مهر رسول
مهر رسول
دماغ عقل، معطر شود ز بوی محمد
نسیم لطف خدا میوزد ز کوی محمد
جهان به شوق درآمد ز آیه آیه قرآن
که نغمههای خدا بود درگلوی محمد
بسیم بود و به گل خنده، دل ربود ز عالم
چه حد من؟ که خدا دم زند ز خوی محمد
گل سعادت ما را به آب دیده برآورد
که رستگاری ما بود، آرزوی محمد
تو زنده باش و ببین آن زمان، که خسته ز هر سو
جهان چراغ بگیرد به جست وجوی محمد
به هر کرانه مرو تشنه در سراب، چه مانی؟
کناره از همه سو کن، برو به سوی محمد
به روز حشر که مهر رسول، شرط نجات است
کجا رود، به که رو آورد، عدوی محمد؟
به شام تیره، قمر، گرد خانهام به طواف است
که روشن است سرای دلم ز روی محمد
خدای من! همه شرمم، اگر چه روی سیاهم
مرا سعید بمیران به آبروی محمد
مهدی سهیلی