۳۰ روز،۳۰جلسه احکام شرعی(۱۱)
جلسه ۱۱: معاشرت با اهل كتاب و فرقه هاى گوناگون
۱. معاشرت با اهل كتاب و هم غذا شدن با آنها چه حكمى دارد؟
ج. ذبائح اهل كتاب مردار و نجس است و خوردن آن جائز نيست و خودشان نيز بنابر احتياط واجب نجس هستند بنابر اين هرچه كه در حال رطوبت با آن ملاقات نمايند بنابر احتياط واجب نجس مى شود.
۲. نظر مبارك در مورد صوفيه و عقائد آنها چيست؟
ج. صوفيه با فرقهها و انشعابات بسيارى كه دارند اگر چه در انحراف در يك سطح نيستند و بسا برخى از آنان خارج از ربقه اسلام شمرده نشوند در مجموع منحرفند و عقائد خاصه اى كه دارند غير اسلامى است.
۳. در مورد معامله و نجاست و پاكى و اكل و شرب با بهائيان سؤال داشتم و حكم اجتناب را در مورد اين مطلب مى خواستم.
ج. فرقه بهائى گرى دينى ندارند و ضال و مضل هستند و كافر مى باشند و نجس هستند و با هر چه در حال رطوبت برخورد كنند نجس مى شود و تبليغ و ترويج آنها حرام و معامله با آنها جائز نيست؛ مؤمنين بايد با شناخت كامل از عقائد حقه شيعه اثنا عشرى دفاع نموده و خودشان را از شر مكائد شيطانى و دشمنان محافظت نمايند.
منبع:[بهار بندگی(ویژه مبلغان ماه مبارک رمضان) - لطف الله صافی گلپایگانی - صفحه۳۴]
پرسش وپاسخ کودکان و نوجوانان درباره حضرت مهدی علیه السلام (۱۲)
پرسش:
من از کجا بفهمم دوست امام زمان علیه السلام هستم و او نیز مرا دوست دارد؟ پاسخ:
خوشا به حال آنها که دوستان خوبی دارند و خوشا به آنها که دوستان خوب خود را نگه میدارند، از این که به دنبال این هستی که با امام زمانت دوست باشی و دوستی و محبت او را نیز نسبت به خودت ایجاد کنی، خوشحال شدم. امامان بزرگوار ما در گفتار و عمل، دوستی خود را ثابت کرده اند.
امام رضا علیه السلام در این باره میفرمایند: امام، رفیق و همنشینی همیشگی و همراه است، او پدری مهربان، برادری واقعی، مادری نیکوکار به فرزند کوچک خود و پناهگاه مردم در مشکلات و مصیبهای بزرگ است.
شما که امام زمان علیه السلام را دوست داری چقدر به یاد او هستی؟ اما ببین امام زمان علیه السلام چقدر به یاد ماست، ایشان میفرمایند: من هرگز شما را فراموش نمی کنم و به یاد شما هستم.
بنابراین، قبل از این که ما رابطه دوستی و رفاقت را با او شروع کنیم،امام زمان علیه السلام دوستی، رفاقت و مراقب از ما را عهده دار شده است.
وسوسه شیطان و هشدار خداوند
وسوسه شیطان و هشدار خداوند
خداوند در ضمن بیان آیات انفاق و فضیلت دنیایی و آخرتی آن، هشدار میدهد و میفرماید:
«مواظب فریب و وسوسه شیطان باشید که شما را از تهیدستی بیم میدهد و به بخل و امساک وا میدارد و از انفاق و احسان» و کار خیر باز میدارد مواظب باشید شیطان منع خود را از انفاق انسان توجیه میکند و با ترساندن از فقر به شما میگوید خودت احتیاج داری، در آینده هزار روز سیاه داری چرا مال خود را این گونه به دیگران میبخشی؟ ولی خداوند هر چه را شیطان از آن بیم میدهد عکس آن را نوید میدهد و میفرماید: خداوند وعده مغفرت و افزایش میدهد و بدانید که پروردگار عالم، واسع و علیم است، دانای به نیاز شما و گسترش دهنده نعمتهای بی منتهاست.
———-
منبع:وسوسههای شیطانی و راههای مقابله با آن از دیدگاه قرآن کریم: (جلسات تفسیر مرحوم آیت ا… حاج شیخ عباس ایزدی رحمةالله) ،تحقیق و تدوین محمدعلی خزائلی،مشخصات نشر: قم: آستانه مقدسه قم،ص۲۴
فانوس دریایی ،سلام!
فانوس دريايى، سلام!
وقتى كه نماز شب مى خوانى فقط براى خودت مى خوانى، يعنى اثرات آن بيشتر به خودت مى رسد، رحمت خدا را به سوى خود جذب مى كنى. بله، به خاطر نماز خواندن تو، فيضى هم به جامعه مى رسد، اما بايد بدانى كه اين نماز و روزه، بيشتر بهره فردى دارد.
وقتى به سوى شناخت و علم مى روى، مانند چراغى مى شوى كه همه جامعه را روشن مى كنى. تو لازم نيست به خودت زحمت بدهى، ويژگى چراغ، اين است كه اطراف
خود را روشن مى كند. تو مى توانى مانند يك فانوس دريايى باشى و راهنماى كسانى باشى كه در درياى زندگى، راه خود را گم كرده اند.
موقعى كه وقت مى گذارى و به مطالعه علم دين مى پردازى و سخنان اهل بيت (ع) را مى خوانى، همچون فانوس هستى به ديگران نور مى بخشى. آيا مى دانى در اين هنگام، تو چقدر با ارزش مى شوى؟ پيامبر فرمود: «اگر يك نفر را به راه راست هدايت كنى، اين كار براى تو از همه دنيا و آنچه در آن است، بهتر است».
[سمت سپیده - مهدی خدا میان آرانی - صفحه۵]
یک لیوان آب یخ
داستان کوتاه: یک لیوان آب یخ
به ساعت مچی اش نگاه کرد. یک ربع به دو. پارچ آب را روی سفره گذاشت. مغزش گفت: همه چی آماده اس، دیگه کاری نداری، بشین تا نادر بیاد. دلش گفت: نه؛ یه کاری مونده هنوز. نگاهی به دورتادور آشپزخانه انداخت. همه چیز سر جایش بود.
بیرون آمد و به اتاق نادر سرک کشید. کتابها در قفسه منظم چیده شده بود. میز تحریر برق میزد. در اتاق را بست و رفت سراغ اتاق خواب. آنجا هم مرتب بود. سر چرخاند. نگاهش روی آینۀ گوشۀ اتاق ثابت ماند. به تصویر خودش نگاه کرد. مغزش گفت: هانیه چته؟ همه چی که مرتبه، چی میگه دلت؟!
در را بست. پذیرایی هم تروتمیز بود. دیگر کاری به ذهنش نمی رسید که نکرده باشد. دلش گفت: کار…. نشست روی مبل و تلویزیون را روشن کرد. اخبار بود. کشور چین را نشان میداد که زلزله ای آن را تکان داده بود. چشم بادامیها از خانهها بیرون ریخته بودند. زنگ تلفن به صدا درآمد. - بفرمایید.