مقتل فاطمه زهرا سلام الله علیها
وَ لَستُ ادرِي خَبَرَ المِسماري/ سَل صَدرَها خَزِينة الاَسراري
نمي دانم ميخ در با سينه ي زهرا چه کرد اگه مي خواهي بداني از سينه فاطمه بپرس که مخزن اسرار است
فِي كِتَابِ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ الْهِلَالِيِّ بِرِوَايَةِ أَبَانِ بْنِ أَبِي عَيَّاشٍ عَنْهُ عَنْ سَلْمَانَ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَبَّاسِ قَالا تُوُفِّيَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَوْمَ تُوُفِّيَ فَلَمْ يُوضَعْ فِي حُفْرَتِهِ حَتَّى نَكَثَ النَّاسُ وَ ارْتَدُّوا وَ أَجْمَعُوا عَلَى الْخِلَافِ وَ اشْتَغَلَ عَلِيٌّ ع بِرَسُولِ اللَّهِ ص حَتَّى فَرَغَ مِنْ غُسْلِهِ وَ تَكْفِينِهِ وَ تَحْنِيطِهِ وَ وَضْعِهِ فِي حُفْرَتِهِ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى تَأْلِيفِ الْقُرْآنِ وَ شُغِلَ عَنْهُمْ بِوَصِيَّةِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ عُمَرُ لِأَبِي بَكْرٍ يَا هَذَا إِنَّ النَّاسَ أَجْمَعِينَ قَدْ بَايَعُوكَ مَا خَلَا هَذَا الرَّجُلَ وَ أَهْلَ بَيْتِهِ فَابْعَثْ إِلَيْهِ. فَبَعَثَ إِلَيْهِ ابْنَ عَمٍّ لِعُمَرَ يُقَالُ لَهُ قُنْفُذٌ فَقَالَ لَهُ يَا قُنْفُذُ انْطَلِقْ إِلَى عَلِيٍّ فَقُلْ لَهُ أَجِبْ خَلِيفَةَ رَسُولِ اللَّهِ، فَبَعَثَا مِرَاراً وَ أَبَى عَلِيٌّ ع أَنْ يَأْتِيَهُمْ فَوَثَبَ عُمَرُ غَضْبَانَ وَ نَادَى خَالِدَ بْنَ الْوَلِيدِ وَ قُنْفُذاً فَأَمَرَهُمَا أَنْ يَحْمِلَا حَطَباً وَ نَاراً ثُمَّ أَقْبَلَ حَتَّى انْتَهَى إِلَى بَابِ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمَا وَ فَاطِمَةُ قَاعِدَةٌ خَلْفَ الْبَابِ قَدْ عَصَبَتْ رَأْسَهَا وَ نَحِلَ جِسْمُهَا فِي وَفَاةِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَأَقْبَلَ عُمَرُ حَتَّى ضَرَبَ الْبَابَ ثُمَّ نَادَى يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ افْتَحِ الْبَابَ فَقَالَ فَاطِمَةُ يَا عُمَرُ مَا لَنَا وَ لَكَ لَا تَدَعُنَا وَ مَا نَحْنُ فِيهِ قَالَ افْتَحِي الْبَابَ وَ إِلَّا أَحْرَقْنَا عَلَيْكُمْ فَقَالَتْ يَا عُمَرُ أَ مَا تَتَّقِي اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ تَدْخُلُ عَلَى بَيْتِي وَ تَهْجُمُ عَلَى دَارِي فَأَبَى أَنْ يَنْصَرِفَ ثُمَّ دَعَا عُمَرُ بِالنَّارِ فَأَضْرَمَهَا فِي الْبَابِ فَأَحْرَقَ الْبَابَ ثُمَّ دَفَعَهُ عُمَرُ فَاسْتَقْبَلَتْهُ فَاطِمَةُ ع وَ صَاحَتْ يَا أَبَتَاهْ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَرَفَعَ السَّيْفَ وَ هُوَ فِي غِمْدِهِ، فَوَجَأَ بِهِ جَنْبَهَا، فَصَرَخَتْ فَرَفَعَ السَّوْطَ فَضَرَبَ بِهِ ذِرَاعَهَا فَصَاحَتْ يَا أَبَتَاهْ
فَوَثَبَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع فَأَخَذَ بَتَلَابِيبِ عُمَرَ ثُمَّ هَزَّهُ فَصَرَعَهُ وَ وَجَأَ أَنْفَهُ وَ رَقَبَتَهُ وَ هَمَّ بِقَتْلِهِ فَذَكَرَ قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ مَا أَوْصَاهُ بِهِ مِنَ الصَّبْرِ وَ الطَّاعَةِ فَقَالَ وَ الَّذِي كَرَّمَ مُحَمَّداً بِالنُّبُوَّةِ يَا ابْنَ صُهَاكَ لَوْ لا كِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَعَلِمْتَ أَنَّكَ لَا تَدْخُلُ بَيْتِي فَأَرْسَلَ عُمَرُ يَسْتَغِيثُ فَأَقْبَلَ النَّاسُ حَتَّى دَخَلُوا الدَّارَ فَكَاثَرُوهُ وَ أَلْقَوْا فِي عُنُقِهِ حَبْلًا فَحَالَتْ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَهُ فَاطِمَةُ عِنْدَ بَابِ الْبَيْتِ فَضَرَبَهَا قُنْفُذٌ الْمَلْعُونُ بِالسَّوْطِ فَمَاتَتْ حِينَ مَاتَتْ وَ إِنَّ فِي عَضُدِهَا كَمِثْلِ الدُّمْلُجِ مِنْ ضَرْبَتِهِ لَعَنَهُ اللَّهُ فَأَلْجَأَهَا إِلَى عِضَادَةِ بَيْتِهَا وَ دَفَعَهَا فَكَسَرَ ضِلْعَهَا مِنْ جَنْبِهَا فَأَلْقَتْ جَنِيناً مِنْ بَطْنِهَا فَلَمْ تَزَلْ صَاحِبَةَ فِرَاشٍ حَتَّى مَاتَتْ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهَا مِنْ ذَلِكَ شَهِيدَةً وَ سَاقَ الْحَدِيثَ الطَّوِيلَ فِي الدَّاهِيَةِ الْعُظْمَى وَ الْمُصِيبَةِ الْكُبْرَى
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج43، صص: 197-198
در كتاب سليم بن قيس هلالى از سلمان و عبدالله بن عباس نقل شده: هنگامى كه پيامبرصلی الله علیه وآلۀ وسلم رحلت كرد هنوز جنازه مقدس آن حضرت را به خاك نسپرده بودند كه مردم عهد و پيمان خود را شكستند و مرتد شدند و علم مخالفت را برافراشتند و با ابوبکر بیعت کردند. اما حضرت على عليه السّلام مشغول غسل وكفن و حنوط بدن مبارك پيغمبر اسلام صلی الله علیه وآلۀ وسلم شد تا اينكه آن پیکر مقدّس را به خاك سپرد. سپس حضرت على عليه السّلام طبق وصيّت حضرت رسول صلی الله علیه وآلۀ وسلم مشغول جمع آورى قرآن شد. پس از اين جريان عمر به ابو بكر گفت: اکثر مردم به غير از على و اهل بيتش با تو بيعت كردند، به دنبال وى بفرست تا بيايد و بيعت كند. ابو بكر پسر عموى عمر را كه نامش قنفذ بود،خواست …
…و به او فرمان داد: نزد علی برو و به وى بگو: خليفه پيغمبر خدا تو را خواسته! قنفذ چندين مرتبه اين مأموريت را انجام داد ولى حضرت علی عليه السّلام نزد آنان نيامد عمر در حالى كه خشمناك بود برخواست و خالد بن وليد و قنفذ را خواست، به آنان دستور داد تا هيزم و آتش برداشتند و به سوى خانه حضرت روانه شدند. در آن هنگام فاطمه زهرا سلام الله علیها پشت در نشسته و سر مبارک را با دستمالی بسته بود.جسم آن بانو پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم بسیار رنجور شده بود.
وقتی که عمر به در خانه على عليه السّلام رسيد دقّ الباب كرد و فرياد زد: اى پسر ابى طالب! در را باز كن! حضرت زهرا سلام الله علیها فرمود: ما را با تو چه كار ،چرا ما را در این مصیتی که در آن هستیم وانمی گذاری؟! عمر به حضرت فاطمه سلام الله علیها گفت: در را باز كن! و الّا شما را در آتش می سوزانیم! فاطمه زهراسلام الله علیها در جوابش فرمود: آيا از خداى عزوجل پروا نداری كه داخل خانه من میشوى و به خانهام حمله میكنى؟! ولى عمر حـاضر نشد كه برگردد! آتـش خواست و در خـانه را آتش زد. وقتى در سوخت، او در را باز كرد! در همين لحظه بود كه حضرت زهراسلام الله علیها در مقابل وى قرار گرفت و فرياد زد: یا ابتاه ، یا رسول الله، پدر جان! اى رسول خدا! عمر شمشير خود را همان طور كه در غلاف بود، بلند كرد و بر پهلوى فاطمه سلام الله علیها زد، پس حضرت ناله ای زد پس آنگاه عمر تازيانه اش را بلند کرد و چنان بر بازوی خانم زد كه حضرت زهرا سلام الله علیها صيحه اى زد و با نالهای جانسوز پدر خود رسول خدا را طلبيد.
هنگامى كه حضرت اميرعليه السّلام با اين منظره مواجه شد از جاى برجست و كمربند او را گرفت و او را از جاى كند و بر زمين افكند آنگاه بينى و گردن وى را كوبيد و تصميم گرفت كه او را به قتل رساند! ولى دستور پيامبر صلی الله علیه وآلۀ وسلم را به ياد آورد كه به آن حضرت فرموده بود: بايد صبور و شكيبا باشى، لذا فرمود: اى پسر صهاك! سوگند به حقّ آن خدايى كه حضرت محمّد صلی الله علیه وآلۀ وسلم را به مقام نبوّت گرامى داشت اگر نه چنين بود كه من به خاطر امر خداوند بايد صبر كنم تو میديدى كه نمیتوانستى داخل خانه من شوى! و عمر پيوسته استغاثه میكرد و کمک می طلبید! در اين هنگام مردم به ميان خانه علىعليه السّلام ريختند و بر آن حضرت غلبه يافته و ريسمان به گردنش انداختند! فاطمه زهرا سلام الله علیها نزديك در آمد كه حضرت اميرعليه السّلام را از دست آنان رها كند، ولى قنفذ آن بانوى مظلومه را هدف تازيانه قرار داد! و اثر آن تازيانه نظير يك بازوبند به بازوى آن حضرت بود تا زمانى كه رحلت فرمود. قنفذ حضرت زهرا را به سمت چهارچوب در خانه اش کشاند و در را چنان بر ایشان فشار داد به طوری که استخوانی از پهلویش شکست و جنینی که درشکم داشت سقط شد وحضرت زهرا (سلام الله علیها) از بستر جدا نشد تا به خاطر آن از دنیا رفت.