آیا مسئله شیطان هم این طور است که مثل باب مشورت هر چند ما از او نظر نخواستیم و خودش یک رأی داد و دیدیم مورد پسندمان است از این جهت عمل میکنیم مثل فکر عمر سعد که به القاء و تحریک شیطان صورت گرفت و به طمع ملک ری حاضر به جنگ با سیدالشهداء علیه السلام شد و این به اختیار و انتخاب خودش بود. عمر سعد که شیطان او را فریب داد در کار خود اختیار داشت با خود میگفت این کنم یا آن کنم که این خود دلیل اختیار است حسین علیه السلام را بکشم، ملک ری به دستم میآید بعد هم توبه میکنم حالا کو تا آخرت. اگر درک نداشت و ما نند یک گونی پشم بود که مسئولیتی نداشت و قوه درکش فقط جنبه انفعالی میداشت و مثل نوار ضبط صوت میبود. و این فکر از ناحیه شیطان به او القاء شد که کشتن حسین علیه السلام ملک ری را دارد و اگر از آخرتش هم قدری میترسید شیطان به او میگفت در توبه باز است و از طرفی با خود میگفت چطور دست
منشأ فریب شیطان در خود ماست
از آیات شریفه قرآن نیز استفاده میشود منشأ و مبدأ فریب شیطان در خود ماست. خداوند میفرماید: لیوسف وأخوه أحب إلی أبینا منا ونحن عصبة إن أبانا لفی ضلال مبین. اقتلوا یوسف أو اطرحوه أرضا یخل لکم وجه أبیکم وتکونوا من بعده قوما صالحین ؛ «برادران یوسف گفتند:
هر آینه یوسف و برادرش (بنیامین) نزد پدرمان از ما محبوب تر است در حالی که ما جماعتی هم بسته و نیرومندیم، به راستی پدر ما در گمراهی آشکار (از این کار) است یوسف را بکشید یا در سرزمین دوردستی بیندازید تا محبت و توجه پدر تنها برای شما شود و بعد از آن (با توبه) قومی صالح خواهید بود». این طرز تفکر برادران یوسف تحت تأثیر تحریک شیطان با استفاده از حسد درونی آنها بود که با بهره گیری از این نقطه ضعف برادران را به آزار یوسف واداشت و برادران یوسف توجیه کار زشت خود را توجه پدر به یوسف علیه السلام و برادرش دانستند و با تلقین شیطان عاقب کار زشت خود را با توبه قابل جبران دانستند. حضرت یوسف علیه السلام هم در پایان به پدرش حضرت یعقوب علیه السلام عرض کرد: من بعد أن نزغ الشیطان بینی وبین إخوتی ؛ «بعد از این که شیطان بین من و برادرانم تحریک ایجاد کرد».
حضرت یوسف علیه السلام این جنایت را به تحریک شیطان اسناد میدهد و حضرت یعقوب علیه السلام وقتی برادران یوسف او را بردند به چاه انداختند و برگشتند و گفتند گرگ او را خورده است، فرمود: ) بل سولت لکم أنفسکم أمرا ؛ اینهایی که شما میگویید که گرگ او را خورد، درست نیست، بلکه کاری را نفس (اماره به سوء شما) برایتان تسویل و تزیین کرد. از جواب حضرت یعقوب علیه السلام به پسرانش که به دروغ گفتند یوسف علیه السلام را گرگ خورد، استفاده میشود برادران با تحریک و تزیین شیطان این جنایت را مرتکب شدند و از تعبیر) سولت لکم أنفسکم أمرا (در آیه شریفه، برمی آید این طور نبود که تنها القائات شیطان و افکار او دخالت در تصمیم برادران یوسف داشت بلکه آنها خودشان بودند که تحت تأثیر تحریک شیطان قرار گرفتند همان طور که حضرت یوسف علیه السلام بعد از ملاقات با پدرش طبق آیه ۱۰۰ سوره یوسف فرمود: بین من و برادرانم شیطان تحریک و آشوب ایجاد کرد. «من بر شما فرمان روایی (سلطنت) نداشتم، جز آن که شما را فرا خواندم پس اجابت کردید پس مرا سرزنش نکنید و خود را ملامت کنید، امروز من فریادرس شما نیستم شما هم فریادرس من نمی باشید».
رابطه افکار ابلیسی با انسان از قرآن کریم به خوبی استفاده میشود این فکرهای باطل و اندیشههای غلط و گمراه کننده در عین این که از راه تحریک و تزیین شیطان و جلوه و زینت دادن گناه و توجیه آن است، از خود انسان نشأت میگیرد و زمینه و سرمایه اش در وجود او است پس رابطه افکار ابلیسی و انسان فقط انفعالی نیست که تنها القائات ابلیس نقش در انحراف انسان داشته باشد و بسان ضبط صوتی فقط گیرنده افکار و تأثیرپذیری داشته باشد چرا که مبدأ فکر غلط در نهاد انسانها است.
تاکنون این مسئله در بحث دوم روشن شد که رابطه فکرهای خودمان با فکرهای ابلیسی چگونه است و نتیجه گرفتیم راه نفوذ افکار ابلیسی نقاط ضعف انسانها از قبیل حسد، انحراف در شهوت و غضب و خواستههای نفسانی و میل به گناه است و با وجود چنین زمینههایی تسلط شیطان و راه یابی افکار انحرافی او آسان میشود و این خود انسان است که تصمیم میگیرد خوب باشد یا بد و با انتخاب و اختیار خود انفعال میپذیرد و خودش کاملا نقش فعلی دارد نه انفعالی محض. آن چه را نامش را گناه، خطا و معصیت میگذاریم مربوط میشوند به جنبه فعالیت نفس که با فکر غلط به آن رسیده است.
منبع:[وسوسه های شیطانی و راههای مقابله با ان از دیدگاه قران کریم - محمد علی خزائلی - صفحه ۶۵]