اولـین نمـازی که خواندم
هوا بوی خدا را می داد، بوی عشق و محبت، هوا، هوای بزرگ شدن بود، هوای بلوغ وقتی کوچه را باد سرد پر کرده بود. وقتی پاییز طلایی من تازه از راه رسیده بود، یادم است آن وقت بود که احساس کردم بزرگ شده ام. وقتی بود که با خدا دوست شدم. وقتی برای اولین بار بوی گلاب جانماز مادر و بوی مشک و سجاده پدر را فهمیدم. وقتی که برق تسبیح پدربزرگ چشمانم را خیره کرد و سفیدی چادر مادر بزرگ در نظرم جلوه گر شد. فکرش را که می کنم آن روز مثل رویا بود، شیرین دوست نیافتنی. گرچه پاییز بود، ولی بوی شکوفه های سیب عطر بهارنارنج را میشد فهمید. گرچه بهار از راه رسیده بود، ولی آوای مستانه بلبل را می شد شنید. آن روز من ۱۵ ساله بودم گرچه نوجوان بودم، ولی دلی داشتم که می شد در آن تمام حافظ را گنجاند. می شد با آن فرهاد را فهمید و شیرین را صدا کرد، می شد مجنون صفتانه پیش خدا رفت، می شد به جنگ اژدهای پلید و ضحاک خونخوار رفت، می شد نوشدارو به رستم رساند و سهراب را از مرگ نجات داد.
وقتی نوجوان ۱۵ ساله بودم…. آن روز را هرگز از یاد نخواهم برد.آن روز با صدای برگ های پاییزی از خواب بیدار شدم و با باران عشق وضو گرفتم و به خدا اقتدا کردم.
آفرینش انسان از باقیمانده گل اهل بیت
آفرینش انسان از باقیمانده گل اهل بیت منظور از احادیث با این مضمون این است که شیعیان، از جنس اهل بیت هستند. یعنی با رفتار خود، خود را با اهل بیت هم سنخ می کنند. البته احادیث طینت بحث زیادی بر انگیخته و عده ای گمان کرده اند که معنی حدیث، جبر افراد است در حالیکه اختیار انسان قابل انکار نیست و اگر هم امتیازی از طرف خداودن برای کسی در نظر گرفته شود، بر اساس علم پیشین به انتخاب و تصمیم خود او بوده است.
مفهوم شناسی طینت
طینت از ماده طین، به معنای گل، مشتق شده است. طینت بر وزن فِعله است که در صرف عربی، برای بیان حالت و نوع کار یا صفتی به کار می رود، مانند واژه فطرت که دلالت بر نوع خاصی از خلقت دارد. طینت به معنای سرشت خاص دارای ویژگی های خاصی است. (مجمع البحرین، ج ۳، ص ۴۳۸)
سرشت انسان را بدین دلیل طینت می گویند که ماده اولیه آفرینش انسان نخستین از گل بوده است و نطفه هر انسانی هم از انواع مواد موجود در خاک تشکیل می شود. چنانچه خدای متعال می فرماید: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ؛ هر آینه ما انسان را از گل خالص آفریدیم.» (مومنون/۱۲)
در اصطلاح دینی، به حقیقت، خمیره، سرشت و طبع خلقت انسان، طینت گفته می شود. گل مبدا خلقت مادی انسان است، اما مبدأ زندگی معنوی و روحانی آدم را روح او تشکیل داده است. خداوند در قرآن کریم می فرماید:« ثُمَّ سَوَّاهُ وَ نَفَخَ فیهِ مِنْ رُوحِهِ وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلیلاً ما تَشْکُرُونَ؛ آن گاه بالاى او راست کرد و از روح خود در آن بدمید. و برایتان گوش و چشمها و دلها آفرید. چه اندک شکر مى گویید.»(سجده/۹) در مورد چگونگی خلقت طینت انسان، با توجه به روایتی از امام صادق علیه السلام در جلد دوم اصول کافی، باب طینت مؤمن، حدیث پنجم و روایات دیگری که از ائمه هدی علیهم السلام در این مساله به ما رسیده است، باب مهمی در معاجم روایی شیعه گشوده شده است به نام «باب مربوط به طینت» چنانکه از ظاهر برخی از این روایات استفاده می شود، هر کدام انسان ها با طینت و سرشت مخصوصی خلق شده و می شوند و این نوع خلقت و طینت مخصوص، تغییرناپذیر است. بر اساس دلالت ظاهری این گونه روایات، برخی انسان ها بر طینت زشت و آلوده، به دنیا می آیند و برخی دیگر با طینت پاک و مطهر خلق می شوند. از آن جا که مساله طینت از مسائل مهم و پیچیده کلام شیعی است و در بسیاری از مواقع موهم جبر و به دنبال آن نافی مسولیت های فردی و اجتماعی انسان در ابعاد گوناگون زندگی است، تفسیر و تبیین آن را با استمداد از بیان عالمانه و حکیمانه مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان ادامه می دهیم.
خوابی که روزی را کم می کند!
باورتان میشود عدم مدیریت زمان خواب، میتواند خفت رزق انسان را سفت کند؟
زمان ها، در گشادی و تنگی روزنه رزق آدمیان موثرند!
برخی خواب ها رزق را پس میزنند!
باورتان می شود عدم مدیریت زمان خواب، میتواند خفت رزق مقدر ما را سفت کند؟
باورتان می شود گرفتن ناخن در زمانی خاص(جمعه)، میتواند سبد رزق مادی و معنوی ما را پر و پیمان کند؟!
خواب خواب است اما اگر زمان خواب، درست مدیریت نشود، مسیر رزق مقسوم آدمی را مسدود می کند.
خواب قیلوله، خواب بین الطلوعین، چه فرقی دارند با هم؟
چرا حضرات معصومین- درود خدا بر ایشان- نسبت به هر دو زمان حساس بودند. در یکی حتما بیدار بودند و در یکی، اگر می توانستند می خوابیدند.
سر مساله، در این نکته باریک تر ز مو نهفته است که در پاره ای از آنات، وقایعی در ملکوت عالم دنیا به وقوع می پیوندد که در سعه و ضیق روزی انسان نقش دارد.
این سخن در نگاه نخست، اگر نگوییم خرافی، اندکی غیرواقعی می نُماید. اما واقعیت این است که در گردونه گیتی، قوانین پیدا و ناپیدایی بسیاری است که بدون اجازه من و شما در متن زندگی ما جاری می شوند.
شاید هیچ وزیر بهداشتی، علت کثرت مرگ ناگهانی را در شیوع فحشاء، رصد نکند اما صادق مصدق که از غیب خبر داده، این دو پدیده را موثر بر هم و متاثر از هم می داند که فرموده است: اذا ظهر الزنا من بعدی کثر موت الفجاء[تحف العقول، ص 85، ح 127].
دانستن یا ندانستن این قوانین، لطمه ای به ماهیت قانون و سنت تغییرناپذیر چرخه هستی نمی زند.
دانش دنیا، هنوز به کنه کثیری از این حقایق راه نیافته است. اما آیا هر چه به تور دانش دین شکار نشود محکوم به عدم است؟
چه ارتباطی است بین بیداری در “بین الطوعین” و “توسعه رزق"؟
نمی دانیم اما چون از نص و نقل(آیات و روایات) سند مستند و حجت موجه در دست داریم، پس مثل برخی روشنفکرمآب ها، یکسره، اوراق حقیقت را به آب انکار نمی شوییم.
سر مساله، در این نکته باریک تر ز مو نهفته است که در پاره ای از آنات، وقایعی در ملکوت عالم دنیا به وقوع می پیوندد که در سعه و ضیق روزی انسان نقش دارد.
بیش از این، بسط کلام ندهم در مقدمه این مقال. بگذارید یکسره بروم سراغ اصل سخن. نخست آیتی بیاورم برایتان از قرآن و در ذیلش روایتی از معصوم. تا کام جانتان شکربار شود از شهد این معارف ناب.
در کریمه چهارم سوره مبارکه ذاریات می خوانیم: فَالْمُقَسِّماتِ أَمْرا.[سوگند به کسانی که کارها را تقسیم می کنند].
با خواندن این آیه، بی درنگ این سوال در ذهن و زبان آدمی نقش می بنند که براستی تقسیم کنندگان امور کیانند؟
اتفاقا ابن الکواء، آن خوارج معروف که در تاریخ مشهور است به طرح سوالات مبهم، همین سوال را از محضر امیر اهل ایمان پرسید.
حضرتش فرمود: منظور فرشتگان الهی اند.
این سوال و جواب را مرحوم امین الاسلام طبرسی در مجمع البیان آورده است.(ج9، ص230)
اما این فرشتگان الهی مقسم و مامور انجامی چه کاری هستند؟
جواب این سوالات را با علم بشری نمی توان داد. پس ناگزیر باید رفت سراغ زلال چشمه هایی که به یم بی کرانه علم خدا راه دارند. پیشوایان پاک.
صاحب تفسیر روایی البرهان، در ذیل تفسیر این شریفه، روایتی آورده است از امام به حق ناطق، حضرت صادق-درود خدا بر وی- بدین نقل:
قَالَ الصَّادِقُ (عَلَیْهِ السَّلَامُ)، فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: فَالْمُقَسِّماتِ أَمْراً، قَالَ: «الْمَلَائِكَةُ تُقَسِّمُ أَرْزَاقَ بَنِی آدَمَ مِنْ طُلُوعِ الْفَجْرِ إِلَى طُلُوعِ الشَّمْسِ، فَمَنْ نَامَ فِیمَا بَیْنَهُمَا نَامَ عَنْ رِزْقِهِ».
در این حدیث گفته شده است که این فرشتگان، ارزاق آدمیان را از طلوع فجر تا طلوع خورشید در میان ابنای بشر تقسیم و توزیع می کنند. هر کس در این وقت شریف، خواب بماند، روزی از کفش خواهد رفت.
همچنین اهل تفسیر در ذیل آیه 57 سوره بقره «و أَنْزَلْنا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى؛ و ما بر شما من و سلوی فروفرستادیم» گفته اند: زمان نزول این دو مائده آسمانی، بین الطلوعین بوده است. بین الطلوعین همان زمانی است فضای آسمان به اصطلاح عوام، گرگ و میش است یعنی حدودا تا یک ساعت و نیم پس از اذان صبح.
همینطور در ذیل آیه: وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ وَ سَبِّح بِحَمْدِ رَبِّکَ بِالعَشیّ وَ الإِبکار؛ پس صبر كن كه وعده خدا حقّ است و براى گناهت آمرزش بخواه و ستایشگر پروردگارت در شامگاهان و بامدادان باش.(غافر، آیه 55) در تفاسیر آمده است که مقصود از «الإبکار» همان بین الطلوعین است.(مجمع البیان، ج8، ص821)
مجامع روایی را اگر بنگرید انبوهی حدیث درربار خواهید یافت در فضایل بیداری بین الطلوعین. آنچه گفته شد تنها مشتی است نمونه خروار.
شاید روزی دانش بشر به اسرار این زمان پی برد تا آن روز تنها یک راه برای کشف این حقیقت وجود دارد و آن اینکه، انسان پا در میدان تجربه بنهد تا نتایج و آثار عینی اش را لمس کند.
نویسنده: شکوری
منبع : tebyan
به چه علت برخی از آیات یا جریانات در قرآن کریم بارها تکرار شده اند؟
سوال: به چه علت برخی از آیات یا جریانات در قرآن کریم بارها تکرار شده اند؟
پاسخ:
قرآن کتاب تربيت است و تربيت بر ذکر و يادآوري و تکرار است.
اما در قرآن تکرار به معنايي که در ذهن ما است، وجود ندارد زيرا در هر موردي که مثلا داستان موسي بيان شده، گوشه اي از آن براي بيان پيامي خاص بيان شده و در جاهاي ديگر از زاويه هاي ديگر براي رساندن پيام هاي ديگر؛ و چون تکرار معهود و متعارف، در قرآن نيست و هر موردي پيام و نکته خاص خود را دارد و در هر بار با تامل خواندن هم ، تلاوت کننده به نکته هاي جديدي دست مي يابد، به همين جهت تلاوت کننده از تلاوت هاي پي در پي خسته نمي شود بلکه قرآن هميشه براي او جديد و داراي پيام هاي جديد است.
اگر در داستان حضرت موسي در مواضع مختلف دقت کنيد، مي بينيد در هر موردي يک زاويه روشن و بيان شده و از آن درس هايي ارائه شده که در موارد ديگر، آن زاويه مدنظر نبوده و زاويه ديگري مورد نظر واقع شده است.
اگر با تامل به اين نکته به قرآن مراجعه کنيد ، تکرار نمي يابيد و اگر تکرار يافتيد، با ما هم در ميان بگذاريد.
البته جمله هاي تکراري در قرآن هست ، ولي همين جمله ها، مفهوم ها و مفاد مختلف دارند . در مواردي هم تاکيد است که تکرار را لازم مي سازد.
بعضى از مفسران بر اين اعتقادند كه يك آيه در هر بار تكرار ، معناى ويژه اى را القا مى كند .(۱)
برخي از حكمت هاي تكرار در قرآن:
۱.آياتى كه تكرار شده اند ، هر كدام اهداف خاصى را تعقيب مى كنند . اين گونه نيست كه آيات تكرارى ، همه يك مسأله را مورد بررسى قرار دهند ; بلكه آيات قرآن كريم به مناسبت هاى مختلف مكرر شده است .
۲ . تكرار در ارائه انديشه ها و آراى مشخص به مردم ، به استقرار و تثبيت آن ها در ذهن ها مى انجامد .
۳ . «تكرار» ، يادگيرى را ـ اعم از اين كه آموخته انسان يك عادت نيك باشد يا زشت ـ آسان تر مى كند . گاهى متكلم ناچار مى شود كه عين لفظ يا جمله را به خاطر اهميت يادگيرى تكرار كند .
۴ . در تكرار يك جمله در طول سخن ، نوعى تأثير خطابى وجود دارد كه عرب ها بيش تر با آن آشنا هستند و اين كار ، در جريان ايراد خطبه و سرودن شعر در ميان عرب ها مرسوم بوده است و اين مسأله در آيات قرآن ، به فصاحت و بلاغت قرآن كريم ـ كه در محل خود ثابت شده ـ بازگشت مى كند .
۵ . ارائه برخى حوادث يا انديشه ها به شكل هاى گوناگون و عبارت هاى مختلف ، باعث جلب توجه و تنوع مى شود و از خسته شدن شنونده و يكنواختى كلام جلوگيرى مى كند .
۶ . قرآن كريم ، مسايل مورد ابتلاى مردم و جريان هاى عبرت انگيز را زياد تكرار كرده ;
به طور مثال : داستان حضرت موسى(عليه السلام) و قومش را در آيات زيادى يادآور شده است . خداوند مى فرمايد: «و لقد صرّفنا فى هذا القرءَان ليذّكّروا و ما يزيدُهُم إلاّ نُفُورا ; به راستى ، ما در اين قرآن حقايق را گوناگون بيان كرديم تا پند گيرند ; ولى ، آنان جز نفرت نمى افزايد .»
۷ . با توجه به اين كه در بعضى موارد ، بين آيات و سوره ها فاصله وجود دارد ، تكرار ، نقش مهمى در ايجاد ارتباط با طرح مسايل به وسيله قرآن داشته و براى ناقص نماندن مفهوم بحث ، تكرار لازم و ضرورى مى شود.(۲)
پي نوشت ها:
۱ . تفسير نمونه،آيت الله مكارم شيرازي و ديگران ، ج ۲۵ ، ص ۴۳۱
۲ . قرآن و تبليغ ، محسن قرائتى ، ص ۱۹۲ و ۱۹۴ ، مركز فرهنگى درس هايى از قرآن.
? مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
چرا شيعيان نماز هارا باهم ميخوانند مانند ظهر و عصر مغرب و عشا؟
چرا شيعيان نماز هارا باهم ميخوانند مانند ظهر و عصر مغرب و عشا؟
پاسخ:
دليل و گواه ما بر جواز جمع ميان دو نماز احاديثي است که از پيشواي ششم حضرت صادق (ع) نقل شده و مرحوم شيخ حرّ عاملي اين احاديث را در کتاب خود (1) گرد آورده است.
لازم به ذکر است که تنها محدّثان شيعه نيستند که احاديث را نقل نمودهاند، بلکه محدّثان اهل تسنن نيز روايات مربوط به جواز جمع ميان نمازها را ـ حتى در مواقعي که عذري در پيش نيست ـ از پيغمبر نقل کرده، در حدود ده روايت در کتابهاي معتبر خود از ابن عبّاس و معاذ بن جبل و عبدالله بن مسعود و عبدالله بن عمر ذکر نمودهاند که نقل تمام جزئيّات آن ها از حوصله اين نوشتار بيرون است. و در اين مقام فقط به برخي اکتفا ميکنيم:
1. محدّث معروف جهان تسنن، احمد بن حنبل، در کتاب معروف خود از ابن عباس نقل ميکند:
«صلّى رسول الله (ص) الظهر و العصر جميعاً، و المغرب و العشاء جميعاً من غير خوف ولا سفر؛ (2) رسول خدا نمازهاي ظهر و عصر، و مغرب و عشا را با هم در يک جا، بدون داشتن عذري مانند ترس از دشمن و مسافرت به جا آورد».
2. نيز در کتاب خود از عبدالله شقيق نقل ميکند: «روزي ابن عباس براي مردم خطابهاي ايراد کرد . سخنراني او به اندازهاي طول کشيد که ستارگان در آسمان پيدا شدند، مردي از «بنيتميم» برخاست و به عنوان اعتراض گفت: اکنون وقت نماز مغرب است و ادامه سخن سبب ميشود که وقت آن سپري گردد. ابن عبّاس به وي گفت: من به سنّت و روش پيامبر از شما آشناترم، ميديدم که پيامبر نماز ظهر و عصر و نيز مغرب و عشا را با هم ميخواند. راوي ميگويد : در اين مطلب به شک و ترديد افتادم، جريان را به ابوهريره گفتم. او گفتار ابن عبّاس را تصديق کرد». (3)
3. محدّث معروف مسلم بن الحجاج القشيري متوفّاي سال 261 هجري قمري، يک باب در صحيح خود به عنوان «جمع نمازها در حضر» منعقد نموده ، چهار روايت در اين زمينه که سه روايت از آن به «ابن عباس» و يکي به «معاذ بن جبل» منتهي ميگردد ،نقل نموده ؛ (4) مضمون اين چهار حديث با آنچه نقل کرديم ،يکي است . در اين روايات به نکته تازهاي اشاره شده است و آن اين که: وقتي راوي از علّت اين جمع ميپرسد، وي در پاسخ ميگويد: «اراد أن لا يحرج امّته؛ خواست امّت خود را به زحمت و مشقّت نيفکند».
اين تعليل در روايات شيعه نيز وارد شده و در رواياتي که از امام صادق (ع) در اين باب نقل شده، اين نکته نيز موجود است. (5)
اين مطلب از عبدالله بن عمر نيز نقل شده است: «پيامبر در حالي که مسافر نبود، ميان دو نماز جمع نمود تا امّت وي در مشقّت نباشند». (6)
اين ها قسمتي از احاديثي است که محدّثان اهل تسنن در کتابهاي حديث و تفسير خود نقل کردهاند که همگي حاکي از اين است که جدا خواندن نمازها امري مستحب است . اگر روزي ديديم که مراعات اين مستحب به اصل اداي فريضه لطمه ميزند، به دستور خود پيامبر ميتوانيم ترک کنيم ـ يعني هر دو را با هم به جا آوريم .
امروز در بسياري از مناطق، وضع زندگي طوري تنظيم شده که مراعات اين استحباب، موجب مشقّت شده است . چه بسا سبب ميشود که گروهي از انجام اصل نماز سرباز زنند. در اين موقع با الهام گرفتن از راهنمايي خود پيامبر، ميتوان براي مراعات «اهم» مسألة تفريق را ترک نمود و نماز هي پنجگانه را در سه نوبت : صبح و ظهر و مغرب خواند .
1. حر عاملي وسائل الشيعه، کتاب الصلوه، بابهاي مربوط به وقت نماز (باب 32 و 33) ، ص162 و 163 ، نشر دار الاحيا التراث العربي ، بيروت 1412 ق .
2. مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 221 ، نشر دارا لفکر ، بيروت 1905 م .
3. همان، ص 251 .
4. صحيح مسلم، ج 2، ص 151 ، نشر التراث العربي ، بيروت ، 1411 ق .
5. وسائل الشيعه، کتاب صلوه، ابواب وقت، باب 32، حديثهاي 2، 3، 4 و 7 ص 165 نشر پيشين.
6. علي المتقي کنز العمّال، ص 242.نشر موسسه الرساله بيروت1413 ق .
? مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی