عنایت پروردگار
عنايت پروردگار شب به نيمه نزديك مى شد. تهران در تاريكى مطلق فرو رفته بود. گهگاهى چراغ هاى بادى و پيه سوز در سر چهارراهها و كوچهها سوسو مى زد و گاهى در كنار چراغ ها، اوباش و قداره بندها به انتظار نشسته تا بيچاره بخت برگشته اى را در تاريكى شب، لخت و… بیشتر »
نظر دهید »