گفتگوی حضرت علی اکبر(ع) با پدر بزرگوارش امام حسین(ع) و شهادتش در روز عاشورا
گفتگوی حضرت علی اکبر(ع) با پدر بزرگوارش امام حسین(ع) و شهادتش در روز عاشورا
راویان واقعه کربلا نوشته اند تا اصحاب زنده بودند، تا یک نفرشان هم زنده بود، خود آنها اجازه ندادند یک نفر از اهل بیت پیغمبر، از خاندان امام حسین علیه السلام، از فرزندان، از برادرزادگان، از برادران، از عموزادگان، به میدان برود. می گفتند آقا اجازه بدهید ما وظیفه مان را انجام بدهیم، ما وقتی کشته شدیم خودتان می دانید. اهل بیت پیغمبر منتظر بودند که نوبت آنها برسد. آخرین فرد از اصحاب اباعبدالله که شهید شد یک مرتبه ولوله ای در میان جوانان خاندان پیغمبر افتاد. همه از جا حرکت کردند. نوشته اند: فجعل یودع بعضهم بعضا شروع کردند با یکدیگر وداع کردن و خداحافظی کردن، دست به گردن یکدیگر انداختن، صورت یکدیگر را بوسیدن.از جوانان اهل بیت پیغمبر اول کسی که موفق شد از اباعبدالله کسب اجازه بکند، فرزند جوان و رشیدش علی اکبر بود که خود اباعبدالله درباره اش شهادت داده است که از نظر اندام و شمایل، اخلاق، منطق و سخن گفتن، شبیه ترین مردم به پیغمبر بوده است. سخن که می گفت گویی پیغمبر است که سخن می گوید. آنقدر شبیه بود که خود اباعبدالله فرمود: خدایا خودت می دانی که وقتی ما مشتاق دیدار پیغمبر می شدیم، به این جوان نگاه می کردیم، آیینه تمام نمای پیغمبر بود. این جوان آمد خدمت پدر، گفت پدر جان به من اجازه جهاد بده. درباره بسیاری از اصحاب، مخصوصا جوانان ، روایت شده که وقتی برای اجازه گرفتن پیش حضرت می آمدند، حضرت به نحوی تعلل می کرد، مثل داستان قاسم که مکرر شنیده اید، ولی وقتی که علی اکبر می آید و اجازه میدان می خواهد، فقط سرخودشان را پائین می اندازند. جوان روانه میدان شد:نوشته اند اباعبدالله در حالی که چشمهایش حالت نیم خفته به خود گرفته بود،'’ ثم نظر الیه نظر آئس'’، به او نظر کرد مانند نظر شخص ناامیدی که به جوان خودش نگاه می کند. نا امیدانه نگاهی به جوانش کرد، چند قدمی هم پشت سر او رفت، اینجا بود که گفت خدایا! خودت گواه باش که جوانی به جنگ اینها می رود که از همه مردم به پیغمبر تو شبیه تر است. جمله ای هم به عمر سعد گفت، فریاد زد بطوری که عمر سعد فهمید: «یا بن سعد قطع الله رحمک» خدا نسل ترا قطع کند که نسل مرا از این فرزند قطع کردی. بعد از همین دعای اباعبدالله، دو سه سال بیشتر طول نکشید که مختار عمر سعد را کشت و حال آنکه پس از آن پسر عمر سعد در مجلس مختار شرکت کرده بود، برای شفاعت پدرش. سر عمر سعد را آوردند در مجلس مختار در حالی که روی آن پارچه ای انداخته بودند، آوردند و گذاشتند جلوی مختار، حالا پسر او آمده برای شفاعت پدرش. یک وقت به پسر گفتند آیا سری را که اینجاست می شناسی؟ وقتی آن پارچه را برداشت، دید سر پدرش است، بی اختیار از جا حرکت کرد، مختار گفت او را به پدرش ملحق کنید.این طور بود که علی اکبر به میدان رفت. مورخین اجماع دارند که جناب علی اکبر با شهامت و از جان گذشتگی بی نظیری مبارزه کرد. بعد از آن که مقدار زیادی مبارزه کرد، آمد خدمت پدر بزرگوارش که این جزء معماهای تاریخ است که مقصود چه بوده و برای چه آمده است؟ گفت پدر جان “العطش” تشنگی دارد مرا می کشد، سنگینی این اسلحه مرا خیلی خسته کرده است، یک ذره آب اگر به کام من برسد، نیرو می گیرم و باز حمله می کنم. این سخن جان اباعبدالله را آتش می زند. می گوید پسر جان! ببین دهان من از دهان تو خشکتر است، ولی من به تو وعده می دهم که از دست جدت پیغمبر آب خواهی نوشید. این جوان می رود به میدان و باز مبارزه می کند.مردی است به نام حمیدبن مسلم که به اصطلاح راوی حدیث است. مثل یک خبرنگار در صحرای کربلا بوده است. البته در جنگ شرکت نداشته ولی اغلب قضایا را او نقل کرده است. می گوید: کنار مردی بودم. وقتی علی اکبر حمله می کرد همه از جلوی او فرار می کردند. او ناراحت شد، خودش هم مرد شجاعی بود، گفت قسم می خورم اگر این جوان از نزدیک من عبور بکند، داغش را به دل پدرش خواهم گذاشت. من به او گفتم تو چکار داری، بگذار بالاخره او را خواهند کشت. گفت خیر. علی اکبر که آمد از نزدیک او بگذرد، این مرد او را غافلگیر کرد و با نیزه محکمی آنچنان به علی اکبر زد که دیگر آن توان از او گرفته شد به طوری که دستهایش را انداخت به گردن اسب، چون خودش نمی توانست تعادل خود را حفظ کند.در اینجا فریاد کشید: « یا ابتاه هذه اجدی رسول الله» پدر جان الان دارم جد خودم را به چشم دل می بینم و شربت آب می نوشم. اسب، جناب علی اکبر را در میان لشکر دشمن برد، اسبی که در واقع دیگر اسب سواری نداشت. رفت در میان مردم. اینجا است که جمله عجیبی را نوشته اند. نوشته اند: « فاحتمله الفرس الی عسکر الاعداء فقطعوه بسیوفهم اربا اربا» پس آب پیکر (حضرت علی اکبر) را در طرف لشگر دشمن حمل نمود، پس دشمنان پیکر آن حضرت را قطعه قطعه کردند.
منبع : پایگاه راسخنون
آیا از همسر و بچه های حضرت عباس علیه السلام خبر دارید؟
لبابه زنی بسیار شایسته پاکدامن و از خاندانی شریف بود. او از بهترین زنان زمانه خود و از محبان امام علی علیه السلام بود. لبابه از حضرت ابوالفضل (علیه السلام) پنج پسر و یک دختر بدنیا آورد.
حضرت عباس(علیه السلام) تنها با یک زن ازدواج کردند. او لبابه دختر عبیدالله بن عباس بود.
لبابه زنی بسیار شایسته پاکدامن و از خاندانی شریف بود. او از بهترین زنان زمانه خود و از محبان امام علی علیه السلام بود.
لبابه از حضرت ابوالفضل (علیه السلام) پنج پسر و یک دختر بدنیا آورد.
لبابه در کربلا حضور داشت. یکی از پسران او بنام قاسم در کربلا شهید شد. خود او نیز اسیر شد. همراه با سایر اسرا زجر و شکنجه ها را تحمل کرد. پس از آزادی اسرا او به مدینه برگشت.
لبابه روز و شب گریه می کرد چندان که بیمار شد و در سن ۲۸ سالگی از دنیا رفت. (خدای رحمتش کند)
فرزندان او مدتی توسط مادربزرگ پاکشان ام البنین سلام الله علیها تربیت شدند اما او هم دو سال بعد از واقعه کربلا از دنیا رفت و سرپرستی فرزندان به امام سجاد علیه السلام منتقل شد.
گفتنی است هرگاه یکی از فرزندان حضرت عباس (علیه السلام) نزد امام سجاد (علیه السلام) می آمد، اشک بر گونه های حضرت جاری می شد.
منبع: سید بن طاووس، اقبال الاعمال، ص ۲۸
چرا امام حسین(ع) خانواده خود را به کربلا برد؟
چرا امام حسین(ع) خانواده خود را به کربلا برد؟
یکی از موضوعات مهمی که در جریان قیام امام حسین(ع) باید مورد دقت قرار گیرد، موضوع همراه بردن خانواده است. نکته سؤال برانگیز این است که با توجه به اینکه برای تصمیمگیری در امری مهم و سرنوشتساز، تنها ضرر نداشتن کافی نیست، بلکه باید سودمندی و قابل قبولبودن آنرا نیز در نظر داشت، امام(ع) که مطمئن بود قیامش منتهی به شهادت میشود، چه مصلحتی در همراهداشتن خانوادهاش میدید؟ همین ابهام بدان انجامید که حضرتشان مورد اعتراض برخی اطرافیان قرار گیرد. به عنوان نمونه، ابن عباس به ایشان عرضه داشت: «پسرعموجان! به سراغ کوفیان مرو، همانا آنان گروه فریبکار هستند … و اگر از روی ناچاری به کوفه میروی، زنان و کودکان را به همراه مبر که ایمن نیستم از اینکه انتقامجویانه تو را همچون عثمان بن عفان، در حالی بکشند که زنان و کودکانت نظارهگر تو باشند »
انگیزههای امام حسین(ع) برای به همراه داشتن زنان و کودکان
پژوهشگران اسلامی؛ انگیزههای مختلفی برای به همراه داشتن خانواده بیان کردهاند؛ در اینجا به بعضی از آنها اشاره میشود:
1. پذیرش مصلحت و اراده الهی
تمام کسانى که همراهی اهلبیت امام حسین(ع) را با ایشان برخلاف مصلحت تشخیص دادند؛ با حساب و منطق مادی خودشان به این تشخیص رسیده بودند، اما حضرتشان پاسخی میداد که از جنبه دیگری به ماجرا پرداخته و جنبه معنوى مطلب را بیان میکرد:
ایشان اطرافیانش را با این سخن خطاب قرار داد: در عالم رؤیا جدّم به من فرمود: «انَّ اللهَ شاءَ انْ یَراکَ قَتیلاً»؛ «خدا میخواهد تو را کشته ببیند». گفتند: پس اگر اینطور است، چرا خانواده را همراهتان میبرید؟ که پاسخ شنیدند: این را هم جدّم فرمود: «انَّ اللهَ شاءَ انْ یَراهُنَّ سَبایا»؛ «خدا میخواهد آنان را در لباس اسارت ببیند»
مشیّت و یا اراده خدا در خود قرآن در دو مورد به کار میرود که یکى را اصطلاحاً «اراده تکوینى» و دیگرى را «اراده تشریعى» میگویند. اراده تکوینى؛ یعنى قضا و قدر الهى که اگر چیزى قضا و قدر حتمى الهى به آن تعلّق گرفت، معنایش این است که در مقابل آن دیگر کارى نمیشود کرد.
معناى اراده تشریعى این است که خدا اینطور راضى است، و اینچنین میخواهد. پس خدا خواسته است که امام حسین(ع) شهید باشد، و خانواده او اسیر باشند؛ یعنى رضاى حق تعالی در مصلحت است و مصلحت؛ یعنى جهت کمال فرد و بشریّت؛ لذا اینطور نبود که وقتى از ایشان میپرسیدند چرا زنان و فرزندان را میبرید، بفرماید اصلاً من در این قضیه بیاختیارم، بلکه به این صورت میشنیدند که با الهامى که از عالم معنا به من شده است، من چنین تشخیص دادهام که مصلحت در این است و این کارى است که من از روى اختیار انجام میدهم، ولى براساس آن چیزى که آنرا مصلحت تشخیص میدهم؛ از اینرو هرکس این جواب امام حسین(ع) را میشنید، دیگر چیزى نمیگفت
2. انگیزه مذهبی
از آنجا که محتوای قیام امام(ع)، مذهبی و مقدس است، همراه آوردن خانواده، از نظر آثار مذهبی، بسیار سودمند و مؤثر بود؛ زیرا عرفان و محبتی که در دل اهلبیت امام(ع)، نسبت به خداوند بود، برای همراهانِ دیگر امام، بسیار درسآموز و کارگشا بود و نمونههای آنرا در سخنان زینب(س) میتوان یافت. وقتی ابن زیاد بعد از شهادت و اسیری خاندان امام، میگوید: اوضاع را چگونه دیدهاید؟ زینب(س) در جواب او میگوید: «ما رَأَیْتُ إِلَّا جَمیلا»؛از خدا جز زیبایی (خیر و محبت) ندیدهام». زینب آنقدر با خدای خود نزدیک و آشناست که اطمینان دارد مصیبتهای وارده پایان کار نیست. بلکه افقهای روشنی در پشت این وقایع نهفته است. زینب به ابن زیاد فهماند آنچه ناگوار است از ناحیه دشمنان خدا است و از ناحیه خدا جز سعادت و نیکبختی به انسان نمیرسد و به استقبال شهادت و اسیری رفتن، همانند رفتن به مهمانی دوست و نزدیک شدن به او است. امام(ع) با آوردن حضرت زینب(س) به همراه خود، به همه زنان و مردان جهان آموخت که یک مؤمن و خداشناس، از نظر روابط قلبی و پیوند درونی با خدای خویش، باید چنین باشد. اگر امام(ع) خانوادهاش را به همراه نمیآورد، صفحات تاریخ از این نمونههای درخشان خالی میماند
3. انگیزه امنیتی
امام(ع) در مدینه خانه امنی سراغ نداشت تا خانوادهاش را به آنجا بفرستد و هنگام خروج از مدینه، هیچکس هم به او پیشنهاد نکرد که من از خاندان تو حمایت میکنم؛ لذا امام(ع) نگران اسیر شدن خانواده خود در حال حیاتش بود؛ زیرا احتمال قوی وجود داشت که دولتمردان و مأموران یزید، زنان و فرزندان امام را در همان مدینه، دستگیر کرده و به گروگان بگیرند و در نتیجه، امام به ناچار برای خلاصی و رهایی زنان و خواهران خود، مجبور میشد خود را معرفی و تسلیم نماید و بعد از تسلیم نیز دو پیشنهاد بر سر راهش گذاشته میشد، یا با ذلت و خواری بیعت کند و یا به شیوه مرموزی به قتل میرسید، و هیچ دردسری هم برای دستگاه حاکم به وجود نمیآمد. بنابراین، وقتی عاقبت امر، چنین باشد، چرا امام کاری کند که در نهایت به ذلت و خواری بینجامد، بلکه از همان ابتدا با عزت و سربلندی، تمام راههای نفوذ را بر دشمن بسته و دشمن را از این نظر خلع سلاح میکند، و این کاری بود که امام(ع) انجام داد. و در مورد مکه نیز همین سخن جاری است؛ زیرا وقتی امام در مدینه که سالها در آن زندگی کرد و اکنون نیز محل زندگی او بود، پناهگاه و محلّ امنی نداشته باشد، در مکه حتماً محلّ امنی نخواهد داشت
سید بن طاووس میگوید: «از مواردی که ممکن است سبب همراهی زنان اهل بیت(ع) تلقی شود این است که اگر امام حسین(ع) زنان و فرزندان خود را در مدینه و یا جایی غیر از آن، میگذاشت، احتمال میرفت که یزید بن معاویه زن و فرزند امام را دستگیر کرده و سپس عواقب شوم و رفتارهای زنندهای پیش میآمد که امام حسین(ع) را از جهاد و شهادت باز میداشت
منبع : پایگاه عرفان
تنها شاهراه اصلی به سوی خدا
تنها شاهراه اصلی به سوی خدا
در زیارت حضرت صاحب علیه السلام می خوانیم که امام مهدی علیه السلام تنها راه الهی نجات هستند؛ پس چرا بزرگان از آموزه های اسلامی این مسأله را به دست آورده اند که به تعداد خلایق راه به سوی خداوند وجود دارد؟ اگر متوجه شویم که منظور از این طرق راه های فرعی منتخب هر مخلوق با توجه به ظرفیت خود است و منظور از تنها راه نجات شاهراه و راه اصلی هدایت است، مشکل برطرف خواهد شد.
به او گفتم: می دانستی، تنها راه نجات ما یکی است و هر راهی غیر آن، هلاکت را در پی دارد؟ (1)
گفت: چگونه ممکن است؟! مگر نه اینکه راه برای رسیدن به حق، به عدد خلایق است؟! (2) پس چگونه ممکن است راه رسیدن به خداوند، برای تمام انسان ها یکی باشد؟ ما با هم متفاوتیم و هر کداممان منحصر به فردیم؛ نه تنها اثر انگشتمان که خصوصیات ظاهری و باطنیمان نیز، با یکدیگر فرق دارد؛ آیا همین مسأله ثابت نمی کند که راه های متفاوتی برای نجات، وجود دارد؟
- راست می گویی تو شبیه کسی نیستی، حتی دوقلوها هم شبیه یکدیگر نیستند؛ پس مطمئناً این تفاوت، عمل متفاوت را می طلبد؛ ولی آیا هیچ گاه به این فکر کرده ای که چه قدر شبیه دیگرانی! نه تنها تو، بلکه تمام مردم دنیا، شبیه هم هستند و نه تنها همه ی مردم دنیا، که همه ی مردم، در همه ی اعصار شبیه هم بوده اند.
- از چه حرف می زنی؟
- از خصوصیات مشترک انسانی؛ از ضعف ها و استعدادهای مشترکمان؛ آیا به این مسأله معتقدی که اکثر انسان ها برای رسیدن به هدف، عجول هستند (3) و پس از آن که از خداوند چیزی را خواستند و به حاجت نرسیدند، بی تابی می کنند و ناامید می شوند؟! آیا این را در همه ی مردم دنیا ندیده ای که از بخشیدن نعمت هایی که به آن بخشیده شده، بخل می ورزند (4) و معمولاً خودشان را ترجیح می دهند؟! نه تنها مهربانی همدیگر را، بلکه نعمت های خدایشان را نیز فراموش می کنند! (5) آیا حس نمی کنی میل به زیبایی دوستی، جاودانگی، کمال و تلاش برای به دست آوردن آن ها، در تمام انسان ها مشترک است؟!
در زیارت حضرت صاحب علیه السلام می خوانیم که امام مهدی علیه السلام تنها راه الهی نجات هستند؛ پس چرا بزرگان از آموزه های اسلامی این مسأله را به دست آورده اند که به تعداد خلایق راه به سوی خداوند وجود دارد؟
نگو نه؛ که به خاطر دارم، وقتی را که برای حفظ موهای سرت، به تمام پزشکان مطرح تهران، سر زدی؛ نگو نه؛ که به یادت می آورم زمانی را که به در و دیوار می زدی خانه ای را که چشمت را گرفته بود به دست آوری و وقتی عصبانی و پکر با من تماس گرفتی، گفتی از بچگی دوست داشتم ترقّی کنم و به درجات بالاتر برسم. خب؛ میل به کمال را برخی در دنیا جستجو می کنند؛ بچه، کمال را در چیزی می بیند و عارف در چیزی.
- خب بله؛ حرف های تو درست است؛ این خصوصیات در همه ی ما هست؛ بدون این که با تمام مردم جهان حرف زده باشم، از گزارشات اخبار و فیلم ها و … حس می کنم که آن ها هم این گونه اند؛ ولی چرا می گویی راه نجات یکی است؟ چه عیبی دارد که هر کس از راه خود برود و خوشبخت شود؟!
- ببین عزیزم! اشکالی ندارد که هر کس یکی از راه های فرعی را انتخاب کند و با توجه به ظرفیت و توانایی ها و علایق خود از مسیری عبور کند؛ اما مسأله این جاست که همه ی این راه های فرعی باید به شاهراه و اتوبان اصلی برسد و آن شاهراه اصلی یکی است اگر من از مسیر خود بروم و تو نیز از مسیر خود و هیچ کدام در جاده ی اصلی نیفتیم چه می شود؟!
- هیچ کدام به هدف اصلی نمی رسیم.
- آفرین! به نظر تو می شود که هزاران هدف و همه نیز حق، وجود داشته باشد؟!
- نه بعید است! چون حق یکی است و باطل کثیر!
- یاد شبی افتادم که مصداق بارز این مسأله بود؛ شبی که به یاد تاریخ مانده و از آن شب به بعد خیلی از خوبان، عاشق مرور آن، حداقل در هر سال یک بار، هستند. شبی که ملائکه فرصت پلک زدن را از خود گرفته بودند و نمی خواستند حتی آنی از آن را از دست بدهند.
- از چه شبی حرف می زنی؟
- شب عاشورا! لحظه ای چشمان خود را ببند و به خیمه ی یاران اباعبدالله علیه السلام، این وفادارن عزیز، نگاهی کن! اشراف مشهوری، چون زهیر بن قین (٦)، بریر بن حضیر همدانی مشرقی، عالم حدیث شناسی چون شوذب بن عبدالله همدانی، عابس بن ابی شبیب شاکری، سخنور و شب زنده داری پارسا تا غلامی هم چون جون بن حری .(7)
اشکالی ندارد که هر کس یکی از راه های فرعی را انتخاب کند و با توجه به ظرفیت و توانایی ها و علایق خود از مسیری عبور کند؛ اما مسأله این جاست که همه ی این راه های فرعی باید به شاهراه و اتوبان اصلی برسد و آن شاهراه اصلی یکی است اگر من از مسیر خود بروم و تو نیز از مسیر خود و هیچ کدام در جاده ی اصلی نیفتیم چه می شود؟!
آن پیرمرد را ببین چگونه از فرصت امشب بهره می برد و به مزاح مشغول است! (8) برو به خیمه ای که یاران عاشورایی مولا صف ایستاده اند تا مولا بیرون آمده و آنان داخل شده، خود را تمیز نموده و با مشک معطر سازند؛ (9) راستی فردا چه خبر است که باید در آن تمیز و معطر بود! به خیمه ی مناجات و نیایش عاشقانه ی لحظات آخر، نظری بینداز! قبل از آن که صدای هق هق گریه هایشان، جگرت را آب کند، بیرون بیا و با خدای خویش تنهایشان بگذار!
- چه صحنه ی زیبایی بود! کاش آن جا مانده بودیم و به این دنیا باز نمی گشتیم!
- به نظر تو، چرا یاد آن شب افتادم؟
- برای این که هر کدام از یاران حق، اهل شغل و موقعیت خاصی بودند؛ ولی همگی همراه مولا، در شاهراه حسین علیه السلام قدم می زدند.
- احسنت! خوشحالم که متوجه مسأله شدی.
- تمام تلاش ما این است که بر گرد وجود حجت این زمان مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، بگردیم و دیگر فرق نمی کند که پزشک باشیم یا طلبه؛ کارگر باشیم یا کارفرما؛ خانه دار باشیم یا کارمند؛ مهم این است که در شاهراه حجت الله (10) حرکت کنیم و هر روز با به یاد آوردن این مسأله، نیرو و نشاطی تازه بگیریم.
تنها برای شادی دل مولا برخیزیم و یادمان نرود سبیل الله، عین الله، رحمت واسعه ی او و مصداق بارز اسم شکور خداوند در بین ما هست.
پی نوشت:
1- السّلام علیکَ یا سَبیلَ اللهِ الّذی مَن سَلَکَ غَیرَه هَلَک: شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، زیارت حضرت صاحب الامر (علیه السّلام)، ص 857؛ مرتضی مجتهدی، صحیفه مهدیه، قم: نشر الماس، 1388، زیارت چهارم در سرداب مقدس، ص 624.
2- «الطرق الی الله بعدد نفوس الخلایق»، جمله ای است که از آموزه های دینی اقباس شده و حدیث نیست.
3- و کان الانسان عجولا (الاسراء، 11)؛ خلق الانسان من عجل (الانبیاء، 37)
4- و اذا مسّه الخیر منوعاً: و چون خیری به او (انسان) رسد بخل می ورزد. (المعارج، 21)
5- انسان فراموشکارِ آفریدگار خود: «نسوا الله» (التوبه، 67)، آفرینش خود: «نسى خلقه» (یس، 78)، هویت خود: «تنسون انفسكم»(البقره، 44)، روز حساب: «نسوا یوم الحساب»(ص، 26)، پند و موعظه دلسوزان. «نسوا حظّاً مما ذكروا به»(المائده، 13) است.
6- برای آگاهی بیشتر از این سردار آسمانی ر.ک: مجلسی، بحار، ج 44، ص 371.
7- جون، غلام ابوذر غفاری بود که پس از رحلت ابوذر به مدینه برگشت و به امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) خدمت کرد: در زیارت ناحیه مقدسه و رجبیه از او سخن به میان آمده است.
8- در شب عاشورا، حبیب بسیار شادمان و خرسند بود و با اصحاب و یاران امام (علیه السلام)، شوخی می کرد.: محمد بن عمر؛ رجال الکشی، مشهد، دانشگاه مشهد، 1348ش، ص 79.
9- امام علیه السلام در نزدیک سحر شب عاشورا، در سرا پرده مخصوص، بدن خود را نوره کشید که آن را با بوی مشک معطر کرده بودند، در آن وقت بریر بن خضیر و عبدالرحمان کنار آن خیمه به نوبت ایستاده بودند که بعد ایشان، خود بدنشان را پاک و خوشبو سازند: مثیر الاحزان ابن نما، ص 54؛ لهوف ص 84؛ بحار ج 5 ص 1.
10- ان شاء الله در مقالات بعدی بررسی خواهیم کرد که چرا تنها شاهراه اصلی خدا، امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است.
حضرت علی اصغر (ع) طفل شیرخوار امام حسین علیه السلام
تاریخ شهادت : 10 محرم سال 61 هجری
شناسنامه حضرت علی اصغر علیه السلام
عبدالله بن حسین علیه السلام که به علی اصغر معروف است فرزند امام حسین علیه السلام است. مادرش رُباب دختر اِمْرَءُ الْقَیْس و خواهرش سکینه می باشد. عبداللّه در مدینه متولد شد.
در زیارت ناحیه مقدسه، درباره این کودک شهید، آمده است: «السلام علی عبدالله بن الحسین، الطفل الرضیع، المرمی الصریع، المشحط دما، المصعد دمه فی السماء، المذبوح بالسهم فی حجر ابیه، لعن الله رامیه حرملة بن کاهل الأسدی». و در یکی از زیارتنامه های عاشورا آمده است:«و علی ولدک علی الأصغر الذی فجعت به» از این کودک،با عنوانهای شیرخواره،شش ماهه، باب الحوایج، طفل رضیع و…یاد می شود و قنداقه و گهواره از مفاهیمی است که در ارتباط با او آورده می شود.
باب الحوائج بزرگترین سند مظلومیت
«علی اصغر، یعنی درخشانترین چهره کربلا، بزرگترین سند مظلومیت و معتبرترین زاویه شهادت …چشم تاریخ، هیچ وزنه ای را در تاریخ شهادت، به چنین سنگینی ندیده است.» علی اصغر را«باب الحوائج» می دانند،گر چه طفل رضیع و کودک کوچک است، اما مقامش نزد خدا والاست.
چگونگی شهادت
علی اصغر یکی از فرزندان امام حسین«ع» است که شیر خوار بود و از تشنگی، روز عاشورا بی تاب شده بود امام، خطاب به دشمن فرمود:از یاران و فرزندانم، کسی جز این کودک نمانده است. نمی بینید که چگونه از تشنگی بی تاب است؟ در«نفس المهموم»آمده است که فرمود:«ان لم ترحمونی فارحموا هذا الطفل» در حال گفتگو بود که تیری از کمان حرمله آمد و گوش تا گوش حلقوم علی اصغر را درید. امام حسین«ع» خون گلوی او را گرفت و به آسمان پاشید.
مرقد مطهر حضرت علی اصغر علیه السلام
مرقد مطهر حضرت علی اصغر در کربلا نزدیک قبر امام حسین علیه السلام در کنار شهدای دیگر کربلا است.
شعری در رثای حضرت علی اصغر علیه السلام
اصغر که به سوز تشنگی تاب نداشت
یک لحظه زکثرت عطش خواب نداشت
مظلوم نبود کس چو عباس حسین
سقا شده بود، جرعه ای آب نداشت
برگشت زجبهه کودک عاشورا
زیبا گوهر مشبک عاشورا
فریاد بلند نفرت از دشمن داشت
قنداق شهید کوچک عاشورا
منبع : پایگاه حوزه