کتاب بخوانیم
#پیشنهاد_مطالعه
??????
دانلود کتاب صحیفه صحت
عنوان: صحیفه صحت؛ نامه طلائی امام رضا علیهم السلام
✍️نویسنده: محمدعلی رضایی اصفهانی
?موضوع: طب الرضا
?تعداد جلد: ۱ جلد
#تقوا در کلام #امیرمومنان
امیرمومنان در #خطبه16 میفرمایند :
نادانی انسان همین بس که قدرخویش را نشناسد ،
آن چه براساس #تقوا پایه گذاری شود نابود نگردد
کشت زاری که با تقوا آبیاری شود ،تشنگی ندارد
و در #خطبه198 هشت فائده
تقوا را بیان می فرمایند:
إنَّ تَقوَی اللّه دَواءُ دَاءِ قُلوبِکُم، و بَصَرُ عَمی أفئدتِکُم، و شِفاءُ مَرَضِ أجسادِکُم، و ….
همانا تقوای خدا
داروی درد قلبهای شماست
و بینا کننده کوری دلهایتان
و شفابخش بیماری جسمهایتان
وبرطرف کننده تباهی سینه هایتان؛
و پاک کننده آلودگی جانهایتان
و روشنی بخش ضعف چشمهایتان
و فرو نشاننده ترس و اضطراب دلهایتان
و زداینده سیاهی ظُلمتتان.
تقوا در سرلوحه دستورات امیرمومنان علیه السلام به استانداران ، فرماندهان و کارگزاران قرارگرفته است
امام به فرمانده جنگی خود (شریح بن هانی ) هنگامی که او را به فرماندهی لشکری در مقابله با شام قرار داد.
قسمت_اول
✅ ادامه دارد…….
کتاب بصائر علوی، تدوین: مرتضوی نژاد
فاطمه(س) عصاره رحمت پروردگار
هنوز تو را نمی شناسیم.
هنوز مزارت گمشده و نا پیداست.
هنوز کنجکاوانه و مشتاقانه هجده سال زندگیت را مرور میکنیم و با وجود همه یافتن ها، هر بار تهیدست تر و فقیر تر از قبل به پیش می رویم.
به راستی می خواهیم تو را بهتر و عمیق تر بشناسیم. از ابتدای آمدنت. چرا که تولدت به مرگ تمامی باورهای سیاه جاهلیت انجامید.
تو آمدی در آن هنگام که ظلمت و حماقت، تار و پود زمانه را تشکیل می داد و زن تهمت آفرینش بود و دختران اشتباه بزرگ زیستن وصله ناجور خلقت.
تو آمدی در روزگار بی عاطفگی و سنگدلی و بی رحمی دلهایی که نخستین لبخنده دختر گان را به خاک می سپردند.
تو آمدی،در بحبوحه اتهام«ابتر بودن»، در هنگام شادی مشرکانی که همه چیز را در بی فرزندی پیامبر(ص) تمام شده میدیدند.
تو آمدی و با آمدنت هزاران هزار ستاره را به آسمان مبهم زندگی پدر بخشیدی و دلپذیر ترین لبخند را به سیمای روشن پیامبر شکفته تر ساختی. ما جز تو چه کسی را می شناسیم ای عصمت بی بدیل، ای عصاره رحمت پروردگار و ای والاترین سرمایه هستی.
اولـین نمـازی که خواندم
هوا بوی خدا را می داد، بوی عشق و محبت، هوا، هوای بزرگ شدن بود، هوای بلوغ وقتی کوچه را باد سرد پر کرده بود. وقتی پاییز طلایی من تازه از راه رسیده بود، یادم است آن وقت بود که احساس کردم بزرگ شده ام. وقتی بود که با خدا دوست شدم. وقتی برای اولین بار بوی گلاب جانماز مادر و بوی مشک و سجاده پدر را فهمیدم. وقتی که برق تسبیح پدربزرگ چشمانم را خیره کرد و سفیدی چادر مادر بزرگ در نظرم جلوه گر شد. فکرش را که می کنم آن روز مثل رویا بود، شیرین دوست نیافتنی. گرچه پاییز بود، ولی بوی شکوفه های سیب عطر بهارنارنج را میشد فهمید. گرچه بهار از راه رسیده بود، ولی آوای مستانه بلبل را می شد شنید. آن روز من ۱۵ ساله بودم گرچه نوجوان بودم، ولی دلی داشتم که می شد در آن تمام حافظ را گنجاند. می شد با آن فرهاد را فهمید و شیرین را صدا کرد، می شد مجنون صفتانه پیش خدا رفت، می شد به جنگ اژدهای پلید و ضحاک خونخوار رفت، می شد نوشدارو به رستم رساند و سهراب را از مرگ نجات داد.
وقتی نوجوان ۱۵ ساله بودم…. آن روز را هرگز از یاد نخواهم برد.آن روز با صدای برگ های پاییزی از خواب بیدار شدم و با باران عشق وضو گرفتم و به خدا اقتدا کردم.
مهدی شنـــاسی(۴۵)
ﻣَﺼﺎﺑﯿﺢِ ﺍﻟﺪُّﺟﯽ
زیارت جامعه کبیره
ﻏﺎﻟﺐ ﻋﺒﺎﺭﺍﺕ ﺯﯾﺎﺭﺕ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺗﻤﺜﯿﻞ ﺍﺳﺖ. ﭼﻮﻥ ﺗﻤﺜﯿﻞ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻭ ﺳﺮﯾﻊ ﺗﺮﯾﻦ و ﺻﺮﯾﺢ ﺗﺮﯾﻦ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻔﻬﯿﻢ ﺍﺳﺖ. پس اهل بیت علیهم السلام ﻣﻌﻤﻮﻻ ﺑﺎ ﯾﮏ ﻣﺜﺎﻝﻫﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﯾﺎﺩ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ.ﮐﻪ ﺫﻫﻦ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺑﮑﻨﻨﺪ.ﮐﺎﺭ ﺗﻤﺜﯿﻞ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﺗﻘﺮﯾﺐ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﺳﺖ.
ﻣﺼﺎﺑﯿﺢ ﺟﻤﻊ ﻣﺼﺒﺎﺡ ﺍﺳﺖ. ﻣﺼﺒﺎﺡ ﯾﻌﻨﯽ ﭼﺮﺍﻍ. ﺩﺟﯽ ﺟﻤﻊ ﺩﺟﯽﺀ ﺍﺳﺖ. ﺩﺟﯽﺀ ﯾﻌﻨﯽ ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ.
ﭼﺮﺍﻍ ﺭﺍ ﻣﯽﺑﯿﻨﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﻧﻮﺭﺵ ﻣﯽﺁِﯾﺪ، ﺗﺎﺭﯾﮑﯽﻫﺎ ﻣﯽﺭﻭﺩ؟ﺣﮑﺎﯾﺖ اﻣﺎم ﺣﮑﺎﯾﺖ ﭼﺮﺍﻍ ﺍﺳﺖ. ﭼﻄﻮﺭ ﻋﺎﻟﻢ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﺑﺪﻭﻥ ﭼﺮﺍﻍ ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ. ﻋﺎﻟﻢ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﻫﻢ ﺑﺪﻭﻥ ﭼﺮﺍﻍ ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ.
ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﻋﺎﻟﻢ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﯽ ﺑﺪﻭﻥ ﭼﺮﺍﻍ ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ. ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﻋﺎﻟﻢ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﮐﻨﯽ ﺑﺪﻭﻥ ﭼﺮﺍﻍ ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ.ﭼﺮﺍﻍ ﻋﺎﻟﻢ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﻫﻤﯿﻦ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯽﺑﯿﻨﯽ ﻣﺎﻩ و ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ و ﭼﺮﺍﻍ ﻣﻬﺘﺎﺑﯽ و ﻓﺎﻧﻮﺱ و ﺷﻤﻊ ﺍﺳﺖ. ﭼﺮﺍﻍ ﻋﺎﻟﻢ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﻫﻢ اﻣﺎم زمان عج الله فرجه است.
بدون اﻣﺎم ﻫﻤﻪ ﺟﺎ و ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ تاریک است.همان طور که اگر وارد خانه ی خدا شوی و تاریک باشد،به ستون ها و زمین می خوری؛در عالم حقیقت هم همین است.اگر امام نباشد حتی قرآن که نامش نور است برای ما تاریک بوده و روشن نخواهد شد.
امام مهدی علیه السلام ﻧﻮﺭ ﻋﺎﻟﻢ ﻫﺴﺘند. ﺑﺪﻭﻥ ایشان ﺣﺘﯽ ﻗﺮﺁﻥ ﺗﺎﺭﯾﮏ ﺍﺳﺖ. ﻗﺮﺁﻧﯽ ﮐﻪ ﺍﺳﻢ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﻧﻮﺭ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ،ﺗﺎﺭﯾﮏ ﺍﺳﺖ.ﭼﻮﻥ ﻗﺮﺁﻥ ﻭﻗﺘﯽ ﻧﻮﺭ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ایشان ﺑﺎﺷﺪ.
ﻣﺜﻞ ﻣﻬﺘﺎﺑﯽ. ﻭﻗﺘﯽ ﻧﻮﺭ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻗﺎﺏ ﺑﺎﺷﺪ. ﺟﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺎﺷﺪ،مثلا ﺩﺳﺖ ما ﺑﺎﺷﺪ،ﻫﺰﺍﺭ ﺳﺎﻝ ﻫﻢ ﺑﺎﺷﺪ، ﯾﮏ ﺫﺭﻩ ﻧﻮﺭ ﻭ ﺭﻭﺷﻨﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ!
حضرت ﺍﻣﯿﺮﺍﻟﻤﻮﻣﻨﯿﻦ علیه السلامﻣﯽﻓﺮﻣﻮﺩ:ﺑﻨﻮﯾﺲ “ﺑﺴﻢ ﺍﻟﻠﻪ” ﺍﯾﻦ ﻧﻘﻄﻪﯼ ﺑﺎﺀ ﺭﺍ ﻧﮕﺬﺍﺭ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﺧﻮﺍﻧﺪ؟ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺑﻌﺪ ﻣﯽﮔﻔﺖ ﺣﺎﻻ ﻧﻘﻄﻪ ﺑﮕﺬﺍﺭ ﮔﺬﺍﺷﺘﯽ؟ گفت:ﺑﻠﻪ. ﻣﯽﻓﺮﻣﻮﺩ ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﻧﻘﻄﻪ ﺍﻡ.
ﯾﻌﻨﯽ ﭼﻪ؟ﯾﻌﻨﯽ ﭼﻄﻮﺭ ﻧﻘﻄﻪﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻗﺮﺁﻥ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ ﻗﺮﺁﻥ ﺧﻮﺍﻧﺪﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ و ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ. ﺩﺭ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﻓﻬﻤﯿﺪﻩ ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ؛ﻣﺎ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﻗﺮﺁﻥ ﺟﺪﺍ ﮐﻨﯿﺪ،ﻗﺮﺁﻥ ﺩﯾﮕﺮ ﻗﺎﺑﻞ ﻓﻬﻢ ﻭ ﻗﺎﺑﻞ ﺩﺭﮎ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ…