10سفارش امام زمان(عج) به آیةالله مرعشی(ره)
حضرت آیت الله العظمی مرعشی نجفی(قدس سره) چنین می گوید:
در ایّام تحصیل علوم دینی و فقه اهل بیت«علیهمالسلام» در نجف اشرف، شوق زیادی جهت دیدار جمال مولایمان بقیّه الله الأعظم«علیه السلام» داشتم. با خود عهد كردم كه چهل شب چهارشنبه پیاده به «مسجد سهله» بروم، به این نیّت كه جمال آقا صاحب الأمر «علیه السلام» را زیارت كنم و به این فوز بزرگ نائل شوم.
آیت الله مرعشی نجفی
تا سی و پنج یا سی و شش شب چهارشنبه ادامه دادم، تصادفاً در این شب، رفتنم از نجف تأخیر افتاد و هوا ابری و بارانی بود. نزدیك مسجه سهله خندقی بود. هنگامی كه به آنجا رسیدم، بر اثر تاریكی شب، وحشت و ترس مرا فرا گرفت؛ مخصوصاً از زیادی قطّاع الطّریق و دزدها میترسیدم، ناگهان صدای پایی را از دنبال سر شنیدم كه بیشتر موجب ترس و وحشتم گردید. به عقب برگشتم، سیّد عربی را با لباس اهل بادیه دیدم، نزدیك من آمد و با زبان فصیح گفت: « ای سیّد! سلامٌ علیكم»
ترس و وحشت به كلّی از وجودم رفت و اطمینان و سكون نفس پیدا كردم و تعجّب آور بود كه چگونه این شخص در تاریكی شدید، متوجه سیادت من شد؟ و در آن حال، من از این مطلب غافل بودم!
به هر حال؛ سخن میگفتیم و میرفتیم، از من سۆال كرد: « كجا قصد داری؟»
گفتم: «مسجد سهله.»
فرمود: « به چه جهت؟»
گفتم: «به قصد تشرّف زیارت ولیّ عصر«علیه السلام»
مقداری كه رفتیم به مسجد «زید بن صوحان» كه مسجد كوچكی نزدیك مسجد سهله است، رسیدیم؛ داخل مسجد شدیم و نماز خواندیم و بعد از دعایی كه سیّد خواند – كه گویا دیوار و سنگها آن دعا را با او می خواندند – احساس انقلابی عجیب در خود نمودم كه از وصف آن عاجزم . بعد از دعا، سیّد فرمود :« سیّد! تو گرسنهای، چه خوبست شام بخوری.»
پس سفرهای را كه زیر عبا داشت بیرون آورد و در آن مثل اینكه سه قرص نان و دو یا سه خیار سبز بود، كه گویا تازه از باغ چیدهاند و آن وقت چلّه زمستان و سرمای شدیدی بود و من به این معنا منتقل نشدم كه این آقا این خیار تازة سبز را در این فصل زمستان از كجا آورده است؟ طبق دستور آقا شام خوردم. سپس فرمود: «بلند شو تا به مسجد سهله برویم.» داخل مسجد شدیم. آقا مشغول اعمال وارده در مقامات شد و من هم به متابعت آن حضرت انجام وظیفه میكردم و بدون اختیار نماز مغرب و عشا را به آقا اقتدا كردم و متوجّه نبودم كه این آقا كیست.
بعد از آنكه اعمال تمام شد، آن بزرگوار فرمود: «ای سیّد ! آیا مثل دیگران بعد از اعمال مسجد سهله به مسجد كوفه میروی یا در همین جا میمانی؟»
پرسیدم:« نمیدانم آیا عاقبت كارم خیر است و آیا من نزد صاحب شرع مقدس رو سفیدم؟! » فرمود: عاقبت تو خیر و سعیت مشكور است و رو سفید هستی . گفتم: نمیدانم آیا پدر و مادر و اساتید و ذوی الحقوق از من راضی هستند یانه؟ فرمود: «تمام آنها از تو راضیاند و دربارهات دعا میكنند». استدعای دعا كردم برای خودم كه موفق باشم برای تألیف و تصنیف ، و آن بزرگوار دعا فرمودند. در اینجا مطالب دیگری است كه مجال تفصیل و بیان آن نیست
گفتم: «میمانم». در وسط مسجد در مقام صادق«علیه السلام» نشستم و به سیّد گفتم: «چای یا قهوه یا دخانیات میل دارید تا آماده كنم؟»
در جواب، كلام جامعی را فرمود: « این امور از فضول زندگی است و ما از این فضولات دوریم!» این كلام در اعماق وجودم اثر گذاشت به گونهای كه هرگاه یادم میآید، اركان وجودم میلرزد.
به هر حال؛ مجلس نزدیك به دو ساعت طول كشید و در این مدّت ، مطالبی ردّ و بدل شد كه به بعضی آنها اشاره میكنم.
1 – درباره «استخاره » سخن به میان آمد ، سیّد عرب فرمود: «ای سیّد با تسبیح به چه نحو استخاره می كنی؟»
گفتم: سه مرتبه صلوات میفرستم و سه مرتبه میگویم: « اَسْتَخیرُ اللهَ بِرَحْمَتِهِ خِیَرةً فی عافِیةٍ » پس قبضهای از تسبیح را میگیرم و دو تا، دو تا میشمارم، اگر دو تا ماند، بد است. اگر یكی ماند، خوب است .
استخاره
فرمود: «برای این استخاره، باقی ماندهای است كه به شما نرسیده و آن این است كه هرگاه یكی باقی ماند فوراً حكم به خوبی استخاره نكنید؛ بلكه توقف كنید و دوباره برای ترک عمل استخاره كنید، اگر زوج آمد، كشف میشود كه استخاره اوّل خوب است امّا اگر یكی آمد، كشف می شود كه استخاره اوّل میانه است.»
به حسب قواعد علمیه میبایست دلیل بخواهم و آقا جواب دهد، به جای دقیق و باریكی رسیده بودیم، اما به مجرّد این قول، تسلیم و منقاد شدم؛ با آنكه متوجه نیستم كه این آقا كیست.
2 – از جمله مطالب این جلسه، تأكید سیّد عرب بر تلاوت و قرائت این سورهها بعد از نمازهای واجب بود: بعد از نماز صبح سوره یس، بعد از نماز ظهر سوره عمّ، بعد از نماز عصر سوره نوح ، بعد از مغرب سوره الواقعه و بعد از نماز عشاء سوره ملك.
3 – دیگر اینكه تأكید فرمودند بر دو ركعت نماز بین مغرب و عشاء كه در ركعت اوّل بعد از حمد، هر سورهای خواستی میخوانی و در ركعت دوّم بعد از حمد«سوره واقعه» را میخوانی و فرمود: كفایت میكند این از خواندن سوره واقعه بعد از نماز مغرب، چنان كه گذشت.
4 – تأكید فرمود كه بعد از نمازهای پنجگانه این دعا را بخوان: اللهُمَّ سَرِّحْنی عَنِ الْهُمُومِ وَ الْغُمُومِ وَ وَحْشَتِ الصَّدرِ وَ وَسْوَسَةِ الشَیْطانِ بِرَحْمَتِكَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ.
5 – و دیگر تأكید داشتند بر خواندن این دعا بعد از ذكر ركوع در نمازهای یومیه خصوصاً ركعت آخر: اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ تَرَحَّمْ عَلی عَجْزِنا وَ أًَغِثْنا بِحَقِّهِمْ.
«برای این استخاره، باقی ماندهای است كه به شما نرسیده و آن این است كه هرگاه یكی باقی ماند فوراً حكم به خوبی استخاره نكنید؛ بلكه توقف كنید و دوباره برای ترک عمل استخاره كنید، اگر زوج آمد، كشف میشود كه استخارة اوّل خوب است امّا اگر یكی آمد، كشف می شود كه استخارة اوّل میانه است»
6 – در تعریف و تمجید از «شرایع الاسلام» مرحوم محقّق حلّی فرمود: تمام آن مطابق با واقع است مگر كمی از مسائل آن.
7 – تأكید فرمودند بر خواندن قرآن و هدیه كردن ثواب آن، برای شیعیانی كه وارثی ندارند یا دارند و لكن یادی از آنها نمیكنند.
8 – تأكید كردند بر تحت الحنك را زیر حنك دور دادن و سر آن را در عمامه قرار دادن، چنان كه علمای عرب به همین نحو عمل میكنند و فرمود: در شرع، چنین رسیده است.
9- تأكید بر زیارت سیّد الشهداء«علیه السلام»
10- پرسیدم:« نمیدانم آیا عاقبت كارم خیر است و آیا من نزد صاحب شرع مقدس رو سفیدم؟! » فرمود: عاقبت تو خیر و سعیت مشكور است و رو سفید هستی. گفتم: نمیدانم آیا پدر و مادر و اساتید و ذوی الحقوق از من راضی هستند یانه؟ فرمود: «تمام آنها از تو راضیاند و دربارهات دعا میكنند». استدعای دعا كردم برای خودم كه موفق باشم برای تألیف و تصنیف ، و آن بزرگوار دعا فرمودند. در اینجا مطالب دیگری است كه مجال تفصیل و بیان آن نیست.
پس خواستم به خاطر حاجتی از مسجد بیرون روم، آمدم نزد حوضی كه در وسط راه، قبل از خارج شدن از مسجد قرار دارد. به ذهنم رسید چه شبی بود و این سیّد عرب كیست كه این همه با فضیلت است؟! شاید همان مقصود و معشوقم باشد! تا این مطلب به ذهنم خطور كرد، مضطربانه برگشتم و آن آقا را ندیدم و كسی هم در مسجد نبود. یقین پیدا كردم كه آقا را زیارت كردم و غافل بود. مشغول گریه شدم و همچون دیوانه اطراف مسجد گردش میكردم تا صبح شد، چون عاشقی كه بعد از وصال، مبتلا به هجران شده باشد. این بود اجمالی از تفصیل كه هر وقت آن شب به یادم میآید، بهت زده می شوم.
( شیفتگان حضرت مهدی «علیه السلام» ، ج 1، ص 130)