فلسفه احیاء شب قدر
#فلسفه_احیاء_شب_قدر
#پرسش
فلسفه احیا گرفتن شب قدر در چه نکته ای است ❗️چرا باید شب قدر را احیا گرفت
پاسخ
شب قدر به اين جهت” قدر” ناميده شده كه جميع مقدرات بندگان در تمام سال در آن شب تعيين مى شود، شاهد اين معنى سوره دخان است كه مى فرمايد ؛
« ما اين كتاب مبين را در شبى پر بركت نازل كرديم، و ما همواره انذار كننده بوده ايم، در آن شب كه هر امرى بر طبق حكمت خداوند تنظيم و تعيين مىگردد” (دخان- 3 و 4).
اين بيان هماهنگ با روايات متعددى است كه مى گويد در آن شب، مقدرات يك سال انسانها تعيين مى گردد، و ارزاق و سرآمد عمرها، و امور ديگر، در آن ليله مباركه تفريق و تبيين مى شود.
امام صادق علیه السلام فرمود ؛
« تقدیر در شب نوزدهم ماه رمضان صورت می گیرد و ابرام و تحکیم آن در شب بیست و یکم و امضاء آن در شب بیست و سوم صورت می گیرد »
?الکافی ج 4 ص 156
و فرمود ؛
« حوادث و مرگها و روزى ها و آنچه تا سال آينده خواهد شد ، در شب نوزدهم تقدیر می شود »
?الکافی ج 4 ص 156
البته اين امر هيچگونه تضادى با آزادى اراده انسان و مساله اختيار ندارد، چرا كه تقدير الهى به وسيله فرشتگان بر طبق شايستگيها و لياقتهاى افراد، و ميزان ايمان و تقوى و پاكى نيت و اعمال آنها است.
يعنى براى هر كس آن مقدر مى كنند كه لايق آن است، يا به تعبير ديگر زمينه هايش از ناحيه خود او فراهم شده، و اين نه تنها منافاتى با اختيار ندارد و بلكه تاكيدى بر آن است.
?تفسیر نمونه ج 27 ص 189
فلسفه احیاء شب قدر در این نکته است که چون در شب قدر سرنوشت انسانها براى يك سال، بر طبق لياقتها و شايستگيهاى آنها، تعيين مى شود، بايد آن شب را بيدار بود، و توبه كرد و خودسازى نمود و به درگاه خدا رفت و لياقتى بيشتر و بهتر براى رحمت او پيدا كرد ، به خاطر همین است که عبادت و بندگی در شب قدر ارزشی بالاتر از هزار ماه دارد .
آرى در لحظاتى كه سرنوشت ما تعيين مى شود نبايد انسان در خواب باشد، و از همه چيز غافل و بيخبر كه در اين #صورت سرنوشت غم انگيزى خواهد داشت ، قرآن نیز چون يك كتاب سرنوشت ساز است، و خط سعادت و خوشبختى و هدايت انسانها در آن مشخص شده است بايد در شب قدر ، شب تعيين سرنوشتها، نازل گردد، و چه زيبا است رابطه ميان” قرآن” و” شب قدر"؟
?همان مدرک
لذا در روایات فراوانی بر احیاء شب قدر تاکید شده است .
امام باقر علیه السلام فرمود ؛
« هر کس شب قدر را احیاء بگیرد ، گناهانش آمرزیده می شود ، اگر چه به اندازه ستاره های آسمان و سنگینی
کوهها و پیمانه های دریاها باشد »
?وسائل الشیعه ج 10 ص 358
من بهترین شریک هستم!
من بهترين شريك هستم!
فرض كن دوستى دارى كه به تو و برادرت علاقه زيادى دارد.
روزى تو با برادرت به ديدن او مى روى و او رو به شما مى كند و مى گويد: «من اين صد ميليون را به تو و برادرت مى بخشم».
حالا سؤال من اين است تو در اين صورت چه مى كنى؟
خوب، معلوم است كه اين پول را به صورت مساوى بين خود و برادرت تقسيم مى كنى، پنجاه ميليون براى خودت، پنجاه ميليون براى برادرت.
آرى، شما در اين پول با هم شريك هستيد، پس بايد به طور مساوى ميان شما تقسيم شود.
اما اگر برادر تو بگويد كه من اين پول را نمى خواهم، همه پول براى تو باشد، چقدر خوشحال مى شوى!
اين چه شريك خوبى است كه از سهم خود مى گذرد.
حيف كه همه اين حرفها در دنياى خيال است، كجا مى توان چنين شريكى پيدا كرد؟
اگر شما به من بگويى كه آيا شما خودت چنين شريكى سراغ داريد، جواب من مثبت خواهد بود.
حتما مى گويى اين چه انسان خوبى است كه همه سهم خود را به شريكش واگذار مى كند.
اما آن كسى كه من در مورد او سخن مى گويم انسان نيست.
او
خداى من و تو است.
آرى، خدا يك چنين اخلاقى دارد كه هر گاه او را با كسى شريك كنند همه سهم خود را به شريكش مى بخشد.
دوست من! وقتى تو كار خوبى انجام مى دهى ولى در اين كار مردم و خدا (هر دو) را در نظر مى آورى، يعنى اين كار را هم براى خدا و هم براى مردم انجام مى دهى تا هم خدا به تو ثواب دهد و هم مردم از تو تعريف كنند، پس تو در اين كار خدا و مردم را شريك كرده اى.
اما خدا سهم خودش را به مردم مى بخشد!
اين اخلاق خدا است، روز قيامت كه تو در برابر او مى ايستى و توقع دارى به تو پاداش بدهد به تو مى گويد:
«تو آن كار را براى من و براى مردم انجام دادى، تو مردم را در اين كار شريك من قرار دادى، من هم سهم خودم را به مردم بخشيدم، برو از آنها پاداش خود را بگير».
آرى، خدا كارى را قبول مى كند كه فقط به خاطر او انجام شده باشد.
او كارى را كه بوى ريا و خودنمايى داشته باشد قبول نمى كند.
پس حواست باشد، نكند در كارهايى كه انجام مى دهى مردم را شريك كنى! تو بايد تلاش كنى تا همه كارهايت به خاطر خدا باشد، آنها را با اخلاص انجام بده و از ريا و خودنمايى دورى كن.
فقط در اين صورت خداوند كارهاى تو را قبول خواهد نمود.
منبع: [فقط به خاطر تو … - مهدی خدا میان آرانی،من بهترين شريك هستم! - صفحه۱۲]
فانوس دریایی ،سلام!
فانوس دريايى، سلام!
وقتى كه نماز شب مى خوانى فقط براى خودت مى خوانى، يعنى اثرات آن بيشتر به خودت مى رسد، رحمت خدا را به سوى خود جذب مى كنى. بله، به خاطر نماز خواندن تو، فيضى هم به جامعه مى رسد، اما بايد بدانى كه اين نماز و روزه، بيشتر بهره فردى دارد.
وقتى به سوى شناخت و علم مى روى، مانند چراغى مى شوى كه همه جامعه را روشن مى كنى. تو لازم نيست به خودت زحمت بدهى، ويژگى چراغ، اين است كه اطراف
خود را روشن مى كند. تو مى توانى مانند يك فانوس دريايى باشى و راهنماى كسانى باشى كه در درياى زندگى، راه خود را گم كرده اند.
موقعى كه وقت مى گذارى و به مطالعه علم دين مى پردازى و سخنان اهل بيت (ع) را مى خوانى، همچون فانوس هستى به ديگران نور مى بخشى. آيا مى دانى در اين هنگام، تو چقدر با ارزش مى شوى؟ پيامبر فرمود: «اگر يك نفر را به راه راست هدايت كنى، اين كار براى تو از همه دنيا و آنچه در آن است، بهتر است».
[سمت سپیده - مهدی خدا میان آرانی - صفحه۵]
تو شبیه فرشتگان من شده ای
تو شبيه فرشتگان من شده اى
وقتى يك مهمان به خانه تو مى آيد به او چه مى گويى؟
اين كه سول ندارد، معلوم است، به او مى گويم: «خوش آمديد». حالا اگر مهمان تو، يك عرب زبان باشد به او چه بايد بگويى؟
بايد بگردم ببينم در زبان عربى براى خوش آمد گفتن به مهمان چه مى گويند. «مرحبا بك». اين جمله اى است كه عربها براى خوش آمد گفتن به مهمان مى گويند. آقاى نويسنده!
بگو بدانم اين حرفها را براى چه مى زنى؟ مى خواهم بگويم كه خدا به بنده خود «مرحبا بك» مى گويد. يعنى خدا به بنده خود خوش آمد مى گويد. عجب! اين خيلى جالب است. چگونه مى شود كه خدا اين كار را مى كند؟ وقتى اين حديث را شنيدى به جواب سولت مى رسى.
* * *
پيامبر فرمود: وقتى بنده اى براى تحصيل دانش از خانه خود خارج مى شود، خدا از بالاى عرش خود او را صدا مى زند و به او چنين مى گويد: خوش آمدى اى بنده من! آيا مى دانى به دنبال چه هستى؟
آيا مى دانى كه تو به چه مقامى رسيده اى؟ بدان كه تو امروز شبيه فرشتگان من شده اى. من تو را به آرزويت مى رسانم و حاجت تو را روا مى كنم.
[سمت سپیده - مهدی خدا میان آرانی - صفحه۵]
پدرم به دیدنم آمده است.
پدرم به ديدنم آمده است.
من خيلى خوشحال مى شوم، از شما چه پنهان، هر وقت پدر به خانه من مى آيد، نشانه اين است كه با من كار مهمى دارد.
سريع، كتاب هايى كه در اتاق پخش شده است، جمع و جور مى كنم و از پدر مى خواهم بنشيند.
من مى روم يك سينى چاى مى آورم و در مقابل پدر، دو زانو مى نشينم.
منتظر هستم تا پدر سخن خويش را آغاز كند، البته اين را بگويم كه پدر من سواد خواندن و نوشتن ندارد.
پدر نگاهى به من مى كند و مى گويد: عباس! امروز در حرم حضرت معصومه (س) بودم، آقايى كه منبر رفته بود، كتابى را در دست گرفته بود و
از آن خيلى تعريف مى كرد، فكر مى كنم اسم آن “منازل الآخرة” بود، او از روى آن كتاب براى ما حديث هم خواند، جايت خالى بود چه حديث هايى در آن كتاب نوشته شده بود. پسرم، كاش تو هم منبر مى رفتى و براى مردم حديث مى خواندى. تا كى مى خواهى گوشه اين خانه بنشينى؟
من سر خود را پايين انداختم، چند بار خواستم بگويم كه پدرجان! كتابى را كه منبرى براى مردم خوانده است، همان كتابى است كه من نوشته ام، من نويسنده آن كتاب هستم، اما ديدم اين طورى ريا مى شود، درست نيست من از خودم تعريف كنم، من اين كتاب را براى خدا نوشته ام، نه اين كه نزد پدر خويش به آن افتخار كنم.
من رو به پدر خود كردم و گفتم: پدر جان، اين كارها توفيق مى خواهد، دعا كن خدا به من هم توفيق انجام اين كارهاى خوب را بدهد.
پدر هم در حق من دعا كرد، و همان دعاى او بود كه باعث شد خدا به من توفيق نوشتن كتاب هايى مثل مفاتيح الجنان» بدهد كه در هر خانه اى كه بروى آن را مى يابى.
فكر مى كنم كه مرا شناختى، من شيخ عباس قمى، نويسنده كتاب مشهور مفاتيح الجنان هستم.
[فقط به خاطر تو … - مهدی خدا میان آرانی . - صفحه۳۷]