رمزی که انسان را با امام حسین(علیه السلام) محشور می کند
چرا سورهٔ مبارکهٔ فجر چنین پیوند محکمی با امام حسین علیه السلام دارد؟ تا جایی که انس با این سوره و مداومت بر تلاوتش، مقام عظیم و درجه بهشت را به ارمغان می آورد! امام صادق (علیه السلام) فرمود: “هر کس در خواندن سوره فجر مداومت داشته باشد، با امام حسین علیه السلام در درجه اش در بهشت خواهد بود” (تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، استرآبادی، علی، تصحیح حسین استاد ولی، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، 1409 ق) اهل بیت عصمت علیهم السلام، راز این پیوند را در آیات پایانی سوره نشانی داده اند. از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده اند که: «اقرءوا سورة الفجر فی فرائضکم و نوافلکم، فإنها سورة الحسین بن علی ” “سورهٔ فجر را در نمازهای واجب و مستحبتان بخوانید، زیرا این سوره، سوره حسین بن علی (علیهما السلام) است.” یکی از حاضران (ابو اسامه) پس از بیان امام صادق (علیه السلام) عرض کرد: چگونه این سوره، سوره امام حسین (علیه السلام) شده است؟ حضرت فرمود: مگر این بخش از آیه و کلام خداوند را نشنیده اید که می فرماید: “یا أیتها النفس المطمئنة ارجعی إلی ربک راضیة مرضیة فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی ” این آیه درباره حسین بن علی علیهماالسّلام است؛ چرا که آن بزرگوار صاحب نفس مطمئنه بود و از خدا راضی بود و خدا نیز از او راضی بود، و یاران آن بزرگوار از خاندان محمد (صلی الله و علیه و آله) از خداوند راضی بودند و خداوند نیز از آن ها راضی بود، و این سوره فقط درباره حسین بن علی و شیعیان او و شیعیان آل محمد (صلی الله و علیه و آله) می باشد.” (البرهان فی تفسیر القرآن، بحرانی، هاشم بن سلیمان، ج 5، ص: 658)
اعتقاد ما این است که راهنمایانِ الهی، از جانبِ خود حرفی نمی زنند و اقدامی نمی کنند مگر این که دستورِ رب العالمین باشد و در راستای مأموریت خاصشان. این را در مورد پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله به صراحت از قرآن کریم می شنویم: و ما ینطق عن الهوی إن هو الا وحی یوحی (نجم، 3-4)
(پیامبر از روی هوای نفس سخن نمی گوید آنچه می گوید تنها وحی الهی است) و در مورد اوصیای آن حضرت هم آن گونه که در چهارچوب تعریف امامت و تفاوتش با نبوت بگنجد، این مفهوم قابل تعمیم است. اقدام و مأموریت ویژهٔ امام حسین علیه السلام، سال 60 و 61 هجری وقتش رسیده بود. زمانی که با خلیفه شدن یزید، کار امت پیامبر صلی الله و علیه وآله به جاهای باریک کشیده شد. یزیدِ معلوم الحال آمده بود تا تیشه ای که پدرش معاویه، موذیانه و کم کم به شاخ و برگ اسلام می زد، او یکسره به ریشه بزند و از جای برکند. مأموریت امام، مثل پدر و برادر بزرگوارش، حفظ دین خداست. این وظیفه، گاه با تاکتیک سکوت، گاه با جنگی حساب شده یا صلحی هوشمندانه و گاه با یک انقلاب تحول آفرین به انجام می رسد و شرایط زمانهٔ امام حسین علیه السلام، این شیوهٔ آخر را می طلبد. امام در وصیت خود به محمد حنفیه، از راز این قیام تاریخ ساز پرده برمی دارد و آن چیزی نیست جز وظیفهٔ حفظ و اصلاح امت اسلام و احیای سیرهٔ پیامبر صلی الله علیه و آله: “…و أنّی لم أخرج أشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما، و إنّما خرجت لطلب الاصلاح فی أمّة جدّی صلّی اللّه علیه و آله، ارید أن آمر بالمعروف و أنهی عن المنکر، و أسیر بسیرة جدّی محمد صلّی اللّه علیه و آله و أبی علیّ بن أبی طالب علیه السلام ” (تسلیة المجالس و زینة المجالس (مقتل الحسین علیه السلام)، حسینی موسوی، محمد بن أبیطالب، ج 2، ص: 160)
گاهی انجام یک وظیفه، با هزینه ای گران و مصیبت و ابتلایی بزرگ همراه است. اینجاست که رضایت داشتن از خدا، اراده ها و برنامه های او، و ایستادگی بر انجام وظیفهٔ خدایی، کاری می کند کارستان. مثلاً آدمی را در مسیر “راضیة مرضیة” قرار می دهد یا آدم را لایق شهادت در کربلا می کند یا ندای “فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی” را به گوش انسان می رساند. همان طور که خوانده و شنیده اید، در جای جای صحنهٔ کربلا آثار رضایت قلبی از این ایثار بزرگ، به چشم می خورد. در چهرهٔ بشاش و رضایتمندِ امام در همهٔ مصیبت ها، در شور و شوق یاران برای یاری دین خدا و یاوری ولی خدا، در شتاب حضرت عباس علیه السلام برای پاسخ به العطش کودکان، در استواری و استحکام مادر وهب برای فرستادن فرزندش به میدان و خلاصه “رضایت از انجام وظیفهٔ خدایی” در قلب های اهالی عاشورا موج می زند. گویا همه چیز دست به دست هم داده تا حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام، در میان همهٔ هادیان الهی بشریت، یگانه و ویژه باشد. قطعاً مأموریت ویژه و خاص امام حسین علیه السلام از سوی خدای متعال تعیین شده بود؛ پس طراحی تمامِ این صحنهٔ ماندگار و فوق العاده، کارِ همان خدای فوق العاده است. نمونه ای دیگر از این رضایت، در کلام امام حسین علیه السلام جاریست: شبی که صبحش حسین علیه السّلام تصمیم داشت از مکه حرکت کند محمّد بن حنفیّه شبانه به نزد امام حسین علیه السلام رفت و گفت: برادرم، دیدی که اهل کوفه با پدرت و برادرت چه حیله و مکری بکار بردند، و من می ترسم که حال تو نیز مانند حال پدر و برادرت گردد، اگر رأیت به ماندن در مکه باشد عزیزترین فردی خواهی بود که در حرم الهی است و کسی را به تو دسترسی نخواهد بود، فرمود: برادرم، می ترسم یزید بن معاویة به ناگاه مرا بکشد و احترام این خانه با کشته شدن من از میان برود…
محمّد بن حنفیّه گفت: اگر از چنین پیش آمدی می ترسی به سوی یمن و یا یکی از بیابان های دور دست برو که از هر جهت محفوظ باشی و کسی را به تو دسترسی نباشد فرمود: تا ببینم، چون سحر شد حسین علیه السلام کوچ کرد. خبر کوچ کردن حسین علیه السلام به محمّد بن حنفیّه رسید، آمد و زمام شتری را که حضرت سوار بر آن بود بگرفت و عرض کرد: برادر! مگر وعده نفرمودی که پیشنهاد مرا مورد توجّه قرار دهی؟
فرمود: چرا، عرض کرد: پس چرا با این شتاب بیرون می روی؟ فرمود: پس از آنکه از تو جدا شدم رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله نزد من آمد و فرمود: “یَا حسَیْن اخْرجْ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَاک قَتِیلا” حسین بیرون برو که مشیّت خداوندی بر این است که تو را کشته ببیند، محمّد بن حنفیّه گفت: انّا اللَّه و انّا الیه راجعون، حال که تو با این وضع بیرون می روی پس همراه بردن این زنان چه معنی دارد؟ فرمود: رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله بمن فرمود:” إِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَاهنَّ سَبَایَا” مشیّت خدا بر این شده است که آنان را نیز اسیر و گرفتار ببیند. این بگفت و با محمّد خداحافظی فرموده و حرکت کرد. (اللهوف علی قتلی الطفوف (ترجمه سید احمد فهری) ص: 100)
یک نکته مسلمانِ پیرو حسین بن علی علیهماالسلام که نفس مطمئنة و راضیة و مرضیة است- هیچ وقت بی وظیفه نمی ماند. هر کجا هست، در برابر مسلمانیِ خودش و همه خواهران و برادران ایمانی اش، وظیفه دارد. باید فرزند زمان خود باشد تا حسینی شود. فاطمه حسینی مجرد
منبع : .Erfan.ir