طریق خوب شدن
طریق خوب شدن
اشاره
کسی چوبی به دست داشت و به حضور مسیح آمد و گفت. کاری کن که این چوب در دستان من اژدها شود!
مسیح گفت. اژدها، اژدهاست. و چوب، چوب. نه اژدها چوب میشود، و نه چوب اژدها. و اگر شنیدی که موسی از چوب اژدها میساخت، چون موسی بود. زیرا به خداوند اتصال داشت، و خداوند آنچه بخواهد میتواند، و از این رو نیز موسی آنچه را که میخواست میتوانست. پس تو نیز به جای آنکه چوب خود را اژدها کنی خود را موسی کن.
اگر موسِی شوی هر کوه طور است
و نیز هر چوب میتواند اژدها باشد.
باری، بدون موسی شدن چوب اژدها نمی شود.
همچنانکه بدون ابراهیم شدن آتش گلستان نخواهد شد.
و نه بدون عیسی شدن دمِ دهان مایه حیات و احیاء مردگان میتواند بود.
و نه بدون علی شدن درب قلعه ای که سی تن در گشوند و بستن آن دست داشتند، بر بالای دست قرار نمی گیرد آنهم به گونه ای که دیگران با اسب و استر و سلاح و لوازم خود بر آن عبور کنند.
شیوه
و کسی که میخواهد موسی شود، و یا عیسی، و یا ابراهیم، و یا علی، باید ردّ پای ایشان را تعقیب کند، و ببیند که آنان چگونه بودند و آنگاه خود را نیز به آن شیوه و سبک آرایش داده و آراسته سازد.
پوشیدن عیوب
آنچه این بزرگواران پیشه خود ساخته و تا به آخر نیز همان را دنبال کردند همرنگی و هماهنگی با خداوند در تمام شئون حیات و زندگی بود، و در یک سخن اخلاق الهی را اخلاق خود و رفتار او را روش کار خود ساختند.
آنان وقتی که دیدند خداوند از کنار خطاها و لغزشها و عیوب و منقصتهای آدمیان کریمانه عبور میکند، و با آنان از سرگذشت و اغماض و عیب پوشی رفتار مینماید. خود را نیز به این خصلت زیبا آراستند، و هرگز در صدد عیوب خلق بر نیامده، بلکه عیب آنان را نیز پوشش دادند. پرده از عیب کسان برداشتن نبود هنر گر نیاری پاک شستن عیبشان باری بپوش [۱]
این سخن علی علیه السلام است که فرمود:
«یٰا عَبْدَاللّٰه لٰاتَعْجَل فِی عَیْبِ احَدٍ بِذَنْبِه» [۲]
ای بنده خدا! در افشای عیوب کسی تعجیل مکن.
گر عیبی اندر آن نگری عیب پوش باش زیرا تو زود بگذری این نیز بگذرد [۳]
پاره ای به اسَف نه تنها عیب پوش نبوده بلکه عیب جویی را نیز مرام خویش ساخته اند. و این در حالی است که خود، به عیوبی سنگین آلوده اند.
«اکْبَر العیب انْ تَعِیْبَ مٰافِیکَ مِثلُه» [۴]
بزرگترین عیب آنست که آنچه را که خود داری بر دیگران عیب شماری. به عیب خویش یک دیده نمایی به عیب دیگران صد صد گشایی [۵]
خوشا بر احوال کسانی که خویشتن دار بوده و با خوب و زشت کسان کار ندارند. کسی خوشتر از خویشتندار نیست که با خوب و زشت کسش کار نیست [۶]
و اینان کسانی هستند که پای بر گلیم و سر در گریبان خود دارند، و همواره عیوب خویش را مد نظر داشته، و همین، باعث غفلت ایشان از عیوب دیگران شده است.
«مَنْ نَظَر فِی عَیْبِ نَفْسِه اشْتَغَل عَنْ عَیبِ غَیْره» [۷]
هر که در عیب خود نگرد عیب جویی دیگران از نظرش برود.
«مَنْ ابْصَرَ عَیْبَ نَفْسِه لَمْ یَعِبْ احَداً» [۸]
کسی که به عیب خود بنگرد، به احدی عیب نگیرد.
گر به عیب خویشتن دانا شوی کی به عیب دیگران بینا شوی [۹]
«اعْقَلُ الناس مَنْ کٰانَ بعَیْبِه بَصْیراً وَعَنْ عَیْبِ غَیْرِه ضَریْراً» [۱۰]
خردمندترین مردم کسی است که بینای عیب خویش و نابینای عیب دیگران باشد.
اساساً کسی که از عیوب دیگران میگوید، خود نشانه آنست که از معایب خود چشم پوشیده و یا غافل و نادان است، که البته این خود بالاترین ذنوب و گناهان به شمار میآید.
«جَهْلُ الْمَرءِ بِعُیُوبِه مِنْ اعْظَمِ ذُنُوبِه» [۱۱]
جاهل بودن انسان به عیوب و معایب خود از بزرگترین گناهان به شمار میآید.
«مِنْ اشدِّ عُیوبِ الْمَرء ان تُخْفیٰ عَلَیْه عُیُوبُه» [۱۲]
از بدترین عیبهای و منقصتهای انسان آن است که عیب هایش بر وی مخفی باشد.
و طبیعةً، همچنانکه در خبر آمده است، از خوب ترین و سودمندترین دانشها و شناخت ها، آگاهی به عیوب خویش است.
«مَعْرِفَةُ الْمَرء بِعُیُوبِه انْفَعُ الْمَعٰارِف» [۱۳]
و نیز آمده است:
«کَنْ فِی الحِرْصِ عَلیٰ تَفَقُّدِ عُیُوبِکَ کَعَدُوِّک» [۱۴]
اساساً، کسی که بی پرده عیوب انسان را برای انسان باز میگوید، در غیاب وی هرگز آنها را برای کس و یا کسان دیگر بازگو نمی نماید.
«مَنْ کاشَفَکَ فِی عَیْبِکَ حَفِظَکَ فِی غَیْبِکَ» [۱۵]
کسی که بی پرده و پیش رو عیبهای تو را بگوید، در غیاب، آبروی تو را حفظ خواهد کرد، و از بدیهای تو نخواهد گفت.
همچنانکه اگر کسی عیب انسان را در پیش رو کتمان نموده و نگوید، به حتم در پشت رو آن را صد چندان نموده و مو به مو برای دیگران خواهد گفت.
«مٰا حَفِظَکَ غَیْبَکَ مَنْ حَفِظَ عَیْبَک» [۱۶]
کسی که عیب تو را حفظ نماید و باز نگوید، غیب تو را نیز حفظ نخواهد کرد، و آن را برای دیگران باز خواهد گفت.
و نشانه این دوستان ناراست و بی صدق آنست که عیب دیگران را پیش روی انسان باز میگویند، و همین نشان آنست که بی تردید عیب انسان را نیز پیش روی دیگران خواهند گفت. هر آنکه برَد نام مردم به عار
اخلاق خداوند
بنابراین، راه موسی شدن یا به دیگر سخن راه همه کاره شدن همانا تطبیق و مطابقت دادن منش و رفتار خود با خداوند است یعنی درست به مانند مردم قالی باف که چشمی به نقشه دارند و چشمی به بافته خویش، و نمی بافند جز بر اساس نقشه ای که در پیش رو دارند، انسان نیز باید چشم به رفتار و اخلاق خداوند داشته و تار و پود صفات خود را بر اساس آن سازد.
و همین حقیقت نیز در روایات یاد شده است:
«تَخَلَّقُوا بِاَخلاقِ اللّٰه»
خویش را به اخلاق خداوند بیارایید.
همچنانکه پیامبر با عظمت اسلام اینگونه بود.
لذا از آنجا که خداوند خود رحیم است پیامبر نیز چنین بود.
«حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ» [۱۷]
و یا همچنانکه خداوند خود رحمت واسعه دارد:
«وَسِعَتْ رَحْمَةُ کُلِّ شَیء»
پیامبر نیز از رحمتی به وسعت تمام هستی برخوردار است.
«وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ» [۱۸]
جزای اعمال
وقتی که اخلاق انسان با اخلاق خداوند همسان و همانند باشد، در دنیا دستماییه چنان توانی میشود که موسی و ابراهیم و عیسی و علی از آن برخوردار بوده اند، و در آخرت نیز به شراب طهور، و جنات عدن، و رضوان حق بدل خواهد شد.
و این حقیقتی است که خداوند در فراوانی از آیات خود بر آن انگشت نهاده و یادآور شده است که بهشت و آنچه در آنست محصول صفات و اخلاق نیکوی شما بوده، و در حقیقت جزای کردار و رفتار شماست.
«جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ» [۱۹]
اساساً، هر کجا سخن از بهشت و پاداش اخروی است سخن از انسان و جزای اعمال اوست. [۲۰]
پی نوشت
[۱]: ۱) جامی.
[۲]: ۲) نهج البلاغه، خ ۱۴۰.
[۳]: ۱) ملک الشعراء بهار.
[۴]: ۲) نهج البلاغه، حکمت ۳۵۳.
[۵]: ۳) جامی.
[۶]: ۴) سعدی.
[۷]: ۵) نهج البلاغه، حکمت ۳۴۹، الاعجاز والایجاز، ۳۲، العقد الفرید ۴۲۰/۲.
[۸]: ۶) غرر الحکم ودر الکلم، ۷۲۹/۱۸۸/۲.
[۹]: ۱) عطار.
[۱۰]: ۲) غرر الحکم، و درر الکلم. ۴۰۹/۲۰۱/۱.
[۱۱]: ۳) کنز الفوائد، ۲۷۹/۱.
[۱۲]: ۴) غرر الحکم ودرر الکلم، ۲، ۴۲/۲۴۹.
[۱۳]: ۵) غرر الحکم و درر الکلم ۲، ۱۳۸/۲۸۶.
[۱۴]: ۶) ابن ابی الحدید. ۲، ۳۰۵.
[۱۵]: ۲) غرر الحکم و درر الکلم ۲، ۶۱۴/۱۸۲.
[۱۶]: ۳) غرر الحکم و درر الکلم ۲، ۲۶۰/۲۷۷.
[۱۷]: ۱) توبه۱۲۸/.
[۱۸]: ۲) انبیاء۱۰۷/.
[۱۹]: ۱) سجده۱۷/.
[20]:حسین انصاریان،نسیم رحمت،ص ۳۰۹-۳۱۷