علم از منظر شهید مطهری
علم از منظر شهید مطهری باتوجه به این که علم جزء جدا نشدنی زندگی بشر است و ابهاماتی در برخورد با این مقوله در زندگی روزمره برایمان مطرح است بدین منظوردر این مقال سعی داریم که علم را از دیدگاه شهید مطهری در آثارشان بررسی نماییم. موضع اسلام درباره علم، علم مورد تایید اسلام و این مطلب که آیا علم به تنهایی برای سعادت انسان کافی است یا خیر اساس مطالبی است که به آن خواهیم پرداخت. تاکید فراوان اسلام به علم آموزی از یک سو و از طرفی برداشتن انواع محدودیت ها در علم آموزی از سوی دیگر بر اهمیت این بررسی می افزاید.پس از روشن شدن این مطلب باید توجه داشت که علم به تنهایی برای سعادت کافی نیست و با انضمام عقل و ایمان است که به غایت درجه کارایی خود می رسد. کلید واژه ها: علم، وجوب علم،اسلام، عقل، ایمان
مقدمه: علم موضوعی است که انسان از بدو تولد با فعال شدن مدرکات حسی خود آن را تجربه کرده و به لذت شیرین دانستن نایل می آید اما با این گستره علوم گاهی دچار سردرگمی و ابهاماتی در علم آموزی و نوع علمی که باید آموخت می شود و فراموش می کند که این علم ابزاری است برای سعادت وگاه خود آن را به عنوان هدف خویش قرار داده وسعی می کند با همان بال پرواز نماید غافل از اینکه یک بال به تنهایی برای پرواز و نیل به هدف کافی نیست. اسلام اهمیت فوق العاده ای برای علم قایل شده و آن را فریضه نامیده است و همه قیود را از پای این فریضه باز کرده است لذا محدودیت برای آن قایل نشده است بر خلاف برخی دیگر از واجبات که مقید به زمان و مکان و... هستند.بنا بر آنچه در روایات آمده است فریضه علم جنسیت، مکان، زمان،و حتی کیش و آیین نمی شناسد.از این مطلب که بگذریم هر علمی که به حال جامعه مسلمین سودمند باشد مصداق فریضه و واجب کفایی است و از این حیث هم نمی توان قید محدودیتی به پای علم زد و علوم را به اسلامی و غیر اسلامی تقسیم نمود.
[teaserbreak] بعد از آشنایی با علم و وجوب علم آموزی و دانستن علم مورد نظر اسلام باید بدانیم کسب این علم به تنهایی کافی نیست و باکسب ایمان می توان علم را از آفات حفظ نمود و از سوی دیگر با علم می توان کسب ایمان نمود و همین طور با کمک عقل می توان بر گنجینه علوم خویش افزود.لذا علم بدون ایمان و ایمان بدون علم کافی نبوده و همین طور علم بدون تعقل هم بدون پشتوانه است.
چیستی علم: اگر چه علم یک امر بدیهی است اما استاد در قالب الفاظ آن را این گونه بیان نموده اند: بینش وسیع و گسترده انسان درباره جهان ، محصول كوشش جمعی بشر است كه در طی قرون و اعصار روی هم انباشته شده و تكامل یافته است این بینش كه تحت ضوابط و قواعد و منطق خاص در آمده نام " علم " یافته است علم به معنی اعم یعنی مجموع تفكرات بشری درباره جهان كه شامل فلسفه هم میشود محصول كوشش جمعی بشر است كه نظم خاص منطقی یافته است.(1) همچنین پس از تعریف ایمان چنین نتیجه گرفته اند که: تفاوت عمده و اساسی انسان با جانداران دیگر كه ملاك " انسانیت " او است و انسانیت وابسته به آن است ، علم و ایمان است.(2) توصیه به علم در اسلام : استاد اهمیت اسلام به مسأله علم و علم آموزی را کم نظیر می دانند واهمیت آن را در متن دستورات دین چنین بیان می کنند: از قدیمترین زمانی كه كتب اسلامی تدوین شده در ردیف سایر دستورهای اسلامی ، از قبیل نماز و روزه و حج و جهاد و امر به معروف و نهی از منكر ، بابی هم تحت عنوان " باب وجوب طلب العلم " باز شده و علم به عنوان یكی از فرایض شناخته شده.(3) از طرفی اسلام تمام موانع و قیود برای علم آموزی را از سر راه طالب علم برداشته است شهید با ذکر چهار حدیث این قیود و رفع آن ها را اینگونه بیان می نمایند: 1-«طلب العلم فریضه علی كل مسلم» میفرماید جستجو و طلب علم بر هر مسلمان واجب است ، هیچ استثنائی ندارد ، حتی از لحاظ زن و مرد هم استثنائی ندارد ، چون مسلم یعنی مسلمان ، خواه مرد باشد و خواه زن ، به علاوه اینكه در بعضی از نقلهای كتب شیعه كه در " بحار الانوار " نقل میكند ، كلمه « و مسلمه » هم تصریح و اضافه شده. این حدیث میفرماید فریضه علم یك فریضه عمومی است ، اختصاص به طبقهای یا صنفی یا جنسی ندارد . ممكن است یك چیز مثلا بر جوانان فرض باشد نه بر پیران ، بر حاكم فرض باشد و نه بر رعیت ، یا بر رعیت فرض باشد نه بر حاكم ، وظیفه مرد باشد نه وظیفه زن ، مانند جهاد و نماز جمعه كه فقط بر مردان فرض است ، بر زنان فرض نیست ، اما این فریضه كه نامش فریضه علم است بر هر مسلمانی فرض است و هیچگونه اختصاصی ندارد . 2-«اطلبوا العلم من المهد الی اللحد». ممكن است فریضه و تكلیفی از لحاظ زمان محدودیت داشته باشد و نشود در هر زمانی به او پرداخت . مثلا روزههای واجب وقت و زمانش معین است و آن ماه مبارك رمضان است ، و حتی نماز از لحاظ ساعت شبانه روز وقت معینی دارد و فقط در ساعات معین بایدانجام گیرد . حج واجب است اما در همه وقت نمیشود آن را بجا آورد ، موسم معین دارد و آن ماه ذی الحجه است ، ولی فریضه علم محدود به هیچ وقت ، هیچ زمان و هیچ سن و سال نیست و اگر وقت روزه ، ماه رمضان و وقت حج ، ماه ذی الحجه و وقت نماز ظهر مثلا از ظهر تا نزدیك غروب است ، وقت تحصیل علم از گهواره تا گور است . 3-«اطلبواالعلم و لو بالصین». یعنی علم را جستجو و تحصیل كنید و به دست آوردید ولو در چین ، ولواینكه مستلزم این باشد كه به دورترین نقاط جهان مانند چین سفر كنید . ظاهرا علت اینكه نام چین برده شده اینست كه در آنروز از چین به عنوان دورترین نقاط جهان كه مردم آنروزمیتوانستند به آنجاها بروند نام برده میشده ، و یا علت اینست كه در آن زمان چین به عنوان یك مهد علمی و صنعتی معروف بوده است .این حدیث میگوید تحصیل علم ، جا و مكان معین ندارد. ممكن است یك تكلیف و فریضه از لحاظ جا و مكان محدودیت داشته باشد ، نشود آن را درهمه جا انجام داد ، مثلا اعمال حج از لحاظ محل و مكان هم مقید و محدود است . مسلمانان حتما باید اعمال حج را در مكه ، در همان سرزمینی كه توحید و اسلام از آنجا طلوع كرد و به سایرجهانیان رسید ، در اطراف خانهای كه به دست ابراهیم و فرزند پاك نهادش بنا شد انجام یابد . مسلمانان نمیتوانند با هم توافق كنند و نقطه دیگری را برای اعمال حج انتخاب كنند . پس این تكلیف از این نظر محدودیت دارد ، اما در انجام فریضه علم هیچ نقطه معین در نظر گرفته نشده ، هر جا كه علم هست آنجا جای تحصیل و به دست آوردن است ، میخواهد مكه باشد یا مدینه ، مصر باشد یا شام یا عراق ، یا دورترین نقاط جهان ، میخواهد در مشرق باشد یا مغرب . 4-جملهای از رسول اكرم ( ص ) روایت شده به این عبارت : «الحكمة ضاله المؤمن یأخذها اینما وجدها»،یا به این تعبیر : « كلمة الحكمة ضالة المؤمن فحیث وجدها فهو احق بها »یعنی حكمت گمشده مؤمن است ، و هر كس كه چیزی گم كرده آن را در هر نقطه كه پیدا كند معطل نمیشود و برمیدارد . در فرا گرفتن علم ، یگانه شرط اینست كه آن علم درست و صحیح و مطابق با واقع و حقیقت باشد ، شما به آن كسی كه علم و حكمت را از او فرا میگیرید كار نداشته باشید. این احادیث ، قید و محدودیت را درباب علم از لحاظ صرف ارتباط ، یعنی از لحاظ كسانی كه یك نفر مسلمان علم خود را از آنها فرا میگیرد برداشته است . زیرا ممكن است یك وظیفهای از این نظر محدود باشد . مثلا نماز جماعت را باید به یك نفر اقتداء كرد ، اما شرط دارد ، شرطش این است كه مسلمان باشد ، مؤمن باشد ، عادل باشد . اما در تعلیم و تعلم هیچیك از این شرطها منظور نشده.(4) آن چه در ذیل این بحث(توصیه اسلام به علم) شایسته است به آن پرداخته شود منطق قرآن و سیره امامان معصوم (علیهم السلام) به عنوان دو رکن اصلی اسلام است.
1-منطق قرآن: منطق قرآن درباره علم به شكلی است كه قابل تخصیص و اختصاص نمیباشد . قرآن علم را نور و جهل را ظلمت می داند، می فرماید مطلقا نور بر ظلمت ترجیح دارد. قرآن صریحا مسائلی را به عنوان موضوع مطالعه و تفكر پیشنهاد میكند . این موضوعات همانهاست كه نتیجه مطالعه آنها همین علوم طبیعی و ریاضی و زیستی و تاریخی و غیره است كه امروز در دنیا میبینیم. قرآن كتابی است كه اولین مرتبه كه نازل شد سخن خود را با " خواندن " ، " علم " و " كتابت " آغاز كرد . وحی قرآن با تذكر اینها آغاز گشت.(5) و در جای دیگر می گویند:همین که در نخستین آیات وحی می فرماید: اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذی خَلَقَ. خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ. اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ. الَّذی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ. عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَم بهترین شاهد است بر عنایت فوق العاده اسلام به تعلیم و تعلم.الذی علم بالقلم.قلم مظهر سواد ونوشتن است. آیات دیگر: هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ وَ قالَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَكُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحا آیه دیگر: یُؤْتِی الْحِكْمَةَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً كَثیرا پس در این جهت که اسلام به طور کلی دعوت به تعلیم و تعلم کرده است،یعنی هدف اسلام و جزء خواسته های اسلام عالم بودن امت اسلامی است بحثی نیست.(6) 2-سیره ائمه دین: در اینجا نیز شهید با استناد به تقریر وسیره امام که برای شیعه حجت است موضع تاییدی اسلام نسبت به علم را ثابت می کنند: از اواخر قرن اول و اوایل قرن دوم هجری مسلمین با علوم جهان آشنا شدند و انواع علوم را از یونان و هند و ایران ترجمه كردند . و از طرفی میدانیم ائمه اطهار از انتقاد و خرده گیری به كارهای خلفا كوتاهی نمی كردند، كتابهای ما پر است از این انتقادها . اگر بنا بود كه نظر اسلام درباره علم نظر منفی و مخالف بود و علم خراب كننده و منهدم كننده دین میبود ، ائمه اطهار این عمل خلفا را كه دستگاه وسیعی از مترجمین و ناقلین به وجود آورده بودند و انواع كتب نجومی ، منطقی ، فلسفی ، طبی ، حیوان شناسی ، ادبی و تاریخی ترجمه شد انتقاد میكردند ، همان طوری كه بعضی كارهای دیگر خلفا را شدیدا مورد انتقاد قرار دادند.(7) بسیار شایسته است تا عملکرد مسلمین در مورد این توصیه ها را بررسی کنیم چرا که با بررسی آن می توان علت قوت یافتن جامعه اسلامی را به دست آورد و در این زمان به کار برد و همین طور با این بررسی می توانیم عواملی را که مانع از بهرمندی این دستور الهی است را بیابیم و در مقابله با این خطری که جامعه امروزی ما را هم تهدید می کند هوشیار باشیم.لذا ادامه این بحث را به ذکر این دو مطلب به بیان استاد شهید اختصاص می دهیم: علل و عوامل سرعت: شهید سرعت وپیشرفت مسلمانان در علوم را مرهون همین سفارشات اکید اسلام به علم و به خصوص برداشتن تمامی قیود در علم آموزی به خصوص در مورد استاد می دانند به طوری که مسلمانان تنها سینه خود را محرم علم وحکمت می دانستنند.عبارت استاد در کتاب خدمات متقابل ایران واسلام در این زمینه چنین است: یكی از علل سرعت پیشرفت مسلمین در علوم این بوده است كه در اخذ علوم و فنون و صنایع و هنرها تعصب نمیورزیدند و علم را در هر نقطه و در دست هر كس می یافتند از آن بهره گیری می کردند و به اصطلاح امروز روح تساهل بر آن ها حكمفرما بوده است.چنانكه میدانیم در احادیث نبوی به این نكته توجه داده شده است كه علم و حكمت را هر كجا و در دست هر كس پیدا كردید آن را فرا گیرید.(8) مسلمین اهمیت نمیدادند كه علوم را از دست چه كسی میگیرند و به وسیله چه اشخاصی ترجمه و نقل میشود و به دست آنها میرسد . بلكه براساس آنچه از پیشوای عظیمالشأن خود آموخته بودند ، خود را به دلیل اینكه اهل ایمانند صاحب و وارث اصلی حكمتهای جهان میدانستند ، حكمت را نزد دیگران امری عاریت تصور میكردند معتقد شده بودند كه علم و ایمان نباید از یكدیگر جدا زیست كنند. معتقد بودند كه حكمت درمحیط بیایمانی غریب و بیگانه است ، وطن حكمت قلب اهل ایمان است بدیهی است كه جمله : «كلمة الحكمة ضالة المؤمن فحیث وجدها فهو احق بها» همه این معانی و مفاهیم را دربردارد . این بود كه مسلمین تمام همت و سعیشان این بود كه بر علوم و معارف جهان دست یابند.(9) علل متروک ماندن دستور در اسلام: ایشان سه دلیل عمده در این جهت ذکر می کنند که عبارتند از: 1- یكی از علل این امر حوادثی بود كه در اوضاع اجتماعی مسلمین ، ابتدا به وسیله دستگاههای خلافت پدید آمد ، و بعد دنبال شد ، ناهمواریها در زندگانی مسلمین به وجود آمد ، یك جامعه طبقاتی درست شدكه با منظور اسلام ابدا وفق نمیدهد ، جامعه منقسم شد به یك طبقه فقیر و بدبخت كه نان خود را به زحمت میتوانست به دست آورد ، و یك طبقه مسرف و مبذر و مغرور كه نمیدانست با آنچه در چنگال دارد چه بكند . وضع زندگی عمومی وقتی كه شكاف بردارد زمینه برای اجرا و عمل و توجه به این دستورها باقی نمیماند و بلكه عواملی پیدا میشود كه اینگونه دستورها اجرا نگردد . 2-علت اینكه دستورهای اسلام درباب علم زمین خورد این بود كه آنچه كه اسلام به حساب علم و تشویق عموم به تعلیم و با سواد شدن و فضیلت علم گفته بود همه به حساب عالم و تشویق به احترام و دستبوسی و فضیلت عالم گذاشته شد ، مردم به جای اینكه توجه پیدا كنند كه خودشان سواد پیدا كنند و تا حدی كه مقدور است خودشان و فرزندانشان با سواد و عالم شوند ، توجهشان معطوف شد به اینكه اجر و فضیلت را در احترام و خضوع نسبت به علماء كسب كنند. 3-هر دسته و طبقه و صنفی از علماء اسلام ، محكم چسبیدهاند كه مقصود رسول اكرم (صلوات الله علیه)از آن علمی كه فرموده " فریضه " است همان علمی است كه ما داریم.(10) پس آن چه از این گفتار برای ما حاصل می شود این است که تنها راه یافتن تعالی علمی برای جامعه اسلامی مان عمل به احادیث و احیای این مطلب در زندگی مسلمانان وجوامع آن هاست.از سوی دیگر از عوامل باز دارنده از این دستور هم نباید غافل بود و آن چه که امروز از سه عامل ذکر شده هنوز هم باقی است سردر گمی در یافتن منظور اسلام از نوع علمی است که باید تحصیل شود و لذا شایسته است که این مطلب را به عنوان یکی از غایات این مقاله بررسی نماییم. کدام علم؟ در متن سخنان رسول اكرم تقیید و تحدید و تفسیر شده كه مقصود چه علمی است ، اما نه تحت عنوان اینكه فلان علم باشد یا فلان علم ، بلكه تحت عنوان علم نافع ، علمی كه دانستن آن فایده برساند و ندانستن آن ضرربرساند . هر علمی كه متضمن فایده و اثری باشد و آن فایده و اثر را اسلام به رسمیت بشناسد یعنی آن اثر را اثر خوب و مفید بداند آن علم از نظر اسلام خوب و مورد توصیه و تشویق است.پس حسابش روشن است . باید دید اسلام چه چیز را فایده و چه چیز را ضرر میداند . هر علمی كه به منظوری از منظورهای فردی یااجتماعی اسلام كمك میدهد و ندانستن آن ، سبب زمین خوردن آن منظور میگردد آن علم را اسلام توصیه میكند ، و هر علمی كه در منظورهای اسلامی تأثیر ندارد اسلام درباره آن علم نظر خاصی ندارد ، و هر علم كه تأثیر سوء دارد با آن مخالف است.(11) باید دید از نظر اسلام چه چیزی لازم و واجب است به وجوب عینی یا وجوب كفائی ، و اگر راه انجام آن تكلیف ، تحصیل علم و یاد گرفتن است باید گفت تحصیل آن علم واجب و لازم است. علمی كه فریضه است این است كه مسلمان در وظیفهشناسی یا مجتهد باشد یا مقلد. و حال آنكه واضح است كه همانطوری كه وظیفه شناسی و یاد گرفتن دستورهای دینی لازم است ، بسیاری از كارهائی كه به حكم دین آن كارها فرض و واجب است ، كارهائی است كه خود آن كارها علم و درس و مهارت لازم دارد... باید دید چه نوع اموری است كه از نظر جامعه اسلامی لازم و واجب است و آن كار را بدون یاد گرفتن و تعلیم و تعلم نمیتوان خوب انجام داد ، پس علم آن كار هم واجب است فریضه علم از هر جهت تابع میزان احتیاج جامعه است. استاد سه اصل زیر را مطرح می کنند: 1- واضح است كه اسلام جامعهای میخواهد عزیز و مستقل و متكی به خود ، اسلام نمیپسندد كه یك ملت مسلمان ، زیردست و تو سری خور یك ملت غیر مسلمان بوده باشد . 2- اصل دیگر اینكه در دنیا تحولی به وجود آمده كه همه كارها بر پاشنه علم میچرخد و چرخ زندگی بر محور علم قرار گرفته است . همه شؤون حیات بشر با علم وابستگی پیدا كرده به طوری كه هیچ كاری و هیچ شأنی از شؤون حیات بشر را جز با كلید علم نمیتوان انجام داد. 3- اصل دیگر اینكه انجام سائر فرائض و تكالیف فردی و اجتماعی اسلام ، به فریضه علم بستگی دارد . فریضه علم به عنوان یك كلید و مفتاح برای انجام سایر فرائض و منظورهای اسلامی شناخته شده ، و به اصطلاح فقهاء ، واجب تهیوئی است ، و بالنتیجه اگر شؤون حیاتی مسلمین شكلی به خود بگیرد كه وابستگی بیشتری به علم پیدا كند فریضه علم هم اهمیت و لزوم و توسعه و عموم بیشتری پیدا میكند . و از این سه اصل چنین نتیجه گیری می کنند: كه وظیفه شرعی و عمومی همه مسلمین اینست كه به سوی علم رو بیاورند و تعلیمات عمومی را بر فرد فرد واجب بشمارند.(12) و ایشان در کتاب کلیات علوم اسلامی در تعریف علوم اسلامی چنین می آورند:علومی که موضوع و مسایل آن ها اصول یا فروع اسلامی است و یا چیزهایی است که به استناد آن ها آن اصول و فروع اثبات می شود واجب است تحصیل و تحقیق شود زیرا شناختن و دانستن اصول دین اسلام برای هر مسلمانی واجب عینی است و شناختن فروع آن واجب کفایی است. شناختن قرآن و سنت هم واجب است،زیرا بدون شناخت قرآن وسنت شناخت اصول و فروع اسلام غیر میسر است. وهمچنین علومی که مقدمه تحصیل وتحقیق این علوم است نیز از باب «مقدمه واجب» واجب است. «علو م فریضه» که بر مسلمانان تحصیل وتحقیق در آن ها واجب است منحصر به علوم فوق نیست بلکه هر علمی که بر آوردن نیازهای لازم جامعه اسلامی موقوف به دانستن آن علم و تخصص واجتهاد در آن علم باشد بر مسلمین تحصیل آن علم از باب به اصطلاح «واجب تهیؤی» واجب و لازم است.توضیح اینکه اسلام دینی جامع و همه جانبه است،دینی است که تنها به یک سلسله پندها و اندرزهای اخلاقی و فردی و شخصی اکتفا نکرده است،دینی است جامعه ساز.آن چه که یک جامعه بدان نیازمند است،اسلام آن را به عنوان یک واجب کفایی فرض کرده است.مثلا جامعه نیازمند پزشک است،از این رو عمل پزشکی واجب کفایی است...و چون پزشکی موقوف است به تحصیل علم پزشکی قهرا علم پزشکی از واجبات کفایی است...این است که همه علومی که برای جامعه اسلامی لازم و ضروری است جزء «علوم مفروضه اسلامی»قرار می گیرد و جامعه اسلامی همواره این علوم را «فرایض» تلقی کرده است.(13) حاصل این کلام این که : علم یا خودش هدف است و یا مقدمه است برای هدفی.هر جا که خودش هدف است واجب است مانند همین اصول عقاید. هر جا هم که خودش هدف نیست، اگر هدفی از هدف های اسلام متوقف به آن باشد، از باب مقدمه واجب، واجب می شود.(14) آیا علم به تنهایی کافی است؟ تا بدین جا با اهمیت علم و نوع علمی که باید آموخت از نظر اسلام آشنا شدیم،حال جای این سؤال باقی است که آیا علم به تنهایی کافی است؟ استاد رابطه علم را با تعقل و تفکر و به خصوص ایمان در موارد بسیاری که سخن از علم بوده بررسی نموده اند وحاصل کلام استاد این است که علم با تعقل و ایمان است که حاصل بخش است.لذا در این گذر به رابطه علم وتعقل و علم وایمان خواهیم پرداخت. علم و عقل: تفکر بدون تعلیم وتعلم امکان پذیر نیست.مایه اصلی تفکر تعلیم و تعلم است و اینکه در اسلام دارد که تفکر عبادت است،غیر از این است که تعلم عبادت است.و آن چه در باب تفکر داریم بیشتر است از آن چه که در باب تعلم داریم.مثلاافضل العباده التفکر یا:لاعباده کالتفکر...(15) استاد شهید در مورد لزوم توام بودن عقل و علم می فرمایند:عقل یک حالت غریزی و طبیعی دارد که هر کسی دارد ولی،علم عقل را تربیت می کند؛عقل باید با علم پرورش پیدا کند.در نهج البلاغه و هم در حدیث از عقل و علم اینگونه تعبیر شده که گاهی به علم گفته اند«عقل مسموع» و به عقل گفته اند«علم مطبوع»؛یعنی به عقل،علم اطلاق شده و به علم،عقل،با این تفاوت که یکی را گفته اند«مطبوع»یعنی فطری و دیگری را«مسموع»یعنی اکتسابی.و روی این نکته خیلی تاکید شده است که عقل مسموع و علم سمعی و اکتسابی آن وقت مفید است که علم و عقل مطبوع و آن علم فطری به کار بیفتد؛یعنی انسان هایی که فقط گیرنده هستند مثل یک انبار می باشند و این انسان ها شدیدا در روایات تخطئه شده اند...علم مسموع اگر به مطبوع ضمیمه نشود کافی نیست؛یعنی انسان آن چه را که از بیرون می گیرد باید با آن نیروی باطنی،با آن خمیر مایه و با آن نیروی تجزیه و تحلیل خود بسازد تا یک چیزی از آب در آید.(16) پس جناب استاد یک رابطه تلازمی بین علم و عقل قایلند که در واقع علم،ماده اولیه برای تولید علم جدید توسط عقل را برای او فراهم می کند پس اول باید انسان عالم باشد،مواد خام را فراهم کند و بعد عقل تجزیه و تحلیل نماید. علم و ایمان: استاد شهید نا کارآمدی علم به تنهایی را چنین بیان می کنند:« امروز غالبا دریافتهاند كه سیانتیسم ( علم گرائی محض ) و تربیت علمی خالص ، از ساختن انسان تمام ناتوان است ، تربیت علمی خالص ، نیمه انسان میسازد نه انسان تمام (محصول این تربیت ، ماده خام انسان است نه انسان ساخته شده)،انسان توانا و قدرتمند میسازد نه انسان با فضیلت، انسان تك ساحتی میسازد نه انسان چند ساحتی امروز همه دریافتهاند كه عصر علم محض به پایان رسیده است و یك خلاء آرمانی جامعهها را تهدید میكند»(17) جناب استاد علم و ایمان را جدا ناشدنی می دانند ایشان می فرمایند:« خیال مى كردند كه علم كافى است ؛ اگر ما عدالت و اخلاق را بشناسیم و به آنها عالم باشیم كافى است براى اینكه اخلاقى و عادل باشیم . ولى عمل نشان داد كه اگر علم منفك از ایمان بشود، نه تنها براى اخلاق و عدالت مفید نیست بلكه مضر هم هست . مصداق قول سنایى مى شود كه چون دزدى با چراغ آید، گزیده تر برد كالا. »(18) همچنین در کتاب ده گفتار چنین آورده اند: شكی نیست كه علم به تنهائی ضامن سعادت جامعه نیست . جامعه ، دین و ایمان لازم دارد ، همانطوری كه ایمان هم اگر مقرون به علم نباشد مفید نیست بلكه و بال است.«قطع ظهری اثنان عالم متهتك و جاهل متنسك»اسلام نه عالم بیدین میخواهد نه جاهل دیندار.(19) همچنیین در مورد عدم جانشینی علم و دین به جای یکدیگر این گونه فرموده اند:« تجربههای تاریخی نشان داده است كه جدائی علم و ایمان خسارتهای غیر قابل جبران به بارآورده است، ایمان را در پرتو علم باید شناخت؛ ایمان در روشنائی علم از خرافات دور میماند با دور افتادن علم از ایمان ، ایمان به جمود و تعصب كور و با شدت به دور خود چرخیدن و راه به جائی نبردن تبدیل میشود آنجا كه علم و معرفت نیست ، ایمان مؤمنان نادان وسیلهای میشود در دست منافقان زیرك كه نمونهاش را در خوارج صدر اسلام و در دورههای بعد به اشكال مختلف دیده و میبینیم »(20) « آنجا كه ایمان بوده و علم نبوده است مساعی بشر دوستانه افراد صرف اموری شده كه نتیجه زیاد و احیانا نتیجه خوب به بار نیاورده است و گاهی منشا تعصبها و جمودها و احیانا كشمكشهای زیانبار شده است. آنجا كه علم بوده و جای ایمان خالی مانده است مانند برخی جوامع عصر حاضر ، تمام قدرت علمی صرف خودخواهیها و خودپرستیها ، افزون طلبیها ، برتری طلبیها ، استثمارها ، استعبادها ، نیرنگها و نیرنگ بازیها شده است. دو سه قرن گذشته را میتوان دوره پرستش علم و گریز از ایمان دانست دانشمندان بسیاری معتقد شدند كه همه مشكلات بشر با سرانگشت علم گشوده خواهد شد ، ولی تجربه خلاف آن را ثابت كرد امروز اندیشمندی یافت نمیشود كه نیاز انسان را به نوعی ایمان ولو ایمان غیر مذهبی كه به هر حال امری ماورا علم است انكار كند . »(21) همچنین در توصیفاتی زیبا پیوند علم وایمان را اینگونه بیان می کنند:« علم به ما روشنائی و توانائی میبخشد و ایمان عشق و امید و گرمی ، علم ابزار میسازد و ایمان مقصد ، علم سرعت میدهد و ایمان جهت ، علم توانستن است و ایمان خوب خواستن ، علم مینمایاند كه چه هست و ایمان الهام میبخشد كه چه باید كرد ، علم انقلاب برون است و ایمان انقلاب درون ، علم جهان را جهان آدمی میكند و ایمان روان را روان آدمیت میسازد ، علم وجود انسان را به صورت افقی گسترش میدهد و ایمان به شكل عمودی بالا میبرد ، علم طبیعت ساز است و ایمان انسان ساز، هم علم به انسان نیرو میدهد ، هم ایمان ، اما علم نیروی منفصل میدهد و ایمان نیروی متصل، علم زیبائی است و ایمان هم زیبائی است علم زیبائی عقل است و ایمان زیبائی روح ، علم زیبائی اندیشه است و ایمان زیبائی احساس هم علم به انسان امنیت میبخشد و هم ایمان، علم امنیت برونی میدهد و ایمان امنیت درونی، علم در مقابل هجوم بیماریها ، سیلها ، زلزلهها ، طوفانها ، ایمنی میدهد، و ایمان در مقابل اضطرابها ، تنهائیها ، احساس بی پناهیها ، پوچ انگاریها علم جهان را با انسان سازگار میكند و ایمان انسان را با خودش »(22) نتیجه گیری: حاصل اینکه زمان آن است که جامعه اسلامی هویت خویش را باز یابد و به این دعوت احیاگر علم آموزی پاسخ مثبت دهد و مرز میان دانش ها را برداشته و در آموختن علومی که به حال او سودمند است کوتاهی نورزد و درکنار علم از مشعل راهنمای ایمان برای تشخیص حق از باطل و گریز از راهزنان راه دانش بهره گیرد. پی نوشت ها : 1. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج2، ص24 2. همان 3. مرتضی مطهری، بیست گفتار، ص257 4. مرتضی مطهری، ده گفتار،صص171-168 5. مرتضی مطهری، بیست گفتار،ص261 6. مرتضی مطهری، تعلیم وتربیت در اسلام ص 22و23 7. مرتضی مطهری، بیست گفتار،ص260 8. مرتضی مطهری، خدمات متقابل ایران واسلام ،ص387 9. مرتضی مطهری، خدمات متقابل ایران واسلام ،ص388 10. مرتضی مطهری، ده گفتار ص173و174 11. مرتضی مطهری،بیست گفتار ص259 12. مرتضی مطهری،ده گفتار صص178-176 13. مرتضی مطهری، مجموعه آثار ج5، ص36 14. مرتضی مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام ص25 15. مرتضی مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام ص21 16. مرتضی مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام ص191 17. مرتضی مطهری، مجموعه آثار ج2 ص34 18. مرتضی مطهری، آزادی معنوی ص94 19. مرتضی مطهری، ده گفتار، ص184 20. مرتضی مطهری، مجموعه آثار ج2 ص36 21. همان 22. همان ص22
منابع و مآخذ:
1.مطهری، مرتضی، آزادی معنوی،چاپ بیست ویکم، تهران، انتشارات صدرا، آبان 1384 2. مطهری، مرتضی،بیست گفتار، چاپ چهاردهم، تهران، انتشارات صدرا، مرداد 1377 3. مطهری، مرتضی،تعلیم وتربیت در اسلام،چاپ شصت و چهارم، تهران، انتشارات صدرا، آذر 1388 4. مطهری، مرتضی،خدمات متقابل اسلام وایران، چاپ سی ام، تهران، انتشارات صدرا، مرداد 1381 5. ده گفتار،چاپ بیست وهفتم، تهران، انتشارات صدرا، فروردین 1388 6. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 2، چاپ سیزدهم، تهران، انتشارات صدرا، بهمن 1385 7. مطهری، مرتضی،مجموعه آثار، ج 5، چاپ دهم، تهران، انتشارات صدرا، اردیبهشت 1385
مقاله: رابطه علم با فرهنگ و تمدن اسلامی از دیدگاه شهید مطهری (بخش اول)
نوشته : حسین نژاد محمد آبادی، حمید رابطه ی علم با فرهنگ و تمدن اسلامی از دیدگاه شهید مطهری بخش اول منابع مقاله: مجله اندیشه حوزه » مهر و آبان 1385 - شماره 60، حسین نژاد محمد آبادی، حمید ؛ چکیده: یکی از الطاف الهی به انسان عقل و قوه ی تفکر است، که در پرتو آن به علم و معرفت دست پیدا می کند و دیگر این که حس کنجکاوی و شناخت بهتر جهان و دست یابی به زندگی آسان، عامل ایجاد تمدن بشری است.
در این مقاله پس از تبیین معنای علم، مشخص می شود که مراد از علم در این بحث علوم تجربی، اعم از طبیعی و انسانی، است. و بعد از آن به ذکر معنا و مفهوم تمدن و فرهنگ و تفاوت بین این دو می پردازد و به این نکته هم اذعان دارد که تمدن و فرهنگ در یکدیگر تأثیر و تأثر متقابل دارند، و فرهنگ زیربنای تمدن به شمار می آید، ولی با این حال، به تعبیر استاد مطهری، علم با فرهنگ مساوی نبوده و با آن فرق ها دارد. (صفحه 34) نکته ی اساسی، که این مقاله به آن می پردازد، این است که اسلام خود سازنده ی فرهنگ و تمدن است و علم و دانش پایه ی اصلی این فرهنگ و تمدن غنی است. استاد شهید، زنده نگاه داشتن دین را به اقامه ی فرهنگ اسلامی دانسته و بیان می کند که فرهنگ اسلامی دارای یک روح خاص می باشد و از اصالت و شخصیت مستقل و از حیات ویژه ای برخوردار است. وی عامل این حیات را توصیه های مؤکد قرآن کریم و روایات درباره ی علم و فراگیری آن دانسته است. به تعبیر ایشان، یکی از دلایلی که تمدن و فرهنگ اسلامی به سرعت بالید و رشد کرد، همین توصیه ها و نیز این که در راه یادگیری علم و فنون تعصب نمی ورزیدند، و علم و دانش را در هر کجا و نزد هر کسی بود فرا می گرفتند، می باشد. سپس استاد به نمونه هایی از توصیه ها، چه در قرآن کریم و چه در روایات، و این که به فراگیری علم تشویق کرده و جهل و نادانی را مذمت کرده اند پرداخته است. و در پایان بیان می شود که چرا با این که اسلام سفارش فراوانی به علم نموده است، این حقیقت در جامعه ی اسلامی متروک مانده است. واژگان کلیدی: علم، تجربی، فرهنگ، تمدن، فرهنگ اسلامی، قداست علم.
۱:چیستی علم واژه ی علم، مشترک لفظی است و در معانی متعددی به کار رفته است: 1 ) کاربرد علم در مقابل جهل، که بر همه ی دانستنی ها، اعم از تصورات و تصدیقات علوم حصولی و علوم حضوری، علوم عقلی، حسی و شهودی و نقلی، تک گزاره ها یا رشته های علمی اطلاق می شود. 2 ) علم به معنای قطع و یقین که متعلق آن گزاره هایی است که مورد یقین آدمی(صفحه 35)
[teaserbreak]
باشد؛ اعم از این که آن گزاره ی یقینی، صادق و مطابق با واقع باشد یا کاذب و خلاف واقع بوده باشد. علم در این کاربرد، مقابل شک و ظن و وهم قرار دارد. 3 ) علم به معنای نظام و سیستمی از گزاره های حصولی - که با روش های مختلف کسب معرفت به دست آمده اند - است؛ مانند علوم تجربی، فلسفی، تاریخی، عرفانی، ادبی و... 4 ) علم به معنای نظام و سیستمی از گزاره های حصولی - نه حضوری - که با روش حسی و تجربی، طبیعی و انسانی، کسب می شود. در این اطلاق فقه، اصول، کلام، فلسفه، عرفان و علوم ادبی و تاریخی، علم به شمار نمی آیند. (مصباح یزدی، 1379 ، 1/21-9)
علوم تجربی به لحاظ های مختلفی تقسیم شده است. به لحاظ موضوع و متعلق، به انسانی و طبیعی منشعب شده است. علوم و معارفی که متعلق شناسایی و مطالعه ی آن ها، رفتارهایی فردی و جمعی، ارادی و غیرارادی، آگاهانه و غیرآگاهانه ی انسانی باشد، علوم تجربی انسانی نام دارند. این دسته از علوم که شامل روان شناسی، جامعه شناسی، علوم سیاسی، علوم تربیتی و اقتصاد و مدیریت می شود، از ویژگی تجربی بودن و نظم تجربه پذیر برخوردارند. البته شایان ذکر است که علوم انسانی با روش های دیگری از جمله روش عقلی، شهودی و نقلی نیز تحقیق پذیرند و علوم انسانی، فلسفی، عرفانی و دینی را شکل می دهند؛ و اما علومی که متعلق شناسایی آن ها رفتار و پدیده های غیرانسانی است و در قالب های کمیت پذیر و نظم تجربی قرار می گیرند، علوم تجربی طبیعی نامیده می شوند؛ مانند فیزیک، شیمی، زیست شناسی و... (خسروپناه، 1381 ، 37) استاد شهید مطهری درباره ی چیستی علم می فرماید: بینش وسیع و گسترده ی انسان درباره ی جهان محصول کوشش جمعی بشر است که در طی قرون و اعصار روی هم انباشته شده و تکامل یافته است. این بینش که تحت ضوابط و قواعد و منطق خاص درآمده نام «علم» یافته است. علم به معنی اعم - یعنی مجموع تفکرات بشری درباره ی جهان، که شامل فلسفه هم می شود - محصول کوشش جمعی بشر است که نظم خاص منطقی (صفحه 36) یافته است. (مطهری، 1372 ، 2/24) استاد در یادداشت های خود به نقل از کتاب جدال با مدعی در تعریف علم می نویسد: علم سیستمی است از فرضیه ها و نتایجی که از آن ها، یا در پرتو تجربه و یا بر بنیاد اصول منطق، گرفته می شود. (مطهری، 1381 ، 6/324) در توضیح تعریف فوق استاد می نویسد که، اصل، قضیه ای است که ما آن را می پذیریم و امکان خطابودنش را تصدیق نمی کنیم و فرضیه قضیه ای است که ما آن را می پذیریم و امکان خطابودنش را نیز تصدیق می کنیم. (همان)
جزمی نبودن علم استاد به نقل از کانت می نویسد: همه ی قضیه ها (فرضیه ها)ی علمی در معنی این جور بحث می شوند که تا آنجا که ما می دانیم ... یا تا آنجا که تجربه نشان داده است ... و تجربه ممکن است در آینده به ما نشان بدهد که آنچه ما به عنوان فرضیه علمی پذیرفته بودیم خطا است. (همان، 324) بنابر این در علم هیچ کلامی، کلام آخر نیست و علم همیشه به بنیادهای خودش شک می کند و پیش روندگی علم هم از همین جاست. علم از دو سو به ندانستن می رسد؛ یعنی علم در حقیقت دانسته های ماست میان دو ندانستن. علم نه می داند جهان از کجا آمده و نه می داند که جهان به کجا می رود. پوزیتیویست های منطقی، و پیش از آن ها کانت، به ما نشان داده اند که پرسش های «جهان از کجا آمده و به کجا می رود؟» اصلاً از نوع پرسش های علمی نیستند. (همان، 325) استاد در توضیح می فرماید: علمی نبودن به دو معناست؛ یکی به معنی بی معنی بودن، مثل پرسش از این که «آغاز عالم در شب بود یا در روز؟»، که در اینجا نقص در ناحیه ی پرسش است. دیگر به معنی ناتوانی علم برای پاسخ گویی به یک پرسش با معنی، و (صفحه 37) در اینجا معنی دوم صحیح است. (همان، پاورقی، 325)
ارزش نظری و ارزش عملی علم این که علم تغییرپذیر و بنیادهای آن شکست پذیر است، یک بحث نظری می باشد. اما آنچه ارزش های راستین را تعیین می کند، همیشه عمل است و ما می بینیم که در عمل، علم، انسان را روز به روز پیش تر برده، علم انسان را به جایی رسانده که انسان معاصر با دقیق ترین محاسبه ها موشک را از فلان نقطه ی زمین پرتاب می کند و موشک درست مطابق با پیش بینی های انسان در سر ساعت معین در فلان نقطه ی معین از ماه می نشیند. یعنی تنها از نظر منطقی و در بحث های نظری است که بنیادهای علم شک پذیر است، اما آنچه یقینی بودن روانشناسانه، قاطعیت نسبی و ارزش انکارناپذیر علم را ثابت می کند نتایجی است که انسان از علم در عمل می گیرد. (همان، 328-327) استاد در توضیح مطالب فوق می نویسد: اینجا دو مسأله خلط شده است؛ یکی این که علم ارزش عملی دارد و ارزش نظری ندارد، و آنچه مایه ی شگفتی است به قول راسل این است که علی رغم نتایج عملی علم، هر روز جنبه ی نظری اش بی اعتبارتر می شود. به عبارت دیگر علم امروز کم کم ماهیتش تبدیل به قدرت می شود و دیگر علم و کشف نیست. مسأله ی دوم این است که ما از دو وجهه به علم نگاه می کنیم؛ از وجهه ی نظر و از وجهه ی عمل. علم از وجهه ی نظر شک پذیر است و از وجهه ی عمل شک پذیر نیست. و آنچه مطرح است مسأله ی اول است. (همان، پاورقی، 328)
مراد از علم در بحث مورد نظر در عرصه ی رابطه ی علم و فرهنگ اسلامی، علم به معنای علوم تجربی، اعم از طبیعی و انسانی، در نظر گرفته می شود. و همان طور که بیان شد، علوم طبیعی مانند زیست شناسی، فیزیک، شیمی و... و علوم انسانی مانند روانشناسی، (صفحه 38) جامعه شناسی، اقتصاد و... . در نگرش اسلامی، علم به معنای نورانیت و هدایت است که دانشمندان را به فضیلت و شرافت و تقویت ایمان و اعتقاد به یگانگی خداوند و تشدید در خضوع و خشوع می کشاند. همچنان که قرآن کریم در این به اره می فرماید: شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ (آل عمران، 18) و : إِنَّ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ إِذا یُتْلی عَلَیْهِمْ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ سُجَّداً ... یَبْکُونَ وَ یَزِیدُهُمْ خُشُوعاً (بنی اسرائیل، 109-107 ؛ العاملی، 1369 ، 50) علم به معنای سر و کار داشتن با پدیده های آزمایشگاهی و امور تکنولوژی برای دست یافتن به تبیین پدیدارها و کشف قوانین و شرح چگونگی ها، (کارناپ، 1369 ، 20) از خصلت ها و اوصافی همچون مشاهده پذیری یا عینیت2 و آزمون پذیری و پیش بینی رخدادهای آینده و گزینشی و انتخابی بود و فرضیه سازی برخوردار است. (سروش، 1371 ، 21) فرهنگ3 در تعریف واژه ی فرهنگ اتفاق نظر وجود ندارد، زیرا این واژه از مفاهیم بسیار پیچیده ای است که تاکنون تعریف جامع و روشنی از آن ارائه نشده است. به عنوان نمونه، استاد محمد تقی جعفری قدس سره در تعریف فرهنگ می نویسد: فرهنگ عبارت است از شیوه ی انتخاب شده برای کیفیت زندگی، که با گذشت زمان و مساعدت عوامل محیط طبیعی و پدیده های روانی و رویدادهای نافذ در حیات یک جامعه به وجود می آید. (جعفری، 1375 ، 16/223) و برخی دیگر از میان تعاریف ارائه شده تعریف ذیل را ارائه می دهند: فرهنگ عبارت است از مجموع مایه های فکری، ارزشی، آداب و سنن که در رفتار اجتماعی انسان اثر می گذارد و این مجموعه خود دارای عناصر (صفحه 39) متعدد است. (علی بابایی و آقایی، (بی تا)، 459) استاد شهید مطهری قدس سره هم به نوعی تعریف فوق را برگزیده است، ایشان می نویسد: فرهنگ مجموعه ی اندوخته های معنوی، فکری، روحی، عقلی، اخلاقی و اجتماعی یک قوم است. (مطهری، 1381 ، 6/405) تمدن4 واژه ی دیگری که در کنار فرهنگ به کار برده می شود، تمدن است. در این که تمدن به چه معناست نیز اتفاق نظر وجود ندارد. استاد محمد تقی جعفری در تعریف تمدن می نویسد: تمدن عبارت است از برقراری آن نظم و هماهنگی در روابط انسان های یک جامعه که تصادم ها و تزاحم های ویران گر را منتفی ساخته و مسابقه در مسیر رشد و کمال را قائم مقام آن ها بنماید، به طوری که زندگی اجتماعی افراد و گروه های آن جامعه موجب بروز و به فعلیت رسیدن استعدادهای سازنده ی آن باشد. (جعفری، 1375 ، 16/4-233) و در جای دیگر استاد جعفری تعریف زیر را از تمدن ارائه می دهد: تمدن عبارت است از تشکل هماهنگ انسان ها در حیات معقول با روابط عادلانه و اشتراک همه ی افراد و گروه های جامعه در پیشبرد اهداف مادی و معنوی انسان ها در همه ی ابعاد مثبت. (جعفری، 1375 ، 5/161)
تفاوت فرهنگ و تمدن استاد شهید مطهری در فرق تمدن و فرهنگ می نویسد: تمدن، جهانی است و فرهنگ ملی است. (مطهری، 1381 ، 6/404 و 1372 ، 44) از دیگر فرق های تمدن و فرهنگ عبارتند از : 1 ) فرهنگ نشان گر معلومات و خواسته ها و آرمان های یک جامعه است، در (صفحه 40) صورتی که تمدن بیان گر فعالیت عوامل اصیل حیات فردی و اجتماعی است. بر همین اساس است که تمدن ها به طور طبیعی به جوامع مختلف راه می یابند، اما انتقال فرهنگ ها از جامعه ای به جامعه دیگر به طور طبیعی نبوده، نیاز به قدرت فرهنگ غالب یا ضعف فرهنگ مغلوب دارد. 2 ) اگر عوامل به وجود آورنده ی یک فرهنگ از میان بروند، پویایی آن فرهنگ نیز از میان خواهد رفت و فقط نمودی از آن باقی خواهد ماند، در صورتی که تمدن ها به دلیل وابستگی شدید به عوامل اصیل حیات هرگز دچار رکود نمی شوند. در واقع ایستایی یک تمدن موجب سقوط آن تمدن می شود. 3 ) در طول تاریخ، فرهنگ های گوناگون به وجود آمده اند، به طوری که به شماره ی اقوام و مللی که تاکنون پا به عرصه ی وجود گذارده اند، فرهنگ هایی به وجود آمده است و برخی از آن ها نیز از میان رفته اند، اما تمدن هایی که در طول تاریخ پیدا شده اند، حداکثر بیست و یک تمدن می باشد. (نصری، 1376 ، 372-373)
تفاوت های فرهنگ با علم استاد شهید مطهری، درباره ی تفاوت علم و دانش با فرهنگ، می نویسد: چهار فرق در کار است. اولین فرق این است که علم به هر شعبه از اطلاعات بشر گفته می شود، مثلاً علم حساب، هندسه، فیزیک، شیمی، نحو، صرف، تفسیر، فقه، اصول و غیره. ولی فرهنگ یک مجموعه است که شامل علوم، فلسفه ها، ذوقی ات، هنر، صنعت و غیره می شود. ثانیا فرهنگ به صورت یک پیکر است، نه یک مجموعه ی متفرقه، مجموعه ی متفرقه آن گاه به صورت یک فرهنگ درمی آید که روح واحد بر آن حکم فرما باشد، ثالثا فرهنگ به همین دلیل برای همه ی مردم علی السویه نیست. اختصاص به مردمی دارد که روح آن فرهنگ را داشته باشند. رابعا علم وصفشی ء به حال نفس است و فرهنگ وصفشی ء به حال موصوف ها یعنی انسان ها (مطهری، 1381 ، 6/407-406). (صفحه 41)
نقل و انتقال تمدن و فرهنگ بشری استاد شهید می فرماید: تمدن و فرهنگ بشری در یک جا ثابت نیست؛ نقل و انتقال دارد. تاریخ نشان می دهد که در طول این چند هزار سالی که بشر موفق به تشکیل تمدن و ایجاد فرهنگ شده است، در هر دوره ی صد ساله، دویست ساله، پانصد ساله یا هزار ساله، یک نقطه ی زمین، یعنی یک گروه از بشر، یک نژاد از بشر، یک ملت از بشر، مشعل دار تمدن و فرهنگ بشری بوده، بعد مثل خورشید که در یک جا مدتی هست بعد غروب می کند، آن جایی که روز بوده شب می شود و جای دیگر روز می شود، کم کم این تمدن و فرهنگ از آنجا غروب کرده و در جای دیگری طلوع کرده است. آنجا هم دویست سال، پانصد سال یا هزار سال بوده باز غروب کرده و در جای دیگری طلوع کرده است. معنایش این است که اقوام بشری از نظر تمدن و فرهنگ، اعتلا و انحطاط دارند. هر قومی یک دوره ای دوره ی اعتلای تمدن و فرهنگ اوست. بعد نوبت انحطاط و تنزل تمدن و فرهنگ او می رسد. تاریخ نشان می دهد یک وقتی چین مرکز تمدن و فرهنگ عالم بوده است. زمانی مصر، یک وقتی ایران، زمانی بابل و یک وقتی جای دیگر. در دوره های نزدیک ما یک وقتی بغداد که مرکز تمدن اسلامی بوده، چنین بوده است و زمانی اندلس. در دوره ی اسلامی مدتی مصر [مرکز تمدن فرهنگ دنیای اسلام] بوده است. ایران خودمان مدتی در دوره ی اسلامی مرکز بوده است. حالا اروپا و آمریکا مرکز تمدن و فرهنگ دنیا هستند. (مطهری، 1380 ، 290) فرهنگ اسلامی استاد شهید مطهری قائل اند که اسلام خود سازنده ی فرهنگ است؛ یعنی اسلام خود یک سلسله اندوخته های معنوی آورد که همانا فرهنگ اسلامی است. فرهنگ اسلامی فرهنگ فطری و بشری است. در عین این که از جنبه ی فاعلی (صفحه 42) وابسته به قومی خاص است، ولی از جنبه ی کیفی رنگ قوم خاصی ندارد. (مطهری، 1381 ، 6/406-405) استاد در تفسیر آیه ی شریفه ی «أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ» (شوری، 13) می فرماید: اقامه ی دین به اقامه ی چیست؟ چه چیز را باید زنده و بپا داشت تا دین بپا باشد؟ آن چیز فرهنگ اسلامی است. یعنی اقامه ی دین به اقامه ی فرهنگ اسلامی است ... (مطهری، 1381 ، 6/406). به تعبیر استاد: فرهنگ اسلامی روح خاص و مشخصات خاصی دارد که باید بشناسیم، یعنی این که التقاطی نیست. شخصیت دارد و از روح و حیات ویژه ای برخوردار است، استمرار فرهنگ های پیشین هم نیست. (همان، 408) استاد در توضیح می نویسد: فرهنگ اسلامی خود یک فرهنگ ویژه و خاصی است در میان فرهنگ های جهان، با یک روح خاص و یک سلسله مشخصات مخصوص به خود، برای این که یک فرهنگ را بشناسیم که: «آیا اصالت و شخصیت مستقل دارد و از روح و حیات ویژه ای برخوردار است و یا صرفا التقاطی است از فرهنگ های دیگر و احیانا ادامه و استمرار فرهنگ های پیشین است؟»، لازم است انگیزه های حاکم بر آن فرهنگ، جهت و حرکت، آهنگ رشد، و همچنین عناصر برجسته ی آن را زیر نظر بگیریم. اگر فرهنگی از انگیزه هایی ویژه برخوردار باشد؛ جهت و حرکت مخصوص به خود داشته باشد؛ آهنگ حرکتش با آهنگ حرکت سایر فرهنگ ها متفاوت باشد؛ عناصر ویژه ای وارد کند و آن عناصر برجستگی خاصی داشته باشد؛ دلیل بر این است که آن فرهنگ اصالت و شخصیت دارد. بدیهی است که برای اثبات اصالت یک فرهنگ و یک تمدن، ضرورتی ندارد که آن فرهنگ از فرهنگ ها و تمدن های دیگر بهره نگرفته باشد، بلکه چنین چیزی ممکن نیست. هیچ فرهنگی در جهان نداریم که از (صفحه 43) فرهنگ ها و تمدن های دیگر بهره نگرفته باشد، ولی سخن در کیفیت بهره گیری و استفاده است. یک نوع بهره گیری آن است که فرهنگ و تمدن دیگر را بدون هیچ تعرض در قلمرو خودش قرار دهد. اما نوع دیگر این است که از فرهنگ و تمدن دیگر تغذی کند؛ یعنی مانند یک موجود زنده آن ها را در خود جذب و هضم کند و موجودی تازه به وجود آورد. فرهنگ اسلامی از نوع دوم است. مانند یک سلول زنده رشد کرد و فرهنگ های دیگر را از یونانی و هندی و ایرانی و غیره در خود جذب کرد و به صورت موجودی جدید، با چهره و سیمایی مخصوص به خود، ظهور و بروز کرد و به اعتراف محققان تاریخ فرهنگ و تمدن، تمدن اسلامی در ردیف بزرگ ترین فرهنگ ها و تمدن های بشری است. (مطهری، 1372 ، 1/20-19)
مذهب و پایه گذاری فرهنگ نوین بشری مذهب - آن هم مذهبی مانند اسلام - بزرگ ترین رسالتش دادن یک جهان بینی، براساس شناخت صحیح از نظام کلی وجود بر محور توحید، و ساختن شخصیت روحی و اخلاقی انسان ها براساس همان جهان بینی و پرورش افراد و جامعه بر این اساس است، که لازمه اش پایه گذاری فرهنگی نوین است که فرهنگ بشری است، نه فرهنگ ملی. این که اسلام، فرهنگی به جهان عرضه کرد که امروز به نام «فرهنگ اسلامی» شناخته می شود، نه از آن جهت بود که هر مذهبی کم و بیش با فرهنگ موجود مردم خود در می آمیزد. از آن متأثر می شود و بیش و کم آن را تحت تأثیر خود قرار می دهد؛ بلکه از آن جهت بود که فرهنگ سازی در متن رسالت این مذهب قرار گرفته است. رسالت اسلام بر تخلیه ی انسان ها از فرهنگ هایی که دارند و نباید داشته باشند، و تخلیه ی آنها به آنچه ندارند و باید داشته باشند، و تثبیت آن ها در آنچه دارند و باید هم داشته باشند. مذهبی که کاری به فرهنگ های گوناگون (صفحه 44) ملت ها نداشته باشد و با همه ی فرهنگ های گوناگون سازگار باشد، مذهبی است که فقط به درد هفته ای یک نوبت در کلیسا می خورد و بس. (مطهری، 1372 ، 66) نقش قلم و بیان در شکل گیری فرهنگ و تمدن بشری استاد شهید بیان می کند که: این «بیان» و «قلم» دو چیزی است که اگر انسان در این ها دقت نکند، شاید مثلاً بگوید خدا به انسان فرش داده، خدا به انسان نعمت بیان هم داده است؛ خدا به انسان نعمت خندیدن داده، نعمت بیان کردن هم داده است. از زمین تا آسمان متفاوت است. اگر بیان و قلم نبود انسان تا دامنه ی قیامت همان وحشی اولیه بود؛ محال بود - به اصطلاح امروز - فرهنگ و تمدن به وجود بیاید. چون فرهنگ و تمدن محصول تجارب بشر است. با بیان، انسان آنچه را که تجربه می کند و می آموزد، به همزمان های خودش منتقل می کند. قلم هم این خاصیت را دارد. با قلم آنچه که یک نسل آموخته و نسل های گذشته آموخته اند و به این نسل منتقل شده، ثبت می شود و برای نسل های دیگر باقی می ماند که نسل های دیگر از آنجا که نسل گذشته به آنجا رسانده است این بار را به دوش می گیرد و حرکت می کند و الا اگر بنا بود که هر نسلی [از نقطه اول شروع کند به جایی نمی رسید]. یک صنعت ساده، مثل صنعت بنایی، را در نظر می گیریم. اگر اولین کسی که شروع می کند به کار بنایی و چهل سال هم بنایی می کند، تجاربش را با خودش به گور ببرد، بعد یک نفر دیگر از نو بخواهد شروع کند، این [صنعت] تا قیامت به جایی نمی رسد. همین طور است علوم. آن هایی که اولین بار، مثلاً علم حساب را کشف کردند، ابتدا مثلاً چهار عمل اصلی را به دست آوردند. اگر بشرهای بعد هم می آمدند از همان جا شروع می کردند، باز هم به همان نقطه ی آن ها رسیده بودند. ولی در اثر بیان و قلم، هم علم انسان، آموخته های انسان، تجربیات انسان به همزمان های خودش توسعه پیدا (صفحه 45) می کنند و هم برای نسل های دیگر باقی می ماند. پس عَلَّمَهُ البَیانَ (الرحمن / 4)؛ و همچنین وَ عَلَّمَ بِالْقَلَمَ (علق / 4)؛ مساوی است با این که فرهنگی و تمدنی به بشریت عنایت فرمود. (مطهری، 1376 ، 6/20-19)
مقالات مرتبط: رابطه ی علم با فرهنگ و تمدن اسلامی از دیدگاه شهید مطهری بخش دوم پی نوشت: 1 ) Science 2 ) Objectivity 3 ) Culture 4 ) تمدن
من بهترین شریک هستم!
من بهترين شريك هستم!
فرض كن دوستى دارى كه به تو و برادرت علاقه زيادى دارد.
روزى تو با برادرت به ديدن او مى روى و او رو به شما مى كند و مى گويد: «من اين صد ميليون را به تو و برادرت مى بخشم».
حالا سؤال من اين است تو در اين صورت چه مى كنى؟
خوب، معلوم است كه اين پول را به صورت مساوى بين خود و برادرت تقسيم مى كنى، پنجاه ميليون براى خودت، پنجاه ميليون براى برادرت.
آرى، شما در اين پول با هم شريك هستيد، پس بايد به طور مساوى ميان شما تقسيم شود.
اما اگر برادر تو بگويد كه من اين پول را نمى خواهم، همه پول براى تو باشد، چقدر خوشحال مى شوى!
اين چه شريك خوبى است كه از سهم خود مى گذرد.
حيف كه همه اين حرفها در دنياى خيال است، كجا مى توان چنين شريكى پيدا كرد؟
اگر شما به من بگويى كه آيا شما خودت چنين شريكى سراغ داريد، جواب من مثبت خواهد بود.
حتما مى گويى اين چه انسان خوبى است كه همه سهم خود را به شريكش واگذار مى كند.
اما آن كسى كه من در مورد او سخن مى گويم انسان نيست.
او
خداى من و تو است.
آرى، خدا يك چنين اخلاقى دارد كه هر گاه او را با كسى شريك كنند همه سهم خود را به شريكش مى بخشد.
دوست من! وقتى تو كار خوبى انجام مى دهى ولى در اين كار مردم و خدا (هر دو) را در نظر مى آورى، يعنى اين كار را هم براى خدا و هم براى مردم انجام مى دهى تا هم خدا به تو ثواب دهد و هم مردم از تو تعريف كنند، پس تو در اين كار خدا و مردم را شريك كرده اى.
اما خدا سهم خودش را به مردم مى بخشد!
اين اخلاق خدا است، روز قيامت كه تو در برابر او مى ايستى و توقع دارى به تو پاداش بدهد به تو مى گويد:
«تو آن كار را براى من و براى مردم انجام دادى، تو مردم را در اين كار شريك من قرار دادى، من هم سهم خودم را به مردم بخشيدم، برو از آنها پاداش خود را بگير».
آرى، خدا كارى را قبول مى كند كه فقط به خاطر او انجام شده باشد.
او كارى را كه بوى ريا و خودنمايى داشته باشد قبول نمى كند.
پس حواست باشد، نكند در كارهايى كه انجام مى دهى مردم را شريك كنى! تو بايد تلاش كنى تا همه كارهايت به خاطر خدا باشد، آنها را با اخلاص انجام بده و از ريا و خودنمايى دورى كن.
فقط در اين صورت خداوند كارهاى تو را قبول خواهد نمود.
منبع: [فقط به خاطر تو … - مهدی خدا میان آرانی،من بهترين شريك هستم! - صفحه۱۲]
نماز اول وقت صبحگاه شامگاه و یاد مهدی علیه السلام
نماز اول وقت صبحگاه و شامگاه و یاد مهدی علیه السلام
یکی از مسائل مهم برای مؤمنان در هر زمان و مکان «وقت شناسی» میباشد، مخصوصا در ماه مبارک رمضان برای رعایت حق روزه که برای امساک و افطار در هنگام طلوع صبح صادق و مغرب شرعی و انجام فریضة نماز باید مترصد «زمان» باشند.
یکی از کسانی که در زمان «غیبت صغری» بسیار مشتاق بود به محضر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف برسد، جناب زهری بود که این مهم با وساطت دومین نایب خاص آن حضرت، جناب محمد بن عثمان عملی شد.
وقتی زهری به محضر حضرتش مشرف شد سؤالاتی بیان کرد و پاسخ شنید.
در لحظه جدایی، امام زمان علیه السلام مسأله مهمی را درباره «وقت شناسی» بدوا فرموده و وارد منزل شد:
ملعون ملعون من اخرالعشاء الی ان تشتبک النجوم، ملعون است، ملعون است کسی که نماز مغرب را به اندازه ای تأخیر اندازد که ستارهها در هم فرو رود،
ملعون ملعون من اخر الغداة الی ان تنقضی النجوم؛ ملعون است، ملعون است کسی که نماز صبح را به قدری تأخیر اندازد که ستارهها کاملا ناپدید شوند.
شایان ذکر است نمازهای حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در «اول وقت» میباشد چه خوب است که مؤمنان هم در «اول وقت» نماز بگذارند که علاوه بر تشابه به امام زمان، نمازشان همراه نماز آن حضرت نیز بالا رود و به طفیلی آن نماز واقعی، به درجه قبول برسد.
منبع:[رمضان نشان از قامت رعنا - عباس رمضانعلی زاده - صفحه ۷۹]
۳۰ روز،۳۰جلسه احکام شرعی(۱۱)
جلسه ۱۱: معاشرت با اهل كتاب و فرقه هاى گوناگون
۱. معاشرت با اهل كتاب و هم غذا شدن با آنها چه حكمى دارد؟
ج. ذبائح اهل كتاب مردار و نجس است و خوردن آن جائز نيست و خودشان نيز بنابر احتياط واجب نجس هستند بنابر اين هرچه كه در حال رطوبت با آن ملاقات نمايند بنابر احتياط واجب نجس مى شود.
۲. نظر مبارك در مورد صوفيه و عقائد آنها چيست؟
ج. صوفيه با فرقهها و انشعابات بسيارى كه دارند اگر چه در انحراف در يك سطح نيستند و بسا برخى از آنان خارج از ربقه اسلام شمرده نشوند در مجموع منحرفند و عقائد خاصه اى كه دارند غير اسلامى است.
۳. در مورد معامله و نجاست و پاكى و اكل و شرب با بهائيان سؤال داشتم و حكم اجتناب را در مورد اين مطلب مى خواستم.
ج. فرقه بهائى گرى دينى ندارند و ضال و مضل هستند و كافر مى باشند و نجس هستند و با هر چه در حال رطوبت برخورد كنند نجس مى شود و تبليغ و ترويج آنها حرام و معامله با آنها جائز نيست؛ مؤمنين بايد با شناخت كامل از عقائد حقه شيعه اثنا عشرى دفاع نموده و خودشان را از شر مكائد شيطانى و دشمنان محافظت نمايند.
منبع:[بهار بندگی(ویژه مبلغان ماه مبارک رمضان) - لطف الله صافی گلپایگانی - صفحه۳۴]