وقتی عیدی های من گم شد
وقتى عيدى هاى من گم شد
پسرى بودم هشت ساله. ايام عيد بود. من عيدى هاى خود را جمع كرده بودم، بارها آنها را مى شمردم. در آن سن و سال، آن مقدار پول براى من خيلى ارزشمند بود.
دوچرخه اى داشتم، عصر كه مى شد سوار بر آن مى شدم و به پارك رفته و با دوستانم بازى مى كردم. يك روز عيدى هايم را همراه خود برداشتم و سوار دوچرخه شدم، وقتى به پارك رسيدم متوجه شدم كه عيدى هاى من از جيبم افتاده اند. سريع برگشتم، تمام آن خيابان را با دقت نگاه كردم، اما پولها را پيدا نكردم. نمى دانم چند بار آن خيابان را از اول تا آخر گشتم، اما فايده اى نداشت. چندين روز كار من فقط اين شده بود كه بروم و تمام آن خيابان را جستجو كنم!
آن عيدى هاى من ديگر پيدا نشد. تا سال بعد هر وقت از آن خيايان مى گذشتم،
ناخودآگاه به جستجوى عيدى خودم بودم.
آرى! وقتى انسان چيزى را كه ارزشمند مى داند گم كند، از جستجوى آن دست برنمى دارد.
آيا مى دانى كه گمشده واقعى ما چه بايد باشد؟ آيا مى دانى نشانه اهل ايمان چيست؟
حضرت على (ع) فرمود: «علم، گمشده مون است».
مون واقعى همواره در جستجوى علم است، او به هر كجا مى رود به دنبال گمشده خود است، از هر فرصتى استفاده مى كند تا بتواند به آن برسد.
افسوس كه ديگران بيش از ما در جستجوى علم هستند، ما خود را مسلمان و پيرو حضرت على (ع) مى دانيم، اما بيشتر به دنبال شور و احساس هستيم تا به دنبال شعور و آگاهى و كسب علم!
به اميد روزى كه علم، گمشده ما باشد، آن روز جامعه ما، جامعه ديگرى خواهد شد.
[سمت سپیده - مهدی خدا میان آرانی
- صفحه۲۵]
فرم در حال بارگذاری ...