لباس گران قیمت بر تن خورشید
لباس گران قيمت بر تن خورشيد من براى زيارت خانه خدا به مكه آمده ام، مى دانم كه تو هم آرزوى اين سفر را به دل دارى! بيا با هم يك طوافى گرد كعبه بنماييم. آنجا را نگاه كن! آن پيرمرد را مى گويم، ببين چگونه نماز مى خواند و اشك مى ريزد. واقعا چه مرد باخدايى است، خوشا به حالش، او لباسى بسيار ساده بر تن كرده است.
آرى، او تمام زهد را در وجود خود خلاصه كرده است. آيا موافقى نزديك برويم و اسم او را بپرسيم.
سلام، مرد خدا!
سلام. قبول باشد، اسم شما چيست؟
من عباد هستم.
خوشا به حال تو كه اين قدر اهل نماز و عبادت هستى! خواهش مى كنم.
خلاصه، از شما چه پنهان كه من حسابى مجذوب اين پيرمرد شده ام. در اين ميان، نگاهم به در مسجد مى خورد، آقايى را مى بينم كه وارد مسجد الحرام شده و مشغول طواف مى شود.
خداى من! اين آقا كيست كه اين گونه دل مرا ربود! من از جا بلند مى شوم و به سوى او مى روم، او در حال طواف با خداى خود مناجات مى كند.
به يكى از اطرافيان خود مى گويم: آيا شما اين آقا را مى شناسيد؟ او مى گويد: چگونه است كه او را نمى شناسى؟ او امام صادق (ع) است. من تا اين سخن را مى شنوم خود را به نزد آن حضرت مى رسانم و سلام مى كنم و ايشان با مهربانى جواب سلام مرا مى دهد. همراه با آن حضرت مشغول طواف خانه خدا مى شوم. بعد از لحظاتى، عباد را مى بينم كه به سوى ما مى آيد. وقتى او روبروى امام صادق (ع) قرار مى گيرد با دست به لباس آن حضرت اشاره مى كند و مى گويد: «چرا تو اين لباس گران قيمت را به تن كرده اى؟ مگر تو فرزند على نيستى؟ مگر على لباس ساده به تن نمى كرد؟ ». در اينجا توجه من به لباس امام صادق (ع) جلب مى شود. آن حضرت لباس زيبا و گران قيمتى را به تن كرده است. نگاهى هم به لباس عباد مى كنم، او لباسى بسيار ساده به تن نموده است. هر كس به عباد نگاه كند، زهد و ترك دنيا را در او مى بيند. عجب! عباد مى خواهد درس زهد و ترك دنيا را به امام صادق (ع) ياد بدهد.
به راستى چرا امام صادق (ع) از زهد دور شده است؟ آيا او به دنيا علاقه پيدا كرده است؟ بايد منتظر بمانم و ببينم كه امام (ع) به او چه جوابى مى دهد. امام نگاهى به عباد مى كند و مى فرمايد: «اى عباد! در زمان حضرت على (ع)، لباس همه مردم ساده بود ولى امروز مردم همه از لباس هاى زيبا استفاده مى كنند، من نمى خواهم همانند تو با پوشيدن لباس ساده، ريا كنم و مردم را به سوى خود جذب كنم».
آرى! خداوند، زيبايى هاى زندگى را بر بندگان خود حرام نكرده است. وقتى كه خداوند به ما نعمتى داد، بايد از آن استفاده كنيم.
زهد اين نيست كه دنيا را ترك كنيم و همواره فقيرانه زندگى كنيم، بلكه زهد اين است كه دل به دنيا نبنديم.
[فقط به خاطر تو … - مهدی خدا میان آرانی - صفحه۴]