منظور از رجعت چیست؟
منظور از رجعت چیست؟ پاسخ: (رجعت) در لغت به معنى بازگشت است، ودر اصطلاح به معنى بازگشت گروهى از مؤمنان خالص وعده اى از منافقان فاجر پيش از قيامت به اين جهان است. اعتقاد به رجعت يکى از عقايد مسلم وترديد ناپذير شيعه است، که بر اساس آيات قرآن واحاديث معصومين عليهم السلام استوار مى باشد. بارى، خداوند منان بر طبق حکمت بالغه اش، مقرر فرموده که به هنگام پياده شدن احکام الهى واستقرار يافتن حکومت واحد جهانى، چشم انتظاران آن روزگار مسعود باز گردند واز برکات بى پايان دولت کريمه خاندان وحى برخوردار شوند. هنگامى که مؤمنان خالص براى مشاهده الطاف حق، ودرک لذت زندگى در پناه دولت حق باز مى گردند، ستمگران وملحدان نيز باز مى گردند، تا پيش از آخرت قسمتى از واکنش اعمال خود را ببينند ومايه سرور وتشفى خاطر ستمديدگان گردد. فرمان رجعت همانند فرمان ظهور، از طرف خداوند قادر متعال صادر مى شود، وجمعى از بندگان خالص خداوند، که سالها واحيانا قرنها پيش از آنان ديده از جهان فرو بسته اند، باز مى گردند وتجلى قدرت خداوند را در دولت کريمه امام مهدى (عليه السلام) مى بينند.
شعر مهدوی(شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان)
#شعر_مهدوی
يک بار اگر که با تو شبم سر شود بس است
?
يا خاک پاي حضرتت اين سر شود بس است
?
احيا گرفتهام که تو احيا کني مرا
?
قدرم اگر که با تو مقدر شود بس است
?
خيري نديدهام من از عمري که بيتو رفت
?
دنياي من به ديدنت آخر شود بس است
?
اندازة چکيدن يک قطره اشک هم
?
محض فراق، چشمم اگر تر شود بس است
?
نه من که روزه هاي همه روزگار با
?
يک روز، روزة تو برابر شود بس است
?
امشب مرا بهخاطر جدّت علي ببخش
?
آقا که راضي از دل نوکر شود بس است
محمدعلي بياباني
اللهم عجل لولیک الفرج
صدای ناله بلند است از سرای علی
ﺻﺪﺍﯼ ﻧﺎﻟﻪ ﺑﻠﻨﺪ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺳﺮﺍﯼ ﻋﻠﯽ
ﺩﻻ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻧﺴﻮﺯﯾﻢ ﻣﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻋﻠﯽ
ﺣﺴﯿﻦ ﻭ ﺯﯾﻨﺐ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﭘﺮﯾﺸﺎﻧﻨﺪ
ﻓﺸﺎﻧﺪ ﺍﺷﮏ ﻏﻢ ﺍﺯ ﺩﯾﺪﻩ ﻣﺠﺘﺒﺎﯼ ﻋﻠﯽ
ﺯ ﺩﺍﻍ ﻭ ﻣﺎﺗﻢ ﺯﻫﺮﺍ، ﺯﻏﺼﻪ ﻣﯽ ﭘﺎﺷﯿﺪ
ﺍﮔﺮ ﮐﻪ ﺑﻮﺩ-ﺩﺭ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ-ﮐﻮﻩ ﺟﺎﯼ ﻋﻠﯽ
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺍﺑﺪ ﺩﺭ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﻣﯽ ﭘﯿﭽﯿﺪ
ﺻﺪﺍﯼ ﻧﺎﻟﻪ ﯼ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻭ ﻫﺎﯼ ﻫﺎﯼ ﻋﻠﯽ
ﻣﺪﯾﻨﻪ ﻣﺎﻧﺪ ﻭ ﭼﺎﻫﯽ ﻭ ﻧﺨﻞ ﻭ ﺻﺤﺮﺍﯾﯽ
ﻣﺪﯾﻨﻪ ﻣﺎﻧﺪ ﻭ ﺍﻟﻬﯽ ﻭ ﺭﺑﻨﺎﯼ ﻋﻠﯽ
ﻣﺪﯾﻨﻪ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﻭ ﻫﻔﺖ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﭘﺮﯾﺸﺎﻧﯽ
ﻭ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﻣﺨﻔﯽ ﻭ ﺑﯽ ﺻﺪﺍﯼ ﻋﻠﯽ
ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺍﯼ ﺩﯾﺪﻩ! ﺧﻮﻥ ﻧﯿﻔﺸﺎﻧﯽ
ﺗﻮ ﺩﺭ ﻣﺼﯿﺒﺖ ﺯﻫﺮﺍﯼ ﺑﺎ ﻭﻓﺎﯼ ﻋﻠﯽ
ﺯﻧﯽ ﮐﻪ ﻗﺎﻣﺘﺶ ﺍﺯ ﺑﺎﺭ ﻏﺼﻪ ﮔﺸﺘﻪ ﺩﻭﺗﺎ
ﺯﻧﯽ ﮐﻪ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﻏﻢ ﺍﺯ ﺳﻮﺯ ﻣﺎﺟﺮﺍﯼ ﻋﻠﯽ
ﺑﯿﺎ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﯼ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺭﺍ ﺩﺭﯾﻦ ﺩﻝ ﺷﺐ
ﻧﻤﺎ ﻣﺸﺎﯾﻌﺖ ﺍﯼ ﺷﯿﻌﻪ! ﭘﺎ ﺑﻪ ﭘﺎﯼ ﻋﻠﯽ
ﺗﻮ ﺍﯼ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ! ﺑﺎ ﺩﻭ ﭼﺸﻢ ﺧﻮﻥ ﺁﻟﻮﺩ
ﺑﮕﯿﺮ ﺍﻣﺎﻧﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯼ ﻋﻠﯽ
ابراهیم سنایی
کاری کوچک اما بزرگ
كارى كوچك اما بزرگ
حتما برايت پيش آمده است كه يك كار خيلى كوچك را به خاطر خدا انجام مى دهى و بعد از مدتى مى بينى كه اين كار در چشم مردم بسيار بزرگ جلوه مى كند.
يك مثال مى زنم تا منظورم را بهتر برسانم.
نزديك زمستان است و هوا رو به سردى مى رود به شما خبر مى دهند كه خانواده اى فقير نياز به بخارى دارند و نمى توانند آن را تهيه كنند.
شما يك بخارى تهيه مى كنيد و بدون اينكه كسى بفهمد براى آن خانواده مى فرستيد.
اما بعد از مدتى مى بينيد كه اين خبر در محل مى پيچد و مردم به اين كار شما آفرين مى گويند.
شما تعجب مى كنى، چون اين كار به نظرتان كار كوچكى بود كه ارزش اين همه تعريف و تشويق را نداشت.
آرى، درست است اين كارى كوچك بود، اما چون با اخلاص همراه شد در درگاه خدا كار بزرگى، حساب شد.
آيا مى خواهى با يكى از قانون هاى خدا آشنا شوى؟
وقتى تو كارى (هر چند كوچك) را به خاطر خدا انجام بدهى خدا آن را در نظر مردم بزرگ
جلوه مى دهد.
از طرف ديگر اگر كسى كار بزرگى را انجام بدهد ولى قصد او خودنمايى و ريا باشد خداوند آن كار را در نظر مردم كوچك جلوه مى دهد.
آرى، قلبها در دست خدا است و او است كه مى تواند كسى را عزيز و بزرگ كند، همان طور كه او مى تواند كسى را ذليل و خوار كند.
ما بايد تلاش كنيم تا در همه كارهاى زندگى خود اخلاص داشته باشيم و بدانيم كه كارى كه همراه با اخلاص باشد كوچك نيست بلكه آن كار خيلى بزرگ است.
[فقط به خاطر تو … - كارى كوچك امّا بزرگ - صفحه۱۱]
من علی فروش نیستم!!
من علی فروش نیستم‼️
روزی حضـرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نزد اصحاب خود فرمودند:
من دلم خیلی بحال ابوذر غفاری می سوزد خدا رحمتش کند.
اصحاب پرسیدند چطور ؟
مولا فرمودند:
آن شبی که به دستور خلیفه ماموران جهت بیعت گرفتن از ابوذر برای خلیفه به خانه ی او رفتند چهار کیسه ی اشرفی به ابوذر دادند تا با خلیفه بیعت کند.
ابوذر خشمگین شد و به مامورین گفت:
شما دو توهین به من کردید;
اول آنکه فکر کردید من علی فروشم و آمدید من را بخرید ،
دوم بی انصاف ها آیا ارزش علی چهار کیسه اشرفی است؟
شما با این چهار کیسه اشرفی می خواهید من “علی” فروش شوم؟
تمام ثروت های دنیا را که جمع کنی با یک تار موی “علی” عوض نمی کنم.
آنها را بیرون کرد و درب را محکم بست.
مولا گریه می کردند و می فرمودند:
به خدایی که جان “علی” در دست اوست قسم آن شبی که ابوذر درب خانه را به روی سربازان خلیفه محکم بست… سه شبانه روز بود که او و خانواده اش هیچ نخورده بودند
? #الکافی ، ج ۸