عنایت پروردگار
عنايت پروردگار
شب به نيمه نزديك مى شد. تهران در تاريكى مطلق فرو رفته بود. گهگاهى چراغ هاى بادى و پيه سوز در سر چهارراهها و كوچهها سوسو مى زد و گاهى در كنار چراغ ها، اوباش و قداره بندها به انتظار نشسته تا بيچاره بخت برگشته اى را در تاريكى شب، لخت و هستى او را به غارت ببرند. در اين تاريكى شب، جوان نورسى با طمأنينه خاطر در حالى كه در عالم معنويت فرو رفته بود، نه به تاريكى شب توجه و نه ترسى از آن داشت، عبور مى كرد. آن شب مجلس درس و موعظه شيخ به طول انجاميده بود. آن جوان مرحوم حاج سيد مهدى خرازى بود. ايشان نقل نمودند: آن شب كه به درب منزل رسيدم، تازه به خود آمدم كه شب به نيمه رسيده. درب را بسته ديدم. خواستم كوبه درب را به صدا درآورم، يادم آمد كه در اين وقت شب، مادرم به خواب رفته و با درب زدن، ايشان از خواب بيدار مى شوند و اين خلاف تعليماتى است كه از مجلس درس جناب شيخ گرفتهام و از طرفى با خود فكر نمودم كه به منزل يكى از بستگان بروم، اما ناامنى شب و تاريكى آن، و جوان بودنم مانع از تصميم من شد. در حال تحير بودم كه ناخودآگاه دستم به طرف درب خانه رفت. هنگامى كه دستم به درب خانه رسيد، درب بدون فشار باز شد. با خوشحالى وارد منزل شدم. ديدم مرحومه والدهام در خواب است. توضيحا عرض كنم، در زمان سابق چراغ هاى نفت سوزى بود، به نام (لامپا) كه پايه بلندى داشت و سه پايه هايى هم به بلندى چراغ بود كه اگر چيزى را مى خواستند گرم نگه دارند، چراغ را زير آن سه پايه قرار مى دادند. توجه نمودم كه مرحومه والده غذاى مرا روى سه پايه قرار داده و در اثر دير آمدن من، محتويات غذا به حالت خشكى درآمده. در هر صورت آنچه از غذا در ظرف مانده بود را آهسته تناول نمودم و به بستر خواب رفتم. اذان صبح كه به جهت نماز بيدار شديم، مادرم با كمال تعجب به من نگاه كرد. همه اين مطالب مقدمه اين جمله بود: فرمود: «سيد مهدى تو چگونه داخل منزل شدى من كه كلون درب خانه را انداخته بودم». تازه به خود آمدم، اينكه درب بسته در نيمه شب به رويم باز شد كه اين عنايتى از جانب پروردگار و كرامتى از كرامت هاى مرحوم جناب شيخ مى باشد.
اگر تو گويى: آيا مى شود مسير شيخ را طى نمود؟ مى گويم: آرى. ابواب رحمت الهى به سوى همه بندگانش باز است؛
زيرا از طريق تقواى الهى كه اتيان به واجبات و ترك محرمات است، مى توان به اين مقام والا رسيد. همچنان كه جناب شيخ رسيده بود.
منبع: شهامت پور، احمد ،خاطراتی از صالحان،مشخصات نشر: قم: مسجد مقدس جمکران،ص۵