان نیاورد. این مصیبت ها هم چون امواجی که بر صخره ای عظیم اصابت کند، خم به ابروی دلاور دشت کربلا نمی آورد.ایمانی که در دل عباس نهاده شده بود، از او شخصیتی ساخته بود که او را یکه تاز میدان صبر و استقامت می دانند و می نامند.
پدر فضیلت ها
عباس علیه السلام دنیای فضیلت ها و کمالات است. ذاتش آیینه ای است که ویژگی های سه امام در او تجلی کرده است؛ چرا که او تربیت یافته مکتب آن سه امام و بهترین شاگرد آن مکتب است. شجاعت و ایمان را از پدر به ارث برده و از کودکی ادب در محضر ولایت را، در دامن مادر در جان خویش پرورش داده است. عباس دریای معرفت است و آموزگار عشق و وفا. خون او شجره طیبه دین را آبیاری کرد و دستانش اسلام را یاری نمود. سلام بر او باید که معدن بزرگی و آزادمردی است؛ سلام بر ابوالفضل، پدر فضیلت ها و نیکی ها.
منبع : پایگاه حوزه
فرق تفأل با استخاره چيست؟
فرق تفأل با استخاره چيست؟
استخاره در موقعی انجام می شود که در انجام و یا ترک عملی تردید وجود داشته باشد ، البته باید واجب و حرام نباشد و انجام آن کار مباح باشد ، که لازم است اول فکر و تحقیق و مشورت انجام بگیرد.
اگر بعد از فکر و تحقیق و مشورت در کاری باز هم در حالت تردید و شک باشد میتوان استخاره گرفت؛ و از حالت تردید خارج شد.
تفال؛ همان فالگیری است که در روایات نهی شده است، فال گیری یعنی اینکه بخواهیم از آینده خبر دار شویم، مثلا در کنکور قبول میشوم یا نه، آیا پولدار می شوم یا نه، یا برای شناخت شخصیت افراد قرآن گشوده شود.
مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
آيا درست است که امام زمان در زمان ظهور به کافران رحم نکرده و توبه ي آنها را نميپذيرد؟
آيا درست است که امام زمان در زمان ظهور به کافران رحم نکرده و توبه ي آنها را نميپذيرد؟
صولا امام مهدی (علیه السلام) می آید که عدالت را بیاورد و بساط جور و جفا و ستم را برچیند.
راوی از امام باقر (علیه السلام) سؤال می کند که حضرت حجت (علیه السلام) پس از ظهور، چه سیره و روشی در حکومت خواهد داشت؟ امام پاسخ می دهد همان طور که رسول خدا (صلی الله علیه واله) پس از بعثت تمام آن چیزهایی را که پیش از ایشان به عنوان دین مطرح بود، مثل یهودیت، نصرانیت و مجوسیت، همه را بی اعتبار اعلام کرد، مهدی (علیه السلام) نیز پس از ظهور آن چه که به نام اسلام بر دنیا حاکم است، اما با اساس اسلام مخالف است، از میان خواهد برد و اسلام واقعی را دوباره بر پا خواهد کرد.[۱]
پیامبر اکرم (صلی الله علیه واله) به فرموده ی قرآن با نرمی و عدم خشونت، باورها و عقاید پیش از خود را بی اعتبار کرد.
«فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ[آل عمران/۱۵۹] به (بركت) رحمت الهى، در برابر آنان [مردم] نرم (و مهربان) شدى! و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو، پراكنده مى شدند.»
این سیره ی پیامبر با همه ی مردم بود و حتی با کافران هم این گونه رفتار می کرد و تنها اختصاص به مسلمان ها نداشت. امام زمان (علیه السلام) نیز درباره کافران هم همان سیره و همان نرمی و لطافت را به خرج خواهد داد، که سیره رسول الله بود، مسلمانان که جای خود دارند.
نیز در روایتی دیگر از رسول خدا (صلی الله علیه واله) آمده است: مردی از امت من قیام می کند که مردم زمین و آسمان او را دوست دارند.[۲]
و از حضرت علی (علیه السلام) نیز نقل شده است که فرموده است: چون مردی از فرزندانم ظهور کند چنان گشایشی در کار مردم ایجاد می شود که حتی مردگان به دیدار یکدیگر می روند و ظهورش را به هم مژده می دهند.[۳]
————————————————
[۱]. الغیبة( للنعمانی)، النص، ص: ۲۳۲.
[۲]. احقاق الحق، ج ۱۹، ص ۶۶۳.
[۳]. صدوق، کمال الدین ج۲، ص ۶۵۳؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۵۲، ص ۳۲۸.
مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
روش بر خورد با افراد کینه اي
روش برخورد با افراد کينه اي چگونه است؟
در مقابل فردی که کینهی شما را بهدل گرفته است، این راهکارها را امتحان کنید:
۱. عذرخواهی کنید
اگر واقعا کار اشتباهی کردهاید، مسئولیت آن را بهعهده بگیرید: اعتراف کنید اشتباه کردهاید، و برای جبران آن هر کاری میتوانید، بکنید. اگر فکر نمیکنید کار اشتباهی انجام داده باشید اما میدانید طرف مقابلتان اینطور فکر میکند، بگذارید بداند که متوجه دیدگاه متفاوتش هستید و البته از عمد باعث ایجاد مشکل موردنظر نشدهاید. اجازه دهید طرف مقابل بداند که از وضعیت پیشآمده متأسفید، حتی اگر فکر میکنید خطایی از شما سر نزده است.
۲. بپرسید برای بهترکردن اوضاع، چه کاری میتوانید بکنید
گاهی اوقات نیات خوب شما بههمراه عذرخواهی، کافی خواهد بود، اما خودتان را آماده کنید؛ ممکن است دوستتان، حتی پس از عذرخواهی، از اشتباهتان چشمپوشی نکند و راهی برای بدترکردن اوضاع پیدا کند.
۳. بپذیرید اگرچه کار اشتباهی کردهاید، احتمالا اوضاع آنقدر که فرد کینه ای وانمود میکند، مطلقا سیاهوسفید نیست. این چیزی نیست که بخواهید به طرف مقابلتان بگویید، اما حداقل میتواند به شما کمک کند، دیدگاه واقعبینانهتری دربارهی رفتارتان داشته باشید.
۴. بهتر است بهیاد داشته باشید کینه ای شدن آن فرد، احتمالا دلایل بسیاری دارد.
شاید اطرافیانش دائما از او انتقاد میکردهاند و او همچنان سعی دارد در برابر آن درد از خودش محافظت کند. شاید هم خواهر یا برادر کوچکترش هیچگاه سرزنش نمیشدهاند، درحالیکه او همیشه بهخاطر هرگونه سرپیچی از قوانین خانواده، مجازات میشده است. حتی بدتر از همه، شاید او را بهیاد خواهر یا برادر کوچکترش میاندازید و به همین خاطر، شما را مجازات میکند.
۵. بعد از عذرخواهی و دلیلآوردن برای دفاع از خودتان، مسئله را رها کنید.
اگر دائما تلاش کنید دیدگاهتان درمورد آن مسئله، مورد تأیید طرف مقابل قرار بگیرد، حس کینه را در او تقویت خواهید کرد. فرد کینه ای در بسیاری از موارد، درنهایت دست از کینهجویی برمیدارد.
گاهی اوقات این تغییرِ موضع با تغییر برخورد شما، سریعتر اتفاق میافتد. سعی کنید وانمود کنید از عصبانیت آن شخص اصلا نگران نیستید و ببینید چه اتفاقی میافتد. درمانگرانِ شناختیرفتاری بر این باورند که گاهی اوقات میتوانیم با وانمودکردن به درستی چیزی، وضعیت را تغییر دهیم.
۶. برخی مواقع ممکن است مجبور باشید از امیدواری برای تغییردادن شرایط دست بردارید
وقتی این اتفاق میافتد، ممکن است زمان ترک کار، قطع رفاقت یا حتی بههمزدن رابطه باشد. سعی کنید بهخاطر داشته باشید حتی اگر کینه، شخصی بهنظر برسد، اما فقط به شما مربوط نمیشود؛ چیزی در ذهن طرف مقابل وجود دارد که از آن اطلاعی ندارید و اصلا ارتباطی با شما ندارد. درنهایت، کینه به مشکلات شخص کینه ای برمیگردد، نه فردی که هدف کینهتوزی قرار میگیرد.
? مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی