آسیب شناسی تربیتی مهدویت
آسيب شناسى تربيتى مهدويّت
مقدمه
دكتر خسرو باقرى
آسيب شناسى تربيتى مهدويّت، يكى از مصداق هاى بحث عام ترى است كه از آن، به عنوان آسيب شناسى در تربيت دينى ياد شده است. براى توضيح اين كه مقصود از آسيب شناسى تربيتى مهدويّت چيست، نخست بايد به جنبه ى تربيتى مهدويّت اشاره كرد. اعتقاد به وجود و ظهور امام مهدى (عج)، از جمله ى اعتقادات اسلامى و شيعى است و هم چون ساير اجزاى اين اعتقادات، لوازم تربيتى معينى بر آن مترتب است. بر اين اساس، مهدويّت، تنها مساءله اى اعتقادى نيست، بلكه از بعد تربيتى نيز برخوردار است. هنگامى كه ما مشخص مىكنيم بر اساس متون روايى، اعتقاد به وجود و ظهور مهدى (عج)، ضرورى است، مجموعه اى دانشى را براى افراد فراهم نموده ايم. اما هنگامى كه اين مجموعه ى دانشى، به همراه خود، تحولات هيجانى، عاطفى و عملى معينى را ايجاد مى كند كه ضمن آن، افراد مى كوشند خود را براى ياورى امام مهدى (عج) مهيا سازند، چهره ى تربيتى مهدويّت آشكار مى گردد. با توجه به جنبه ى تربيتى مهدويّت، اكنون مى توان مقصود از آسيب شناسى معطوف به آن را مشخص كرد. در اين جا، آسيب شناسى، حاكى از بازشناسى موارد سوءبرداشت يا سوءعملكرد در جريان تربيتى مهدويّت است. تا جايى كه به ذات دين، مشتمل بر مهدويّت، مربوط است، نمى توان از آسيب و آسيب شناسى سخن به ميان آورد. اما هنگامى كه جريان تربيت دينى، مشتمل بر بعد تربيتى مهدويّت، شكل مى گيرد، امكان ظهور آسيب و بنابراين آسيب شناسى فراهم مى گردد؛ زيرا در جريان تربيت دينى، دست آدمى گشوده مى شود و اكنون اوست كه بايد با فهمى كه از دين كسب مى كند، به عمل روى آورد و زمينه ى تحقق برداشت هاى خود را هموار كند. در طىّ اين مسير است كه افق كوتاه ديد آدمى، بدفهمىها را در دامن مى پرورد، چنان كه دامنه ى محدود همّت او، بدكردارىها را در پى مى آورد. از اين رو، آسيب شناسى تربيتى مهدويّت، تلاشى براى بازشناسى اين گونه لغزش هاى فكرى و عملى در جريان تحقق بخشيدن به بعد تربيتى مهدويّت است. اما چنان كه اشاره شد، آسيب شناسى تربيتى مهدويّت، خود، موردى از بحث عام تر آسيب شناسى تربيت دينى و اسلامى است.
به عبارت ديگر، همه ى انواع آسيب شناسى در تربيت دينى، در هر يك از موارد آن نيز صادق خواهد بود. به اين ترتيب، رابطه ى آسيب شناسى تربيت دينى با آسيب شناسى تربيتى مهدويّت، رابطه ى كلى و جزئى خواهد بود. يعنى آن چه به طور كلى در مورد نخست صادق است، به نحو جزئى و مصداقى، در مورد دوم نيز صادق خواهد بود. بر اين اساس، چارچوب آسيب شناسى تربيتى مهدويّت بايد بر حسب چارچوب كلى آسيب شناسى تربيت دينى و اسلامى صورت بندى شود. نگارنده، پيش تر در مقاله اى تحت عنوان (آسيب و سلامت در تربيت دينى)، چارچوبى كلى براى بحث پيشنهاد كرده است. در نوشتار حاضر، با مبنا قرار دادن چارچوب مذكور، در مورد خاص مهدويّت به بحث از آسيب شناسى تربيتى خواهيم پرداخت. در چارچوب مبنايى، آسيب شناسى تربيت دينى، در هفت محور تنظيم شده است.
در هر يك از اين محورها، دو سوى لغزش و آسيب و يك حدّ ميانه، به منزله ى شاخص سلامت مطرح گرديده است. در اين جا، فهرست محورهاى مذكور ذكر مى گردد و در متن مقاله، با اشاره اى كوتاه در توضيح هر يك، مستنداتى در خصوص بحث اصلى اين نوشتار يعنى مهدويّت به دست داده خواهد شد. محورهاى اصلى آسيب شناسى تربيت دينى به قرار زير است:
۱. آسيب ها: حصاربندى و حصارشكنى ؛ سلامت: مرزشناسى.
۲. آسيب ها: كمال گرايى (غيرواقع گرا) و سهل انگارى ؛ سلامت: سهل گيرى.
۳. آسيب ها: گسست و دنباله روى ؛ سلامت: هدايت.
۴. آسيب ها: مريد پرورى و تك روى ؛ سلامت: امامت.
۵. آسيب ها: قشرى گرى و عقل گرايى ؛ سلامت: عقل ورزى.
۶. آسيب ها: خرافه پردازى و راززدايى ؛ سلامت: حق باورى.
۷. آسيب ها: انحصارگرايى و كثرت گرايى ؛ سلامت: حقيقت گرايى مرتبتى.
محور اول - آسيبها حصاربندى و
حصارشكنى ؛ سلامت: مرزشناسى
اشاره: در اين محور، آسيب هاى تربيت دينى، در دو سوى متقابل، حصاربندى و حصارشكنى ناميده شده اند. در حصاربندى، نظر بر اين است كه خط مشى اساسى براى تربيت دينى افراد، دور نگاه داشتن آنان از بدى و نادرستى است. اين شيوه ى قرنطينه سازى، خود، يكى از منشاءهاى آسيب زاست ؛ زيرا با مانع شدن آنان از مواجهه با بدى و نادرستى، توان مقاومت را در آنان تحليل مى برد. قرنطينه سازى، تنها به صورت موقت و در برخى از مراحل اوليه ى تربيت رواست، اما تبديل آن به خط مشى اساسى تربيت، در حكم مبدّل ساختن آن به يكى از عوامل آسيب زايى است. از سوى ديگر، حصارشكنىو قراردادن افراد در معرض مواجهه با جريان هاى مختلف فكرى و عملى، بدون فراهم آوردن قدرت تحليل و مقاومت در آنان نيز منشاء آسيب زايى است. حالت سلامت در تربيت دينى، مرزشناسى است. مرزشناسى چون يكى از عوامل راهبردى در تربيت دينى است، حاكى از آن است كه بايد در جريان طبيعى زندگى، در مواجهه با بدىها و نادرستى ها، توانايى تبيين و تفكيك ميان خوبى و بدى يا درستى و نادرستى را به صورت مدلّل در افراد فراهم آورد و به اين ترتيب، زمينه ى مهار گرايش هاى آنان به بدى و نادرستى را مهيا كرد. مرزشناسى با تقواى حضور ملازم است، نه با تقواى پرهيز و مصونيت در متن موقعيت را جست وجو مى كند، نه مصونيت در قرنطينه را. با توجه به چارچوب كلى آسيب و سلامت در اين محور، به بررسى آن در مورد خاص مهدويّت خواهيم پرداخت. بر اين اساس، بهره ورى از مهدويّت در امر تربيت، در دو صورت آسيب زا خواهد بود. هنگامى كه فهم ما از اين اصل اعتقادى و عمل ما در پرتو آن، به صورت حصاربندى جلوه گر شود و هنگامى كه موضع ما در قبال آن به حصارشكنى منجر شود. در شكل نخست از آسيب زايى، تصور و برداشتى ايستا از مهدويّت و انتظار مهدى (عج) وجود دارد. به اين معنا كه دو صف حق و باطل، هر يك با پيروان خود، برقرارند تا زمانى كه ظهور رخ دهد و باطل مضمحل شود. در اين فاصله، پيروان حق بايد بريده و بركنار از پيروان باطل، “انتظار” بكشند تا لحظه ى وقوع واقعه فرارسد. در اين تصور، دوران غيبت، به مثابه ى “اتاق انتظار” است كه بايد در آن، به دور از اهل باطل، نشست و منتظر بود تا صاحب امر بيايد و كار را يكسره كند. تلاش افراد در اين جا براى دور نگاه داشتن و مصون داشتن خود و ديگران، از اهل باطل است. پى آمد چنين فهمى از مهدويّت، به صورت تربيت قرنطينه اى آشكار مى گردد كه در آن مى كوشند افراد را با كنار كشيدن از معركه، همراه با انتظارى انفعالى، مصون نگاه دارند. اين پى آمد تربيتى، گونه اى آسيب زا از تربيت را نشان مى دهد؛ زيرا منطق حصاربندى بر آن حاكم است كه عبارت از افزايش آسيب پذيرى فرد از طريق دور نگاه داشتن وى از مواجهه است. اما اين آسيب زايى، خود، از كژفهمى نسبت به مهدويّت نشاءت يافته است. اگر مهدويّت، ناظر به غلبه ى نهايى حق بر باطل است، بايد اين غلبه را در پرتو قانون كلى چالش ميان حق و باطل فهم كرد. در چالش با باطل است كه حق غالب مى گردد: (بلكه حق را بر باطل فرومى افكنيم، پس آن را درهم مى شكند، و ناگاه نابود مى گردد. واى بر شما از آن چه وصف مى كنيد). در روايات نيز مساءله ى مهدويّت، نه در قرنطينه، بلكه در فضاى باز، يعنى در عرصه ى مواجهه و چالش ميان حق و باطل ترسيم شده است. به تعبير روايتى كه در زير آمده است، مؤ منان در عصر غيبت، چون ساكنان كشتى اسير در پنجه ى توفانند كه با آن واژگون و زيرورو مى گردند. آنان با پرچم هاى اشتباه انگيز روبه رو خواهند بود و بايد چنان بصيرتى داشته باشند كه پرچم مهدى (عج) را از پرچم هاى دروغين بازشناسند. در چنين عرصه ى چالش خيزى است كه بايد كسى ايمان خويش را محفوظ نگاه دارد؛ قرنطينه اى در كار نيست. روايت چنين مى گويد: مفضل بن عمر جعفى گويد: شنيدم كه شيخ - يعنى امام صادق عليه السّلام - مى فرمود: (مبادا علنى كنيد و شهرت دهيد. بدانيد به خدا قسم، حتما مدت زمانى از روزگار شما غايب خواهد شد و بى ترديد پنهان و گم نام خواهد گرديد تا آن جا كه گفته شود: آيا او مرده است؟ هلاك شده است؟ در كدامين سرزمين راه مى پيمايد؟ و بدون شك، ديدگان مؤ منان بر او خواهد گريست و هم چون واژگون شدن كشتى در امواج دريا، واژگون و زيرورو خواهند گرديد. پس هيچ كس رهايى نمى يابد مگر آن كس كه خداوند از او پيمان گرفته و ايمان را در دل او، نقش كرده و با روحى از جانب خود تاءييدش فرموده باشد. بى ترديد، دوازده پرچم اشتباه انگيز كه شناخته نمى شود كدام از كدام است، برافراشته خواهد شد… ). در همين سياق، روايات فراوانى وجود دارد حاكى از اين كه در دوران غيبت، آزمون هاى سنگين و دشوارى هاى بسيار رخ خواهد داد. به طور مثال، در روايتى از جابر جعفى آمده است كه مى گويد: (به امام باقر عليه السّلام گفتم كه گشايش در كار شما كى خواهد بود؟ پس فرمود: هيهات! هيهات! گشايش در كار ما رخ نمى دهد تا آن كه شما غربال شويد و بار ديگر غربال شويد - و اين را سه بار فرمود - تا آن كه خداى تعالى، تيرگى را (از شما) زايل كند و شفافيت (در شما) به جاى ماند. ) چنان كه عبارات مذكور نشان مى دهد، دوران غيبت، دوران مواجهه با موقعيت هاى سخت و آزمون هاى دشوار است كه در نتيجه ى آن، بسيارى غربال خواهند شد؛ به اين معنا كه از آزمون سربلند بيرون نخواهند آمد.
بنابراين، تصور آرميدن در حصارى محفوظ و بركنار ماندن از اصطكاك و مواجهه، تصورى مردود است و در قاموس مهدويّت و تربيت مهدوى نيست. شكل دوم از آسيب زايى، در مقابل حصاربندى، با حصارشكنى آشكار مى گردد. در حالى كه در حصاربندى، مرزهاى آهنين مى گذارند، در حصارشكنى، هر مرزى را برمى دارند و بى مرزى را حاكم مى كنند. حاصل اين امر، بروز التقاطهاى ناهم خوان ميان انديشه هاى حق و باطل است. آسيب زايى حصارشكنى در تربيت دينى اين است كه درست و نادرست، يك جا خوراك افراد تحت تربيت مى شود و اين خوراك ناجور، رشدى را سبب نخواهد شد و چه بسا كه مسموميت و هلاك در پى داشته باشد. نمونه ى اين بى مرزى و التقاط در عرصه ى مهدويّت، آن است كه كسانى معتقد شوند (مهدى) اسم خاصى براى فرد معينى نيست، بلكه نمادى كلى براى اشاره به چيرگى نهايى حق و عدالت بر باطل و بيدادگرى است و مصداق اين نماد مى تواند هر كسى باشد. در روايات مربوط به مهدويّت، اين گونه حصارشكنى به ديده ى منفى نگريسته شده است. بنابراين، در روايات فراوانى، بر اين نكته تاءكيد شده است كه مهدى (عج) نام شخص معينى است. به طور مثال، از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله نقل شده است كه فرمود: (مهدى مردى از عترت من است كه به خاطر (برپايى) سنت من مى جنگد، چنان كه من به خاطر وحى جنگيدم. ) برهمين سياق، در روايات ديگرى، اشاره شده است كه مهدى (عج) از فرزندان امام على عليه السّلام، فاطمه زهرا عليها السّلام، امام حسن عليه السّلام، امام حسين عليه السّلام و هم چنين هر يك از امامان بعدى است. نه تنها بر اين نكته تاءكيد شده است كه بايد به (مهدى) چون نام خاص فرد معينى اعتقاد ورزيد، كه خداوند رسالت حاكميت بخشيدن به حق و عدالت را به عهده ى وى گذاشته است، بلكه به طور كلى بايد در دوران غيبت، دين و آموزه هاى اصيل آن را بازشناخت و بر آن پاى ورزى كرد. اين امر نيز نشانگر نادرستى مرزشكنى و برآميختن حق و باطل در دوران غيبت است. به طور مثال، روايت زير در اين مورد قابل ذكر است: على بن جعفر از برادرش موسى بن جعفر عليه السّلام روايت كرده است كه آن حضرت فرمود: (هنگامى كه پنجمين فرزند از امام هفتم ناپديد شود، پس خدا را! خدا را! (مواظب باشيد) در دين تان، شما را از آن دور نسازند. صاحب اين امر ناگزير از غيبتى خواهد بود تا كسى كه بدين امر قايل است، از آن باز گردد. همانا اين آزمايشى از جانب خدا است كه خداوند، خلق خود را بدان وسيله مى آزمايد… ).
تعبير اللّه اللّه فى اديانكم در اين روايت، سخنى مؤ كد بر اهميت بازشناسى آموزه هاى اصيل دينى در دوران غيبت است. بر اين اساس، محو كردن مرزهاى ميان حق و باطل و برهم آميختن آن ها، يكى از لغزش هايى است كه مى تواند در خصوص مهدويّت رخ دهد. به اين ترتيب، آشكار است كه هر دو گونه ى آسيب زايى، يعنى حصاربندى و حصارشكنى، در عرصه ى مهدويّت، مردود تلقى شده است. حالت سلامت در اين محور از بحث، به دور از هر دو گونه ى مذكور، مرزشناسى است. مرزشناسى با قبول ارتباط، از حصاربندى متفاوت مىگردد و با ردّ التقاط، از حصارشكنى متمايز مى شود. مرزشناسى چون يكى از راهبردهاى تربيت دينى، مستلزم آن است كه فرد در متن موقعيتها قرار داشته باشد و با بازشناسى مرزهاى راستى از ناراستى و درستى از نادرستى، راه خود را بيابد. تربيت در اين شكل، به دقت، هم چون آموختن حركت در يك ميدان مين است. مصون رفتن در جاده ى كناره، هنرى نمى خواهد و آموزشى نمى طلبد. اما مساءله اين است كه تربيت دينى و مهدوى، جاده ى كناره ندارد، بلكه درست از ميدان مين مى گذرد و نمى توان از آن كناره گرفت.
از سوى ديگر، بى پروا دويدن در اين ميدان نيز سر بر باد ده است. تنها با آموختن بازشناسى خط عبور، مى توان در اين ميدان حركت كرد. هر چند بيرون از قرنطينه بودن و در مواجهه قرار داشتن دشوار است، اما هنگامى كه فرد با شناخت مرزها و حدود همراه گردد، توانايى حركت سالم را خواهد يافت. در روايت مذكور در فوق، هنگامى كه امام صادق عليه السّلام اشاره مى كند كه در دوران غيبت، وضعيت مؤ منان چون افراد يك كشتى واژگون شده، زيرورو مى گردد، راوى سخت مى هراسد و چاره مى طلبد. در ادامه ى روايت، چنين آمده است: (… راوى گويد: پس من گريستم و به حضرت عرض كردم: (در چنين وضعى) ما چه كنيم؟ فرمود: اى اباعبداللّه! - و در اين حال به پرتو خورشيد كه به درون خانه و ايوان مى تابيد، نظر افكند - آيا اين خورشيد را مى بينى؟ عرض كردم: بلى. پس فرمود: مسلما كار ما روشن تر از اين خورشيد است. ) در پاسخ امام، مرزشناسى چون چاره ى كار معرفى شده است. با توجه به زمينه ى سخن كه در آن، زيرورو شدن و بروز پرچم هاى اشتباه برانگيز مطرح شده، پاسخ بيانگر اين است كه اگر كسى مرزهاى حق و باطل را بشناسد و نور را از ظلمت تميز دهد، به سهولت مى تواند راه خود را پيش گيرد و حركت كند. با داشتن تصوير درستى از مهدويّت، مدلول هاى درست آن در تربيت نيز معين خواهد گرديد. تربيت مهدوى، تربيت براى محيط باز است و از اين رو، مستلزم آن است كه افراد، توانايى مرزشناسى را كسب كنند و آمادگى مواجهه و رويارويى با اصطكاك هاى فكرى و عملى را بيابند. اين مرزشناسى شامل مواردى از اين قبيل است: شناخت مهدى (عج) چون شخصى معين، شناخت رسالت وى در برپايى حق و عدالت، شناخت حقانيت آموزه هاى دين اسلام كه وى آن را به جهانيان عرضه خواهد نمود، آشنايى با جريان هاى فكرى مختلف كه سوداى برقرار ساختن حق و عدالت را در جوامع بشرى در سر دارند و توانايى بازشناسى ميزان درستى و نادرستى آنها و توانايى در ميان گذاشتن محققانه ى باورهاى خود با آن ها. پيرو مهدى(عج) با تربيت شدن براى زيستن در چنين محيط بازى، از انتظار انفعالى ظهور وى به دور خواهد بود و در اثر ارتباط سازنده با جريان هاى فكرى ديگر، انتظارى پويا را نسبت به ظهور، آشكار خواهد ساخت. انتظار پويا به معناى فراهم ساختن فعالانه ى زمينه هاى ظهور است.
محور دوم - آسيب ها: كمال گرايى (غير واقع گرا) وسهل انگارى ؛ سلامت: سهل گيرى
اشاره:
در اين محور، آسيب هاى تربيت دينى، در دو قطب كمال گرايى (غير واقع گرا) و سهل انگارى قرار دارند. در قطب اول، آسيب زايى تربيت دينى ناشى از آن است كه آرمان هاى بسيار والاى دينى را از افراد تحت تربيت طلب مى كنند، بدون آن كه توان و طاقت واقعى آنها را چون معيار حركت به سمت اين آرمانها در نظر بگيرند. از اين رو، بار سنگين آرمان هاى مذكور، طاقت سوز خواهد بود. در قطب دوم، سهل انگارى با بى اعتنايى به آرمان هاى بلند، چهره ى ديگرى از آسيب زايى را آشكار مى سازد. سهل انگارى، جديت و تلاش را از عرصه ى تربيت مى زدايد و به اين ترتيب، حركت پيشرونده را به پرسه زدن تبديل مى كند، در حالى كه پرسه زدن، سازنده و شكل دهنده نيست. حالت سلامت در اين محور، سهل گيرى است. سهل گيرى با كمال گرايى (غيرواقع گرا) از اين جهت متفاوت است كه در آن، كمال را براى فرد، در حد وسع وى مى جويند و از فراتر از آن اغماض مى كنند. تفاوت آن با سهل انگارى نيز در اين است كه در سهل گيرى، در هر حال، چشم به سوى آرمانها دارند و حركت پيشرونده را مى خواهند. پيامبر اكرم (ص) دين خود را “سهله ى سمحه ” ناميده و جايگاه خود را در نقطه ى سهل گيرى معين كرده است. با به كارگيرى چارچوب اين محور در زمينه ى مهدويّت، به ترتيب، از دو گونه ى آسيب زايى، يعنى كمال گرايى (غير واقع گرا) و سهل انگارى، سخن خواهيم گفت. سپس، حالت سلامت را تحت عنوان سهل گيرى مورد بحث قرار خواهيم داد. در قطب نخست آسيب، ابتدا بايد به اين مساءله پاسخ گوييم كه كمال گرايى (غير واقع گرا) چگونه در عرصه ى تربيت مهدوى آشكار مى گردد. زمينه ى اين امر، آن است كه مهدى (عج)، عهده دار رسالتى سخت و سترگ است. تلاش گسترده در سطح جهان براى زدودن ظلم و بى عدالتى و نشاندن حق و عدالت بر اريكه ى قدرت، كارى به غايت دشوار است ؛ زيرا مستلزم بازستاندن قدرت از دست مدعيان دروغين و جسور آن خواهد بود. از اين رو، امام مهدى (عج) با مقاومت هاى بسيارى روبه رو خواهد شد و ناگزير، جنگى جانكاه در پيش خواهد داشت. اين نكته در روايات فراوانى مورد نظر قرار گرفته است. در زير، به نمونه هايى اشاره مى كنيم: مفضل بن عمر گويد: (به امام صادق عليه السّلام عرض كردم: نشانه ى قائم چيست؟ فرمود: آن گاه روزگار گردش كند و گويند: او مرده يا هلاك شده؟ در كدامين سرزمين مى گردد (به سر مى برد)؟ عرض كردم: فدايت شوم، سپس چه خواهد شد؟ فرمود: ظهور نمى كند مگر با شمشير). هم چنين، ابوبصير گويد: شنيدم امام باقر عليه السّلام مى فرمود: (… شمشير بر گردن خويش حمايل مى سازد، هشت ماه به شدت مبارزه مى كند تا اين كه خدا راضى شود… ). در پيش بودن اين مسؤ وليت سنگين و خطير براى مهدى (عج)، كار را براى پيروان وى نيز دشوار خواهد ساخت. خداوند چنين مقدر نكرده است كه آن حضرت، اين رسالت را به تنهايى و تنها با مدد غيبى به انجام برساند، بلكه نظر بر آن بوده است كه بشر در گيرودار اين رخداد عظيم، خود نيز تحول يابد و در تعيين سرنوشت تاريخى خويش، نقش آفرينى كند. به هر روى، كسانى خواهند توانست خود را براى اين ياورى آماده كنند كه ظرفيتى عظيم در خويش سراغ گيرند. به همين دليل، صفات برجسته اى براى ياوران مهدى (عج) ذكر شده است، چنان كه در روايتى در وصف شجاعت آنان آمده است: (و مردانى كه گويى دل هاى شان پاره هاى پولاد است… ).
هم چنين، در روايتى، ابوالجارود به نقل از امام باقر عليه السّلام گويد: آن حضرت به من فرمود : (… چون شنيديد ظهور كرده است، نزد او برويد، اگر چه كشان كشان بر روى برف و يخ باشد. ) اين بيان حاكى از آن است كه ياران امام، چنان نستوه اند كه اگر لازم باشد خود را به اين نحو نيز به وى برسانند، به آن مبادرت خواهند كرد. در نظر بودن چنين غايت بلندى در مساءله ى مهدويّت، زمينه ساز آسيب تربيتى كمال گرايى (غير واقع گرا) مى گردد. اين آسيب چنين آشكار مى گردد كه مربيان، بدون توجه به وسع فهمى و عملى افراد، آنان را از همان ابتدا به فتح اين قله ى عظيم فرابخوانند. آسيب اين گونه كمال گرايى، به صورت اعراض كلى فرد از مقصد و مقصود آشكار مى گردد و اين در جريان تربيت، نقض غرض خواهد بود؛ زيرا فراخواندن افراد به كمال، براى آن است كه آنان از وضعيت كنونى خويش، به سوى نقطه اى فراتر حركت كنند. اما هنگامى كه اين امر به صورت غيرواقع بينانه صورت گيرد، فرد را از اصل حركت منصرف مى سازد. مربى بايد بداند كه هر كسى براى آن ساخته نشده است كه بتواند ياور خاص مهدى (عج) باشد و نمى توان همگان را در اين حركت، به قلّه نشاند و با اين حال، چنين نيست كه اين گونه افراد، جايى در كاروان بلنددامنه ى نصرت مهدى (عج) نداشته باشند. در قطب دوم و در نقطه ى مقابل كمال گرايى، سهل انگارى قرار دارد امام صادق عليه السّلام از حضرت قائم (عج) ياد شد. پس آن حضرت فرمود: بدانيد كه هرگاه او قيام كند، حتما مردم مى گويند: اين چگونه ممكن است؟ در حالى كه چندين و چند سال است كه استخوان هاى او نيز پوسيده است. ) آسيب زايى سهل انگارى در اين است كه نقش تربيتى آرمانها را با سبك گرفتن يا فراموش كردن آنها از ميان برمى دارد. هر آرمانى، متناسب با ويژگى هاى خود، قابليت معينى را در افراد شكل مى دهد. سهل انگارى نسبت به هر آرمانى، سهم تربيتى معينى را از عرصه ى تربيت خارج مى سازد. مهدويّت يكى از زنده ترين و پوياترين آرمان هاى دينى در نقطه ى ميان دو قطب آسيب زاى مذكور، حالت سلامت عبارت از سهل گيرى است. سهل گيرى از معايب هر دو قطب كمال گرايى (غير واقع گرا) و سهل انگارى به دور است ؛ زيرا در عين حال كه در آن، به كمال نظر هست، وسع فرد ناديده گرفته نمى شود و در عين حال كه در آن، سهولت در كار است، غفلت در ميان نيست. در تربيت مهدوى بايد سهل گيرى را چون يكى از شاخصها در نظر گرفت. در سهل گيرى، بايد نخست به حدود وسع فهمى و عملى فرد توجه يافت و آن گاه با نظر به اين حدود، حركت وى را تسهيل كرد. امام على عليه السّلام در حديثى طولانى كه در آن از برخى وسع و طاقت بيشترى از ديگران نشان مى دهند، اما به هر روى، هر كدام متناسب با وسع خويش، عمل مى كنند. در حديثى كه پيش تر در وصف ياران مهدى (عج) ذكر شد، اين تعبير نيز آمده است: (در ميان آنان، مردانى هستند كه شب را نمى خسبند و در نمازى كه مى گزارند، چونان زنبور، زمزمه اى بر لب دارند. شب را با برپايى نماز، صبح مى كنند و روز را با فرماندهى سپاه شان سپرى مى كنند. راهبان شب و شيران روزند. ) سيد محمد صدر در شرح اين بخش از روايت مى گويد كه اين ظرفيت عظيم، يعنى عبادت در شب و رزم گروهى از كسانى كه با تواند، نزديك به دوسوم از شب يا نصف آن يا يك سوم آن را به [نماز] برمى خيزيد… ). ياران پيامبر، هر چند همگى در شجاعت و تحمل آزار قريش، مشابه بودند، اما تنها گروهى از آنان، يعنى مسلمانان قبل از هجرت، به همراه ايشان به تهجد مى پرداختند. توجه به وسع افراد در عرصه ى فهم و عمل، به منزله ى حفظ حركت مستمر آنان در طريق تربيت و تحول است. چه بسا رعايت وسع يك فرد ضعيف، موجب شود كه وى، به سهم خويش، در راه مهيا شدن براى ظهور مهدى (عج) گام بردارد، اما بى توجهى به وسع فردى متوسط و خوب، وى را از راه به در برد.
منابع: ۱. قرآن كريم، ترجمه ى محمد مهدى فولادوند، انتشارات سازمان پژوهش و برنامه ريزى آموزشى وزارت آموزش و پرورش، ۱۳۷۸.
۲. باقرى، خسرو؛ آسيب و سلامت در تربيت دينى، عرضه شده در همايش آسيب شناسى تربيت دينى، وزارت آموزش و پرورش، ۱۳۸۰.
۳. صافى گلپايگانى، لطف اللّه ؛ منتخب الاثر فى الامام الاثنى عشر، قم، مؤ سسة السيدة المعصومة، ۱۴۲۱ ه. ق.
۴. الصدر، السيد محمد؛ تاريخ مابعدالظهور، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات، ۱۴۱۲ ه. ق.
۵. نعمانى، محمد؛ غيبت، ترجمه: جواد غفارى، تهران، كتاب خانه ى صدوق، بازار سراى ارديبهشت، ۱۳۶۳ ه. ش.
۶. انتظار[پیایند: روزنامه]: ویژه امام مهدی (عج)،مشخصات نشر: قم: [مرکز تخصصی مهدویت]، [۱۳۷۹] - ۱۳۸۲ ،ص۲۶۷ فاصله انتشار: فصلي