ابولؤلؤ از ديد اهل بيت چطور ادمى بود؟آیا درسته او يك مرد يهودى مسلمان شده بود؟
ابولؤلؤ از ديد اهل بيت چطور ادمى بود؟
آیا درسته او يك مرد يهودى مسلمان شده بود؟
پاسخ :
دلیل مستند و معتبری بر تأیید ابولولو توسط ائمه(علیهم السلام) ندیدیم.
گزارشات تاریخی حاکی از این است که وی بخاطر خصومت شخصی اقدام به ترور عمربن خطاب کرده است.
ابولؤلؤ با اسم فیروز ایرانی، کشنده عمر خلیفه دوم است(1). وی مسیحی و یا به قولی زرتشتی و از مردم نهاوند بود که در جنگ مسلمانان اسیر شد . به غلامی مغیرة بن شعبه فرمانروای کوفه در آمد.(2) احتمالاً پیش از آن مدتی در اسارت رومیان به سر برده و در همان جا آیین ترسایی اختیار کرده بود.(3) برخی نیز وی را شیعه و از طرفداران علی بن ابی طالب (ع) میدانستند.
در مورد قبری که در کاشان منتسب به او است، گزارههای تاریخی متضاد و متناقض است. برخی گویند: او بعد از سوء قصد به عمر از مدینه گریخت، به عراق رفت و در کاشان درگذشت.(4)
برخی نوشته اند: بعد از سوء قصد فرار کرد. مردی از بنیتمیم او را گرفت و کشت . کارد او را آورد و به پسر عمر (عبیدالله) داد. عبیدالله با همان کارد هرمزان را کشت، بدین خیال که او نقشه قتل پدرش را کشیده بود.
در برابر این دو قول بسیاری از نویسندگان نوشتهاند: ابولؤلؤ بعد از سوء قصد به جان عمر و زخمی کردن چند نفر دیگر، خودکشی کرد.(5) در باره اینکه قبر وی در کجاست، دقیقا نمی توان اظهار نظر کرد.
پی نوشت ها:
1. دایرةالمعارف بزرگ تشیع، ج1، ص 436؛ دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج6، ص 198 - 199.
2. دایرةالمعارف تشیع، ج1، ص 436؛ دایرةالمعارف فارسی، ج1، ص 34؛ لغت نامه دهخدا، ج1، ص 682.
3. دایرةالمعارف تشیع، ج1، ص 436.8؛ حبیب السیر، ج1، ص 167؛ به نقل از لغت نامه دهخدا، واژه ابولؤلؤ.
4. لغت نامه دهخدا.
5. محمد ابن سعد، طبقات الکبری، ج3، ص 345؛ ابن شبه، تاریخ المدینه المنوره، ج3، ص 896 - 899؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک ،ج 4، ص 190 - 191؛ به نقل از دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج 6، ص 199 ،واژه ابولؤلؤ.
?کانال رسمی مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
عهد اخوت چیست؟ چگونه خوانده می شود؟ و چه حقوق و مسئولیت هایی را به دنبال دارد؟
عهد اخوت چیست؟ چگونه خوانده می شود؟ و چه حقوق و مسئولیت هایی را به دنبال دارد؟
پاسخ:
عهد و عقد اخوت، یک نوع پیمان برادری دو مسلمان با یکدیگر است که در شداید یار و کمک کار یکدیگر باشند . همدیگر را به انجام کارهای خیر سفارش کنند و برای یک دیگر دعا کنند. این کار بسیار خوب را پیامبر (صلی الله علیه و آله)در سال اوّل هجرت در مدینه بین مسلمانان ایجاد کرد تا در ضمن این که محبتشان به یکدیگر زیاد می شود, از تفرقه و جدایی که بین افراد پیش می آید, جلوگیری کند.
عقد اخوت به اين صورت است كه دو نفر يا چند نفر مؤمن با هم متعهد مي شوند در صورت توان، مشكلات يكديگر را برطرف كنند حتي در دنيا پشتيبان يكديگر باشند، نيز در آخرت و پس از مرگ ، از همديگر شفاعت كنند. اگر يكي اهل بهشت بود، ديگري را شفاعت كند.
در عقد اخوت لازم نیست که صیغه خاصی خوانده شود و همچنین لازم نیست که حتما در عید غدیر باشد بلکه اگر دو نفر انسان مسلمان برای اینکه در خوبی ها و انجام واجبات و ترک کارهای حرام کمک کار هم باشند با یکدیکر تصمیم بگیرند که همدیگر را یاری کنند کافی است و با این توافق ، همدیگر را مانند برادر می دانند.
مکان و زمان خاصی در عقد اخوت شرط نیست اگر چه بهتر است که این کار در روز عید غدیر و همراه با خواندن صیغه خاص آن باشد. (۱)
به این صورت که دست خود را بر دست راست برادر خود بگذارد و بگوید:
« وَاخَيْتُكَ فِي اللَّهِ وَ صَافَيْتُكَ فِي اللَّهِ وَ صَافَحْتُكَ فِي اللَّهِ وَ عَاهَدْتُ اللَّهَ وَ مَلَائِكَتَهُ وَ كُتُبَهُ وَ رُسُلَهُ وَ أَنْبِيَاءَهُ وَ الْأَئِمَّةَ الْمَعْصُومِينَ (ع) عَلَى أَنِّي إِنْ كُنْتُ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ الشَّفَاعَةِ وَ أُذِنَ لِي بِأَنْ أَدْخُلَ الْجَنَّةَ لَا أَدْخُلُهَا إِلَّا وَ أَنْتَ مَعِي؛ آن گاه برادر مؤمن می گوید: قبلت؛ آن گاه بگوید: أَسْقَطْتُ عَنْكَ جَمِيعَ حُقُوقِ الْأُخُوَّةِ مَا خَلَا الشَّفَاعَةَ وَ الدُّعَاءَ وَ الزِّيَارَةَ». (۲)
وقتی که طرف مقابل قبول کرد، برادر معنوی یک دیگر خواهند شد.
همان گونه که در متن صیغه عقد برادری آمده، اقتضای برادری، شریک ساختن طرف دیگر در دعا ، زیارت وشفاعت است. یعنی اگر دعا نمود، به برادر خویش نیز دعا کند. اگر به زیارت اولیای خدا مانند پیامبر(صلی الله علیه و آله) و ائمه(علیهم السلام)نائل شد، از جانب او نیز زیارت کند. همچنین در قیامت اگر حق شفاعتی نصیب او گردید، از وی شفاعت نماید.
عقد اخوت یک تعهد اخلاقی است که تعهد و التزام به آن نیز اخلاقی است ؛ بنا بر این اگر دو طرف توافق کنند ،می تواند لغو شود.
عقد اخوت ربطی به محرمیت بین دو نفر ندارد و خود این دو نفر و خانواده های این دو نفر به یک دیگر محرم نمی شوند. فقط برادر معنوی یک دیگر می شوند.
و این عقد صرفا برای این است دو نفر مومن همدیگر را در انجام کار های خوب و ترک گناه کمک کنند و همدیگر را دعا کنند.
با توجه به اینکه در هنگام خواندن صیغه دو نفر باید دست یک دیگر را بگیرند لازم است که کنار یک دیگر باشند اما اگر امکان این کار ، نباشد اشکال ندارد.
بخشیدن حقوق برادری یا نبخشیدن آن به دست انسان نیست که بخواهد برای آن وقت تعیین کند و با عقد اخوت فقط همان مواردی که بیان کردیم بر عهده طرفین می آید.
پی نوشت ها :
۱. آیت الله خامنه ای ، اجوبه استفتائات ، س ۱۴۶۴ و س ۱۴۶۵.
۲. مستدرک الوسائل ج۶ ، ص ۲۷۹ ؛ مفاتیح الجنان ،اعمال روز عید غدیر.
چرا عید غدیر از همهی اعیاد بالاتر است؟
چرا عید غدیر از همهی اعیاد بالاتر است؟
رهبرانقلاب: اینکه در بعضی از تعبیرات گفته شده است که عید غدیر عیداللهالاکبر و از همهی اعیاد بالاتر است، علّت این و وجه این چیست؟ خب، در قرآن کریم آیاتی هست که به غیر از مسئلهی غدیر به مسئلهی دیگری قابل تطبیق نیست.
همین آیهی معروف «الیَومَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَروا مِن دینِکُم فَلا تَخشَوهُم وَ اخشَونِ اَلیَومَ اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم وَ اَتمَمتُ عَلیکُم نِعمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الاِسلامَ دیناً» که در اوایل سورهی مائده است، با غیر مسئلهای در وزن و اهمّیّت و اندازهی مسئلهی غدیر، قابل تطبیق نیست.
امروز روزی است که دشمنان -کفّار- از دین شما مأیوس شدند. چه چیزی مگر بر دین اضافه شد که دشمن را مأیوس کرد؟ …این تعبیر دربارهی نماز، زکات و جهاد نیامده است.
پس این یک قضیّهی دیگری غیر از احکام فرعی است. آن قضیّه چیست؟ قضیّهی رهبری جامعهی اسلامی؛ قضیّهی نظام حکومت و امامت در جامعهی اسلامی. ۹۵/۰۶/۳۰
موقعیت جغرافیایی غدیر خم
موقعیت جغرافیایی غدیر خم
بکری اندلسی جغرافی دان (متوفّای 487 هجری، در معجم ما استعجم، جلد1، صفحه 492) به گفته سکونی استناد کرده که: «مَوضِع غدیر خم یقال له الخرّار».
وادی «الخرّار» که امروزه به «الظهر» شهرت دارد، در امتداد «وادی الخانق» است. پس، از خود پرسیدم چگونه می توان موقعیت جُحفه را در این وادی شناخت؟ تا براساس چنین موقعیّتی، مکان تاریخیِ غدیر خم را پیدا کرد؟!
مدّت ها به پژوهش پرداختم و در عبارات متناقض و نامفهوم سرگردان شدم، هرچه بیشتر می رفتم از زبان علمیِ جغرافیا دور می شدم و در واژه های راویان و سیاق عبارات مورّخان به دور می افتادم.
هیچ محقّقی را نیافتم که در پژوهش های خود در باره سخنان پیامبر در غدیر خم، با دید جغرافیایی، این واقعه تاریخیِ اسلام را بررسی کرده باشد. راهی نداشتم جز آن که خود بار سفر بر دوش کشم، بیابان های حجاز را طی کنم تا تاریخ را در مکانش بخوانم… راهی نداشتم جز آن که در منطقه جغرافیایی رابُغ فرود آیم و در پیِ منزلگاه غدیر، این سوی و آن سوی بگردم و بجویم، ببینم و بخوانم تا با دل، جای پای پیامبر را بیابم و بر آن بوسه زنم.
چون در عرض جغرافیایی 47 . /22 و طول 58 ./038 بیابان های رابغ را طی کردم تا به سوی میقات جحفه در عرض 42 ./ 022 و طول 8 ./ 039 جغرافیایی ره سپارم. نخستین پرسشی که به ذهنم رسید، این بود که: آیا مکان فعلیِ میقات در همان مکانی است که در تاریخ به جُحفه شهرت دارد؟ اگر آری است، دلیل آن چیست؟ و اگر نیست، فاصله میان آن دو مکان چقدر است؟
برای رسیدن به پاسخ، مسجدِ میقات جُحفه را به سوی شمال شرقی طی کردم تا بر تلّی که در برقاء القطیعا قرار داشت رفته، به مشاهده بیابان های اطراف پردازم. وقتی بر فراز این تلّ نیمه سنگی رسیدم و به اطراف نگریستم، در شمال غربی، آثار بنای تاریخی عظیمی را دیدم که در میان رمل ها فرو رفته بود.
در آن لحظه، هم بنا را بقایای قصری دیدم و هم شبیه قلعه ای مرتفع که دقیقا در آغاز وادی الحلق قرار دارد و هر بیننده ای را در شکوه خاموش خود مبهوت می سازد.
موقعیت چنین بنایی را حدّ میان حرّه شرقی که آن را «ابوبره» می گویند و حرّه جنوبی که به «العزوریه» شهرت داشت، دیدم. دقیقا در مسیری که به الخرّار می رود.
چون خواستم موقعیت جغرافیایی این حصن یا به گفته مردمِ آن حوالی، قصر عُلیا را مشخص کنم، به نزدیک ترین مقیاس ها در عرض جغرافیایی 44 . / 22 و طول 7 ./ 39 رسیدم. دقیقا 16 کیلومتریِ شهر رابغ، در کنار بحر احمر و 9 کیلومتریِ شرق جاده ساحلیِ مدینه، جده و مکه.
با توجه به این که مسیر «وادی مر» و «وادی الخانق» به «وادی الخرار» و از آنجا به طرف «وادی الحلق» تغییر مسیر داده و به «وادی الغائضه» متصل می شود، وجود چنین بنای برافراشته ای از قرون گذشته نشانگر مرکزیت کدام وادی در جحفه است؟ آیا غیر از این است که دقیقا محلّ تجمع مردم جحفه را در تقاطع این وادی ها مشخص می کند؟ اگر چنین است پس باید محل میقات دورتر از مرکز شهرک جحفه بوده باشد.
اجازه دهید با حوصله و رعایتِ امانتِ تمام در استناد و منابع، موضوع پژوهش را بکاویم تا بتوانیم درباره موقعیت محل غدیر خم ابهام های تاریخی را بشناسیم و پاسخ های تاریخی را بجوییم.
بقایای بنای تاریخی با دیوارهایی به ارتفاع هشت متر و طول سی و سه متر، مجموعا دارای 1089 متر مساحت است و در یک مجتمع کم سکنه ای مانند جُحفه در قرن 3 و 4 نمی تواند صرفا یک دژ نظامی بوده باشد. باید قسمتی از یک حصاری به نظر آید که اهل جحفه درآن به سر می بردند و در آن از مصریان و مغربیانِ راهیان حج و عمره پذیرایی می شده تا تدارکات سفر آنان را از میقات جحفه تا مکه فراهم سازند.
چنین برداشتی از جغرافیای تاریخی جُحفه، مطابق است با سخن امام حربی که در اواخر قرن سوم می زیسته و نوشته است: «جُحفة… عَلیها حِصْن و بابان، و المنازل فی السّوق داخل الحصن» .(1) از خود پرسیدم چرا محدوده چنین حصاری در فاصله 4/5 کیلومتری مسجد میقات جحفه ساخته شده است؟! به بررسی پرداختم تا به یک سند معتبر تاریخی و جغرافیایی رسیدم و آن گفته البکری اندلسی است که نوشت: «و فی أوّل الجُحفة مسجدالنّبی صلی الله علیه و سلم به موضع یُقال لَهُ عَزوَر».(2)
این چه مسجدی است که به نام پیامبر ساخته شده و در مجاورت سمت شمال شرقیِ همین محدوده حصارهای فعلیِ جحفه قرار داشته است؟
آنچه مسلّم است، دو موقعیت مهم تاریخی اسلام به جحفه اهمیت خاصی بخشید،یکی انتخاب محلّ به عنوان میقات و دوم واقعه ای که در جریان بازگشت پیامبر از حجّة الوداع به وقوع پیوست.
درباره این واقعه معنوی، در سیره، از میان چند مأخذ اصیل، تنها به گفته یک تاریخ نگار بزرگ بسنده می کنیم:
ابن واضح یعقوبی می نویسد: پیامبر اسلام، «خرج لیلاً منصرفا الی المدینة، فصار الی موضع بالقرب من الجُحفة یقال له: غدیر خم، لثمانی عشرة لیلة خلت من ذیالحجّة، و قام خطیب، فَمَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاهُ، اَللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ…».(3)
به اعتبار چنین واقعه تاریخی، از توقّف پیامبر و ایراد خطبه، مسجدی بنا شد که در نظر تابعین و دیگر مسلمانانِ قرون نخستینِ اسلام، از اهمیت ویژه ای برخوردار بود. وقتی البکری اندلسی می گوید: «… غدیر خمّ علی ثلاثة أمیال من الجحفة … و هی الغیضة الّتی تسمّی خمّ» معلوم می گردد که محلّ غدیر دورتر از محلّ میقات (جحفه) بوده است. اسدی هم بنا به تصریح سمهودی در «وفاء الوفا» (صفحه 1204)، همان فاصله 3 میل را نوشته اند، نباید ما را به اشتباه اندازد؛ زیرا تعیین محدوده جنوبی جُحفه در هر قرنی تفاوت داشته است. بدین لحاظ ، اگر فاصله 3 میل را از کانون میقات جحفه محاسبه کنیم، حدودا محلّ بنای تاریخی، در محدوده مسجد غدیر خم بوده است؛ زیرا وقتی فاصله میان مسجد میقات تا بقایای بنای تاریخی را اندازه گرفتند، حدود 4000 5000 متر است، با توجه به این که هر میل عربی حدود 1700 متر است، با نشانی امام حربی، البکری و زمخشری و نووی تطبیق اصولی دارد.
پس از اطمینان از حصول این نتایج، پژوهشی بر نظریاتی که مغایر این دستاوردها بود تعمّق کردم، پس از جمع بندی با دو نظر در خور توجه روبرو شدم:
نخست بر نظریه عرام، مبنی بر یک میلی فاصله جحفه و غدیر، تأمّلی داشتم، یافتم که این نظریه بدان جهت که معلوم نکرده مبدأ اندازه گیری از حصن جحفه بوده یا از محلّ میقات، نمی تواند یک نظریه مغایر با نظریه ما باشد، به خصوص آن که اگر فاصله یک میل را از مرکز حصن جحفه در نظر آوریم، همان نتیجه 3 میل بین محدوده میقات تا غدیر خم به دست می آید.
نظر دیگر، احتمالی است که عاتق بن غیث بلادی، پژوهشگر مکّی دورانِ ما داده است. او می نویسد: در اثنای بررسی موقعیت جغرافیایی جحفه، مردی را در بیابان دیده و از او محلّ غدیر خم را پرسیده است. آن بادیه نشین: «أشار الی نخلات مطلع الشمس فقال: هذیک الغُربة، و یقع شرق رابغ بما یقرب من 26 کیلا»(4)
اولاً: در هیچ مأخذی نیافتم که مورّخ یا سیّاح و جغرافی دان و ادیبی، غدیر خم را در غربه دانسته باشد. آن چه ما از مسیر کاروان ها میان مکه و مدینه دانسته ایم و بانقشه های تاریخی آن ها آشناییم، هیچ جا مسیر قوافل، شرق وادی مر نبوده است، آن چه که وجود دارد و می توان به آن اطمینان داشت، مسیرجحفه رو به شمال از طریق العزرویه بوده است و نه از کنار حره ذویبان و در همین مسیر، بنای مسجد غدیر محلّ عبادت راهیان حج بوده است.
ثانیا:اگرحصن جحفه را مرکز جحفه بدانیم، محل غدیر خم به زعم عاتق بلادی، در 8 کیلومتری؛ یعنی 17 میلی شمال شرقی جحفه است و این فاصله را در هیچ مدرک تاریخی نمی توانیم بیابیم، هر چه هست سخن از 1 تا 3 میل، یعنی حدّ اکثر 2 تا 5 کیلومتر است.
ثالثا: اگر محلّ میقات را مرکز جحفه بگیریم، فاصله غدیر خم تا میقات، 14 کیلومترمی شود و این در راه های کاروانی کاروان های حجاج راه کمی نیست که جغرافی دانان ومورّخان را به اشتباه اندازد تا بنگارند: «غدیر خم، عند جحفة…»
رابعا: چگونه می توان به گفته فردی اعتماد کرد که نشانی غدیرخم را بعد از قرن ها به عنوان چاهی در نظر می آورد که چند نخل در اطراف آن روییده شده است! حال آن که همه محقّقان از محل غدیر خم به عنوان بنای مسجدی به نام غدیر خم یاد کرده اند که لا اقل 5 قرن در معرض دید جغرافی دانان و محل عبادت راهیان مکه و مدینه بوده است.
اکنون اجازه دهید سند تاریخیِ ذیل را مورد مطالعه قرار دهیم:
کلینی در «الفروع من الکافی»(5) تحت عنوان «کتاب الحج»، بابی را به مسجد غدیرخم اختصاص داده. این سند تاریخی قرن 2/4 را ذیل آن ثبت کرده است:
عَنْ أَبان عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: «یُسْتَحَبُّ الصَّلاةُ فِی مَسْجِدِ الْغَدِیرِ لاِءَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله أَقَامَ فِیهِ».(6)
و از عبدالرحمن الحجاج آورده است که گفت: «سَأَلْتُ أَبَا إِبْرَاهِیمَ علیه السلام عَنِ الصَّلاةِ فِی مَسْجِدِ غَدِیرِ خُمٍّ بِالنَّهَارِ وَ أَنَا مُسَافِرٌ فَقَالَ صَلِّ فِیهِ فَإِنَّ فِیهِ فَضْلاً…»(7) و 7 قرن بعد، سمهودی در وفاء الوفا(8) محل غدیر خم را مسجدی به نام غدیرخم دانسته، می گوید: «وَ أخبرنی مُخبر أنّه رأی هذا المسجد علی نحو هذه المسافة من الجحفة، و قد هدم السیل بعضه».
به شک دیگری افتادم که شاید کسانی که خطبه پیامبر را در غدیرخم روایت کرده اند، مکان دیگری غیر از جحفه را نشان داده اند. به بررسی پرداختم، در مجموعه چنین اسنادی، همه نظرها به غدیری است که در جحفه وجود داشته و از زمان های دور به آن «مَهْیَعَه» می گفتند.
تأکید می کنم: جحفه یا مهیعه ای که در منابع متعدّد به آبگیرهای آن در مسیر ارتباطی میان مکه و مصر و عراق و شام اشاره شده، در مسیر بازگشت پیامبر از مکه به سوی مدینه قرار داشته است. برای این منظور به ذکر چند مدرک تاریخی مورد اعتماد بسنده می کنیم:
در حدیث جابربن عبداللّه از واقعه ای که ابن عقده آن را در «حدیث الولایه» آورده می خوانیم: «کُنّا مَعَ النَّبِیّ فی حَجّةِ الْوداع فَلَمّا رَجَعَ اِلیَ الُْجْحَفة نَزَلَ ثُمَّ خَطب النّاس…» و به سند حذیقة بن اُسید در «الفصول المهمه» ابن الطباغ المالکی می خوانیم: «لَمّا صَدَرَ رَسُولُ اللّه ِ مِنْ حَجَّةِ الْوَداعِ وَ لَمْ یَحُجَّ غَیرها أَقْبَل حَتّی اِذا کان بالجُحفةِ…» و در گفته زیدبن ارقم که ابن طلحه شافعی آن را در کتاب «مطالب السئول» (ص 16) ثبت کرده، عبارت: «نَزَلَ رَسُولُ اللّه الجُحفة ثُمَّ أقْبل عَلَی النّاسِ…» را می خوانیم و… جز تصریح راویان از صحابه پیامبر، به: اذا کان بالجحفة و ذلک یوم غدیر خم من الجحفة و له بها مسجد معروف»… «لمّا خرج النّبیّ الی حَجّة الوَداعَ نَزل بالجحفة»…اشاره به مکانی دیگر نیافتم و هیچ مدرکی در اسناد تاریخی سفر الهی حجة الوداع ندیدم که به جز جحفه به خرار و یا وادی مر و یا… تصریح کرده باشد.
پس به خود گفتم: چرا باید مانند عاتق بلادی به دنبال سخن فردی ناشناخته، حدود 18 میل از جحفه دور شویم؟!وآن هم به جای بررسی محدوده آثار مخروبه، بنای مسجدی مشهور در تاریخ، دنبال چاه و چشمه غدیر در مکان ناشناخته ای به نام «الغُرُبة» بگردیم؟!
عاتق که برای من دانشمندی دوست داشتنی است، از چنین احتمالی نامطمئن بوده که در کتاب «معجم معالم الحجاز»(9) اصلاً به جایگاه این غدیر در الغربه اشاره ای نکرده و به همان اقوال قدما بسنده کرده که زمخشری گفته است: «بالجحفة، و قیل: هو علی ثلاثة امیال من الجحفة… و قال عرام و دون الجحفة علی میل» و «قال الحازمی خمّ واد… عند الجحفة بغدیر» (صفحه های 156 158) در حالی که عاتق کتاب «علی طریق الهجره» خود را در سال 1393 هجری برابر 1973 م . بوده، چرا از چنین کشف و نتیجه ای ذیل واژه خمّ در کتاب «معجم معالم الحجاز» یادی نکرده است؟ با آن که چاپ اول آن را پنج سال بعد، از کتاب «علی طریق الهجره»درسال 1979م. برابر 1399 هجری ارائه داده است؟!
فکر می کنم که در زمان هجرت پیامبر اسلام، جحفه جز به عنوان محلّ تلاقی کاروان ها شهرکی نبوده و الاّ در مسیر هجرت، از موقعیت آن نام برده می شد و بعدها در قرن دو که به صورت شهرکی درآمد؛ چرا آبادی های آن را در محدوده محل مسجد غدیر خم ندانیم که هم در قرن های دوم تا پنجم مورد توجه حکومت های علوی در مدینه و مغرب بوده و هم خلفای فاطمی مصر.
قبول این نظر مستلزم آن است که بتوانیم یک دلیل تاریخی موثقی، مبنی بر دور بودنِ محلّ مسجد غدیر خم، در 3 میلی مسجد میقات، ارائه دهیم که بعدها به مرکز جحفه، در محل بقایای تاریخی دژ مسکونی یاد شده تبدیل شده است و عمران و آبادانی آن منطقه هم به انگیزه حفظ خاطره غدیر در مسیر بازگشت از حجّة الوداع و هم به دلیل اهمیت به اهتمام سفر حج مصریان و مغربیان، مورد توجه خاص ادارسه مراکش در فاصله 172 تا 310 هجری و خلفای فاطمی قرار گرفته است.
نباید فراموش کرد که منطقه حرمین مکه و مدینه جزء لاینفک حکومت مصر بود و پس از سقوط فاطمی هاست که ضمیمه متصرفات صلاح الدین گردید و نباید فراموش کرد که بنای تاریخی به جای مانده در جحفه، به لحاظ هنر معماری متعلّق به قرن 3 4 هجری است و در این دوران گرچه خلفای عباسی بر اریکه حکومت جای داشتند ولی نمی توان اسنادی ارائه داد که بنای آن را مربوط به همت خلفای عباسی دانست.
همه این نظریه ها بر می گردد به ارائه شواهد تاریخی جغرافیایی که اثبات کند محل مسجد میقات از مرکز جحفه به دور بوده است.
ماه ها در خلال پژوهش های خود، این موضوع را مد نظر داشتم، به هر کتابی که در تاریخ، جغرافیا، حدیث و… مراجعه می کردم، با حوصله با مفاد آن تعمق و دقت می کردم، شاید پاسخ ابهام خود را بیابم، لیکن نیافتم تا این که در دیار غربت، بر حسب اتفاق به سندی برخوردم که فکر می کنم می تواند دلیل تاریخی موثّقی محسوب شود:
این سند را محمدبن عمر واقدی (متوفای 207 هجری) در کتاب «المغازی» (ج3، ص839 ) ترجمه فارسی از افلح بن حُمَید، از پدرش، از ابن عمر نقل کرده که: «پیامبر در مسجدی که پایین گردنه اراک در راه جحفه است نماز گزارد و روز جمعه در جحفه فرود آمد و هنگام عصر حرکت کرد و در مسجدی که بیرون جحفه است و از آن محرم می شوند نماز گزارد.» پس مسجد میقات، بنایی بیرون جحفه بوده است. متن عربی؛ «فَحَدَّثنی أفلح بن حُمَید، عن أبیه، قال: «… وَ نَزَل یَوم الجُحفة، ثمّ راح منها فصلّی فیالمسجد الَّذی یحرم منه مشرفا خارجا من الجحفة…». دلیل تاریخی تأکید این سند بر جمله «خارجا من الجحفة» می باشد.(10)
مفهوم جغرافیایی «خارجا من الجحفة»؛ یعنی خارج از محدوده مسکونی جحفه است که بعدها دارای حصاری شد و بقایای آخرین بنای آن تاکنون باقی است.ازاین روی،چاه غدیر به دوراز مکان میقات و در کنار بناهای مرکز جحفه قرون دوم و سوم جای داشته است.
اکنون اجازه دهید این موضوع را بیشتر مورد پژوهش قرار دهیم و به جای برهم نهادن اسناد و اقوال تاریخی، بر مفهوم جغرافیای واژه ها در مستندات تاریخی، عمیق شویم و آن را با موقعیت جغرافیای فعلی منطقه جحفه تطبیق دهیم:
الحربی می نویسد: «و بین مسجد و العین، الغیضة، و هی غدیر خم»(11)
سمهودی نیز همین عبارت را به نقل از اسدی در صفحه 1204 «وفاء الوفا» ثبت کرده است. ولی از اسدی نپرسیده که مفهوم عین در این عبارت چیست؟ وقتی بررسی کردم دیدم حربی درباره آن گفته است: «عین فی بطن الوادی علیها حصن و بابان و المنازل فیالسوق داخل الحصن»، (ص457). پس اگر میان مسجد میقات وچشمه (= عین) الغیضه قراردارد و بنا به دلایل و مستندات ارائه شده، در فاصله 4 5 کیلومتری مسجد میقات، تردیدی نیست که محل الغیضه که به تصریح امام حربی در قرن 3 هجری: «و هی غدیر خم» در همین مجموعه بقایای بناهایی است که در کنار جحفه است. پس این که البکری در «معجم ما استعجم» (ص492) می نویسد: «موضع غدیر خمّ یقال له الخرار» اشاره به یک فاصله دوری از این بناها نیست؛ زیرا البکری در همان منبع ولی در صفحه 368 نوشته است که: «و هی الغیضة التی تسمّی خمّ». و این گفته صاحب المشارق که:«انّ خمّا اسم غیضة هناک و بها غدیر» مورد استناد عاتق بلادی در صفحه156 «معجم معالم الحجاز» قرار گرفته ولی از اهمیت و استناد به سندیت آن در تعیین محل غدیر غافل مانده است. لذا می توان گفت محلی که به نام الخرار در منطقه جحفه آمده، همان محل غدیر است و الاّ سمهودی در «وفاء الوفا» (ص 1200) تصریح نمی کرد: «الخرار: انّه بالجحفة» در اینجا یک ابهام اساسی وجود دارد و آن اشاره الحربی به دو مسجد در جحفه است؛ بی آن که نامی از مسجد غدیر خم برده باشد: ذیل الجحفه نوشته است: «و فی اوّلها مسجد للنبی و یقال له عزور و فی آخرها عند العلمین مسجد للنبیّ، یقال له مسجد الائمة» (ص 457).
أوّلاً: این نشانی مربوط به قرن سوّم هجری است و به درک حقیر دلیل آن نمی شود که در قرن 4 و 5 هجری همین نام ها باقی مانده باشد.
ثانیا: جحفه تا قرن 5 آباد مانده و در قرن ششم هجری به ویرانه ای تبدیل شده است و آن چه جغرافی دانان قرن ششم به بعد گفته اند، اوصاف جحفه قرن 1 تا 3 می باشد و نه اوصاف جحفه عصر فاطمی ها و سلطه آن ها بر حجاز در قرن 4 تا اواخر قرن 5 هجری قمری است.
برای اطمینان بیشتر تلاش کردم تا دقیقا منابع تاریخی جغرافیایی را مورد بازنگری قرار دهم و آن ها را با پژوهش های نوین مراکز تحقیقاتی و دانشگاهی عربستان سعودی مقایسه کنم:
نام عَزوَر با نام حرّه عزور (امروزه با نام العزوریة) که دقیقا در شمال بنای تاریخی جحفه قرار درد، مطابق است. دقیقا منطقه آبادی که پس از ویرانی آثار حصارها در برابر دیدگانم قرار داشت. بنابراین، بنای این مسجد که در زمان الحربی به عزور شهرت داشته دیگر وجود ندارد، ولی مسجدی به نام «الائمه» بوده که از نظر جغرافی دانان دانشگاه ملک عبدالعزیز جده، همان مسجد جنوبی است و در رساله «امارة رابغ» به صراحت نوشته اند: «مسجد الائمة هو فی موضع میقات» ص17.
با توجه به این که به تصریح همه محقّقان قدیم، دو مسجد در جحفه به نام پیامبر ساخته شده بود، یکی میقات برای احرام و دیگری غدیر، به یاد خطبه غدیر، تردیدی نیست که مسجد عزور که الحربی آن را «مسجد للنبی» دانسته، نمی تواند غیر از مسجد غدیر خم باشد.
بنای این مسجد را سمهودی در فاصله نیمه آْر قرن نهم هجری، خود ندیده است ولی گفته است که: فردی به او اطلاع داده که «أنّه رأی هذا المسجد علی نحو هذه المسافة من الجحفة، قد هدم السیل بعضه»، «وفاء الوفا» (ص1018). این نظر با دلیل تاریخی دیگری روشن تر می شود. توجه کنید:
سمهودی ذیل فصل سوّم «فیما ینسب الیه صلی الله علیه و آله من المساجد التی بین مکّة و المدینة» (ص 1001) از همه مساجد میان این راه چهارصد کیلومتری نام برده، ولی چون به منطقه جحفه رسیده، فقط نامی ازمسجدالجحفه برده و موقعیت آن را بسیار اجمال وصف و سپس دنباله آن مسجد غدیر خم را نام برده است و بعد از آن مسجد قدید که همین خیمه امّ معبد است. پس مسجد الائمه و عزور کجاست، اگر «الائمه» را میقات ندانیم و عزور را غدیر خم نخوانیم؟… مسلّما نام عزور در زمان الحربی همان مسجد غدیر خم در منابع تاریخی جغرافیایی قرن های سه تا اوایل ششم است که از همان قرن ویران شده و سمهودی از ویرانی آن خبری یافته و تا به امروز در کنار ویرانه های جحفه نام و نشانی ندارد. اهم مدارکی که در این خصوص یافته ام نظر نصر است که گفته است:
«عَزوَر ثنیة الجحفة علیها الطریق بین مکة و المدینة».(12)
به عنوان یک محقّق در بیابان های حجاز، از خود پرسیدم: چرا جحفه آباد ویران شد و امروزه جز یک صحرای خشک، نشانی از آن آبادانی ها نیست؟! جحفه ای که در اقوال بزرگان تحقیق، اشارات صریحی به آبادانی آن شده است. از آن جمله: این رسته صاحب اثر جغرافیایی «الاعلاق النفیسه» در قرن سوم هجری که نوشته بود: «و آن قریه بزرگی است که در آن بازاری است و آب مشروبش از چاه است». و مقدسی جغرافی دانی دگر در «احسن التقاسیم» (ص 11) آن را «شهریست آباد» وصف کرده است و استخری که در نیمه اول قرن 4 هجری از آن به عنوان: «منزل عامر» یاد کرده و ابن خلدون در «تاریخ العبر» (ج3، ص52) نوشت: «عامرة فی عهد المأمون» و حمیری در «الروض المعطار» به عنوان: «قریة جامعة، لها منبر» یاد کرده است. و البکری در قرن 5 با همین مضمون و… ولی چطور شد که جحفه به سرنوشتی دچار شدکه یاقوت حموی (متوفای 616 ق .) در کتاب «معجم البلدان» از آن همه اهمیت در یک عبارت کوتاه نوشت: «و هی الآن خراب» (ج 2، ص111)، این ویرانی با ویرانی مسجد غدیر خم همدوره بوده و محققان جغرافیا در دانشگاه ملک عبدالعزیز جده قبول دارند که: «و لقد دثر المسجد الشمالی مع اندثار الجحفة» (ص 17). و در صفحه 33 قبول دارند که از عوامل این ویرانی، هجرت قبایلی از بنو سلیم بوده؛ «اضطراب ظروف المنطقة فیالعصر العباسی الثانی … الی بلاد المغرب العربی».
در نتیجه اگر این ویرانی را بدان جهت بدانیم که عباسیان تمرکز مردمی را حول مکان غدیرخم پراکنده کردند؟ درک صحیحی از منابع تاریخی ارائه نداده ایم؟ آیا طرح کردن عوامل جغرافیایی مانند تغییر مسیر وادی مر عُنیب می تواند آن اهمیتی را داشته باشد که تغییر مسیر قوافل حج از جحفه به رابغ داشت؟
هجرت قبایل در منازعات مذهبی فاطمی ها و عباسیان؟!
مراجعه شود به کتاب «بنو سلیم»، تألیف: عبدالقدوسی الأنصاری، چاپ عربستان و کتاب «صبح الأعشی» اثر: القلقشندی در نیمه قرن پنجم هجری، که نوشته است در زمان او: «و من الجحفة و حولها الی ثنیة المعروفة بعقبة السویس لسلیم» (ج4، ص385).
وقتی تحقیق کردم که مصریان و مغربیان کشتی نشین چگون می توانستند در سفر حج محرم شوند، بی آن که در میقات جحفه توقف کنند؟ توقّفی که به هرحال می توانست موجب رونق و بازسازی خرابی ها شود، پی بردم که آنان هنگام رسیدن کشتی به رابغ، در ساحل شرقی بحر احمر توقّفی برای این منظور به جای می آوردند، بی آن که عازم جحفه شوند معیار را بر حد حرم می نهادند. حتی در بسیاری از موارد بی آن که در ساحل رابغ پیاده شوند، چون کشتی مقابل رابغ می رسیده مسافران رسم احرام را به جای می آوردند.
ابراهیم رفعت پاشا در «مرآة الحرمین» (ج1، ص15)، ضمن شرح سفر حج مصریان در سال 1318 هجری برابر با مارس 1901 م . به آن اشاره کوتاهی کرده است.
پس به عنوان یک محقق از خودم پرسیدم: چرا باید قرن ها این میقات ویرانه بماند تا رخداد توقف پیامبر در مکانی به نام غدیر خم، مزاحم جمعی و وسیله جمعی دیگر نشود؟!
سقوط فاطمی ها در سال 567 هجری به دست صلاح الدین ایّوبی و روی کار آمدن ایّوبیان مصر 564 648 هجری برابر با 1169 1250 م . است که متأسفانه باعث شد تا رونق دادن به بندر جده، جحفه رو به ویرانی نهد و خوشحال باشند از این که به جای فهم درست تاریخ، توانسته اند تاریخ را حذف کنند!
اکنون که بنای مسجد میقات نوسازی شده و امکانات رفاهی برای مردمی که می خواهند از این میقات، ترک خود کنند تا خود را در برابر او نهند، فرصتی است که با احیای بنای مسجد غدیر در سمت شمال شرقی بقایای بنای تاریخی، تاریخ مهمترین مکان در مسیر بازگشت پیامبر از حجّة الوداع را زنده نگهدارند. به همان اعتبار تاریخی و شرعی که به همت نوسازان مسجد میقات، بنای مسجد بدر را در بدر و بنای مسجدالعقبه را در منا و مسجد عمر و مسجد علی علیه السلام را در مدینه بازسازی و مرمّت کردند.
شاید جحفه بار دیگر موقعیت تاریخی فرهنگی خود را در کنار این دو مسجد تاریخی اسلام باز یابد.
کلن،آلمان،دسامبر1999 بهمن 1378
پی نوشت ها:
1 . المناسک و اماکن طرق الحج و معالم الجزیره، ص457
2 . معجم مااستعجم، ج1، ص368
3 . الکافی، ج1، ص293
4 . عاتق بلادی، طریق الهجره، ص61
5 . ج4، ص566
6 . الکافی، ج4، ص567
7 . الکافی، ج4، ص566
8 . ج2، ص1018
9 . ج3، چاپ اول 1979 م . ذیل واژه خمّ.
10 . کتاب المغازی، تحقیق: مارسدن جونس، جزء ثالث، ص 1096، چاپ 1966 م . مصر: دارالمعارف.
11 . المناسک و اماکن طرق الحج و معالم الجزیرة، ص458
12 . حمد الجاسر، پاورقی ص457 ؛ کتاب المناسک، امام حربی.
منبع : پایگاه حوزه
نتایج پیروی از امام هدایت
نتایج پیروی از امام هدایت
قرآن مجید دو امام را به مردم معرفی می کند: یکی امام هدایت است که وجود مبارک حضرت حق، او را در زندگی و حیات مردم قرار داده است، که نهایت لطف و رحمت و محبت خدا به بندگانش است. امام هدایت، جلوه گاه اسماء و صفات وجود مقدس حضرت حق و واسطۀ بین مردم و خداست تا مردم را به هر خیری از جانب خدا در دنیا و آخرت متصل کند.
آیات قرآن کریم در این زمینه و نیز هشدار به مردم، پیرامون مسئولیت در برابر امام هدایت کم نیست. آنچه که در قیامت از مردم به شدت سؤال می شود، موضع آنان در برابر امام هدایت است. این موضوع آن قدر مهم است که قرآن مجید می فرماید: قیامت به کارگردانان محشر خطاب می رسد: «وَقِفُوهُمْ»؛ تمام مردان و زنان را متوقف کنید و اجازۀ قدم از قدم برداشتن را به کسی ندهید! برای چه؟ خود پروردگار علتش را بیان می کند: {إِنَّهُم مَّسْئُولُونَ}؛ تمام این مردان و زنان در برابر آنچه که در دنیا خوردند و آشامیدند و نفسی که کشیدند مسئول هستند. امام صادق(ع) می فرماید: به نظرتان می آید که کریمی مثل خدا شما را در محشر معطل کند که چقدر آب و نان و میوه و دیگر نعمت های مادی را خوردید ؟! شما که انسان های معمولی هستید، اگر از اقوام و دوستان خود دعوت کنید تا سر سفرۀ شما بنشینند، اصلاً در مورد خورد و خوراک به آنان منت نمی گذارید؟! چه برسد به پروردگار عزیز عالم که کرم و لطف و رحمت او بی نهایت است. حضرت فرمود آن جا از کسی راجع به آب و نان نمی پرسند، شما را نیازمندِ هوا، خورشید، آب و نان خلق کرده و هفتاد سال هم نیازتان را برطرف کرده است، این سؤال ندارد که چرا خوردی! چون انسان فوراً می گوید: مرا گرسنه خلق کردی دو سال هم شیر برایم آماده کردی و من هم خوردم، این که دیگر چرا ندارد.
این که خدا در قرآن می گوید در قیامت جلوی زنان و مردان را بگیرید و نگذارید قدم از قدم بردارند و می خواهم از همه آن ها سؤال کنم، سؤال مربوط به این است که در دورۀ عمرت با امام هدایت چگونه برخورد کردی؟ موافق بودی یا مخالف؟ پرونده ات را باز کن. به امت هر پیشوایی می گوید: تو مأموم عیسی و موسی و نوح و ابراهیم و دیگر انبیاء(ص) بودی «طُوبَى لَهُمْ»؛ خوشا به حالتان «وَحُسْنُ مَآبٍ»؛ به آن جایی که می خواهی برگردی عالی است.
نتیجۀ اقتدای انسان به امام هدایت این است که خود خدا به انسان می گوید: خوشا به حالت شما و «طُوبَى لَهُمْ»؛این اقتدا کردن به نفع خود انسان است، نه این که اقتدای انسان به امام هدایت سودش به زمین و آسمان یا به خدا یا به ملائکه برگردد، انسان در این اقتدا کردن تجارتی می کند که تمام سودش به خودش برمی گردد.
اما اگر انسان اقتدا به امام هدایت نداشته باشد، پس به چه کسی اقتدا کند؟ آیا از امام ضلالت پیروی کند؟! امام هدایت را خداوند برای انسان ها قرار می دهد؛ چنانچه قرآن کریم می فرماید: {وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا}
انبیا و ائمه(ع) خودشان را پیشوا قرار ندادند، بلکه خدا آن ها را به این سمت گمارده است؛ چرا؟ برای این که خیر دنیا و آخرت را به همۀ مردم برساند.
هر چیز در این عالم، مسیر و مجرایی دارد، دلیل یک ساختمان محکم و خوب، نقشۀ مهندس است و نقشه و مسیر عالم شدن بچه های ما، تحصیل در دبستان، دبیرستان، دانشگاه و حوزه های علمیه است. مجرای سیر شدن شکم ما زمین است، که در خود آب و مواد غذایی دارد و هر چیز دیگری نیز در این دنیا همین گونه است؛ لذا مجرا، مسیر، نقشه و دلیل ما برای به دست آوردن همۀ خیرهای دنیا و آخرت هم امام هدایت است. اگر جدای از امام هدایت زندگی کنیم، به هیچ خیری نمی رسیم؛ چنانچه قرآن کریم می فرماید: {وَأْتُواْ الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا} برای رسیدن به هر مقصدی باید از راه صحیح آن رفت؛ مثلاً اگر می خواهید به شهر یزد بروید، راه و مسیر و نقشه خاص خود را دارد؛ لذا اگر از غیر آن راه بروی به مقصد نمی رسی و عاقبت آن خستگی، هلاکت و خسران است.
اگر کسی تصور کند که از غیر کانال امام هدایت به خیر دنیا و لذت آن و نیز به رستگاری در آخرت می رسد اشتباه کرده است.
این روایت خیلی جالب است که پیغمبر(ص) به امیرالمؤمنین(ع) می فرماید: «قیامت خداوند متعال تو را اول جادۀ بهشت و جهنم قرار می دهد و سپس به تک تک مردان و زنان امت تو می گوید این راه بهشت و جهنم است، هرکدام به اول جاده بهشت که می آیند -اما ای علی جان- باید برای بهشت رفتن اجازۀ تو را همراه داشته باشند.»
اجازه یعنی چه؟ یعنی آیا امیرالمؤمنین(ع) یک صد میلیارد گذرنامه در اختیار دارد و از هر کس می پرسد که اسمت چیست؟ بعد کامپیوتر را می زند تا ببیند گذرنامه برای او صادر شده است یا نه؟! مسلماً این گونه نیست، بلکه به این صورت است که بررسی می کنند این مردان و زنان در کسب و کار، همسرداری، تربیت فرزند، گریه و خنده، رفتن و آمدن، معاشرت و رفتارهای دیگر، اقتدای به تو را داشته اند یا نه؟
کسانی که به امام هدایت اقتدا کردند، از قبر که بر می خیزند زمان وقوفشان در محشر اندک است؛ اما برای دیگران سالیان بسیار زیادی طول می کشد. فردی از پیامبراسلام(ص) پرسید: «ما در قیامت چقدر باید معطل شویم؟
فرمود: مؤمنی؟
- بله یا رسول الله.
- با مایی؟
- بله یا رسول الله.
- آیا در صحرا هوای ابری را دیده ای؟
- بله یا رسول الله.
- ابر بهاری را دیده ای؟
آری.
- برقی که از ابر می زند را هم دیده ای؟
- خیلی دیده ام.
- برق زدن ابر بهاری چقدر طول می کشد؟
- خیلی کم.
در این جا پیامبر(ص) به او فرمود: زودتر از این وارد بهشت می شوید» .
این خیر دنیا و آخرت هم در اقتدای به امام هدایت و پاکی در زندگی است، که در همه عرصه های فردی و اجتماعی باید این اقتدا به امام هدایت رعایت شود.
اقتدای به امام هدایت برای خود انسان و نیز برای دیگران هم باعث خیر می شود و لذت روحی عجیبی هم دارد.
برگرفته از کتاب امامت و ولایت نوشته استاد انصاریان