آيا فكر گناه كردن هم گناه محسوب مي گردد، عواقب آن چیست؟
انسان موجودي دو بُعدي است. نيمي از وجودش جسم او و مادي است و نيمة ديگرش روح و آن غير مادي است. هر يك از آنها حركت و فعل و انفعالاتي دارند و براي بقا و حيات خويش نيازمند غذاي ود هستند. حيات روح به زدودن غبار و زنارهايي است كه از گناه و معصيت بر آيينة وجودش مي نشيند و تكامل او در تزكيه و گرايش به معنويت و ارتباط با خدا است. اوج كمالش در وصال به ربوبيت و ربّي و ربّاني شدن آن است. چنان كه آلوده گشتن روح به گناه و معصيت، آن را به سوي فنا و نيستي سوق ميدهد. روح سرچشمه افعال
انجام هر فعلي، مبادي و مقدماتي دارد. سرچمشة تمامي آنها روح انسان است. تصور، شناخت و تصديق، پيدايش شوق تا به قصد و عزم و اراده منتهي شود، از روح نشأت مي گيرد. سپس به وسيلة جسم به مرحلة فعليت و عمل ميرسد. تحقق هر مرحله، نورانيت يا ظلمتيِ قوي يا ضعيف و متناسب با اهيمت فعل مورد نظر و پيشرفت به سوي انجام آن، در روح ايجاد ميكند. آن نورانيت و ظلمت، پاداش و كيفر تكويني فعلي است كه قصد انجام آن را دارد يا انجام داده است. از سوي ديگر مي دانيم كه احكم تشريعي مثل واجب و حرام و ثواب و معصيت هماهنگ و منطبق با احكام تكويني و فطرت است، اگر چه ممكن است برخي از مراحل پايين، به دليل غير اختياري بودن گناه نباشد يا خداوند آن را مورد عفو و بخشش قرار دهد اما با ظلمت و سياهي خانة دل كه بر اثر قصد گناه به وجود آمده است، چه بايد كرد؟
چگونگی شهادت امام جواد علیه السلام
در مورد شهادت امام جواد ( علیه السلام) یک دسته از روایات می گویند آن حضرت به دست همسرش ام الفضل، دختر مأمون، به اشاره معتصم مسموم گشت. ولی روایتی دیگر می گوید: بعد از آنکه معتصم امام را به بغداد طلبید… به وسیله «اشناس» شربتی از پرتقال برای امام فرستاد و اشناس به او گفت: پیش از شما امیرالمؤمنین به احمد بن ابی داوود و سعید بن خضیب و گروهی از بزرگان از این شربت نوشانیده و امر کرده است شما هم آن را با آب یخ بنوشید. این بگفت و یخ آماده کرد. امام فرمود: در شب آن را می نوشم. اشناس گفت: باید خنک نوشیده شود و الان یخ آن آب می شود و اصرار کرد و امام ( علیه السلام) با علم به عمل آنان آن را نوشید» .
در جای دیگری آمده است که ابن ابی داوود بعد از ماجرایی مربوط به قطع دست سارق که امام ( علیه السلام) دیگران را مجاب کرد و معتصم به سخن امام عمل کرد و حرف دیگران را رد کرد، معتصم را به کشتن امام تحریک کرد. ابن ابی داوود می گوید: «پس به معتصم گفتم: خیر خواهی برای امیرالمؤمنین بر من واجب است و من واجب است و من در این جهت سخنی می گویم که می دانم با آن به آتش (جهنم) می افتم!
معتصم گفت: آن سخن چیست؟
گفتم: (چگونه) امیرالمؤمنین برای امری از امور دینی که اتفاق افتاده است فقهاء و علماء مردم را جمع کرد و حکم آن حادثه را از آنان پرسید و آنان حکم آن را به طوری که می دانستند گفتند و در مجلس، اعضای خانواده امیرالمؤمنین و فرماندهان و وزراء و دبیران حضور داشتند و مردم از پشت در به آنچه که در مجلس می گذشت گوش می دادند… آنگاه به خاطر گفته مردی که نیمی از مردم به امامت او معتقدند و ادعا می کنند او از امیرالمؤمنین شایسته تر به مقام او است، تمامی سخنان آن علماء و فقهاء را رها کرد و به حکم آن مرد حکم کرد؟ !
پس رنگ معتصم تغییر کرد و متوجه هشدار من شد و گفت: خدا در برابر این خیر خواهیت به تو پاداش نیک عطا کند!
پس در روز چهارم یکی از دبیران وزرایش را مأمور کرد تا ابوجعفر ( علیه السلام) را به منزل خود دعوت کند، او چنین کرد ولی ابوجعفر ( علیه السلام) نپذیرفت و گفت: تو می دانی که من در مجالس شما حاضر نمی شوم. آن شخص گفت: من شما را برای ضیافتی دعوت می کنم و دوست دارم بر فرش خانه من قدم بگذاری و من با ورود شما به منزلم متبرک شوم. و فلان بن فلان از وزرای خلیفه دوست دارد خدمت شما برسد.
پس آن حضرت ( علیه السلام) به منزل او رفت و چون غذا خورد احساس مسمومیت کرد و مرکب خود را طلبید. صاحب خانه از او خواست نرود، ابوجعفر ( علیه السلام) فرمود: بیرون رفتن من از خانه تو برای تو بهتر است!
پس در آن روز و شب حال او منقلب بود تا اینکه رحلت نمود.
منبع : زندگانی امام جواد ع ,
افزایش رزق و روزی با نسخهای از امام جواد علیهالسلام
مدارک توسل به حضرت جوادالائمّة عليه السلام جهت وسعت روزي
حديث اول
ابونصر بزنطي نقل مي کند که در نامه ابو الحسن الرضا عليه السلام به فرزندش ابو جعفر امام جواد عليه السلام را ديدم. در آن نامه چنين آمده بود:
يَا أَبَا جَعْفَرٍ بَلَغَنِي أَنَّ الْمَوَالِيَ إِذَا رَكِبْتَ أَخْرَجُوكَ مِنَ الْبَابِ الصَّغِيرِ ،
فرزندم ابو جعفر! شنيده ام كه هنگام خروج از منزل ، غلامان و خدمتكارانت تو را از درب كوچك منزل بيرون مي برند
فَإِنَّمَا ذَلِكَ مِنْ بُخْلٍ مِنْهُمْ لِئَلَّا يَنَالَ مِنْكَ أَحَدٌ خَيْراً ،
تا از تو به کسي خيري نرسد. اين كار به خاطر پستى و تنگ چشمى آنان است.
وَ أَسْأَلُكَ بِحَقِّي عَلَيْكَ لَا يَكُنْ مَدْخَلُكَ وَ مَخْرَجُكَ إِلَّا مِنَ الْبَابِ الْكَبِيرِ ،
از تو درخواست مى كنم و تو را به آن حقّى كه بر گردنت دارم سوگند مى دهم كه ورود و خروج تو، هميشه از درب بزرگ باشد.
فَإِذَا رَكِبْتَ فَلْيَكُنْ مَعَكَ ذَهَبٌ وَ فِضَّةٌ ،
و چون خواستي بر مركب سوار شوى همراه خود مقدارى طلا و نقره بردار
ثُمَّ لَا يَسْأَلُكَ أَحَدٌ شَيْئاً إِلَّا أَعْطَيْتَهُ ،
و هر كس دست مسألت دراز کرد، او را از عطاى خود بهره مند ساز.
وَ مَنْ سَأَلَكَ مِنْ عُمُومَتِكَ أَنْ تَبَرَّهُ فَلَا تُعْطِهِ أَقَلَّ مِنْ خَمْسِينَ دِينَاراً وَ الْكَثِيرُ إِلَيْكَ ،
اگر از عموهايت كسى درخواست احسان کرد ، كمتر از پنجاه دينار طلا عطا مكن ، و بيشتر از اين مبلغ به اراده و ميل تو است.
وَ مَنْ سَأَلَكَ مِنْ عَمَّاتِكَ فَلَا تُعْطِهَا أَقَلَّ مِنْ خَمْسَةٍ وَ عِشْرِينَ دِينَاراً وَ الْكَثِيرُ إِلَيْكَ ،
اگر از عمه هايت كسى درخواست احسان کرد ، كمتر از بيست و پنج دينار طلا تقديم مكن ، و بيشتر از اين مبلغ به اراده و ميل تو است.
إِنِّي إِنَّمَا أُرِيدُ بِذَلِكَ أَنْ يَرْفَعَكَ اللَّهُ ، فَأَنْفِقْ وَ لَا تَخْشَ مِنْ ذِي الْعَرْشِ إِقْتَارا.[1]
من با اين توصيه و سفارش مى خواهم كه خداوندعزّ و جلّ قدر و منزلت تو را رفيع سازد. در راه خدا انفاق كن و مبادا از تنگدستي ترس داشته باشى.
حديث دوم
(2)عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ عَبَّاسٍ الْهَاشِمِيِّ قَالَ: جِئْتُ إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام يَوْمَ عِيدٍ فَشَكَوْتُ إِلَيْهِ ضِيقَ الْمَعَاشِ ، فَرَفَعَ الْمُصَلَّى وَ أَخَذَ مِنَ التُّرَابِ سَبِيكَةً مِنْ ذَهَبٍ ، فَأَعْطَانِيهَا فَخَرَجْتُ بِهَا إِلَى السُّوقِ فَكَانَتْ سِتَّةَ عَشَرَ مِثْقَالا.[2]
اسماعيل بن عباس هاشمى گفت : روز عيدى خدمت حضرت جواد عليه السلام رفتم و به آن جناب از تنگى معاش شکايت کردم. آن حضرت مصلاى خود را بلند کرد و از خاك سبيكه اى از طلا برداشت، يعنى خاك به بركت دست آن حضرت طلا شد ، و بـه مـن عـطـا كـرد. آن را به بازار بردم، شـانـزده مثقال بود.
سوم روياي صادقه
(3)شيخ احمد بن علي بن احمد نجاشي ، معروف به ابن کوفي ، که نزد شيعه و سنّي ، ثقه و راستگوست ، در آخر ماه ربيع الاول سال442 در بغداد نقل مي کند: حسن محمّد بن جعفر تميمي اين داستان را از جانب دوستش ابوالوفاي شيرازي براي من نقل نمود: من در دست ابوعلي الياس ، حاکم کرمان، با سختي اسير بودم. موکّلين من به من گفتند که ابوعلي الياس، قصد قتل مرا کرده است. مضطرب شدم و با توسّل به ائمه عليهم السلام با خداوند مناجات کردم. وقتي شب جمعه شد و از نماز فارغ شدم ، خوابيدم. در خواب رسول خدا صلّي الله عليه وآله را ديدم که مي فرمايند: در مقاصد دنيوي به من ، به دخترم و دو پسر من متوسّل نشو ، مگرآنکه به دنبال رضوان الهي و طاعت خداوند باشي. سپس حضرت در مورد هر يک از ائمه عليهم السلام سفارشي کردند تا آنجا که در مورد حضرت جوادالائمه عليه السلام فرمودند:
وَ أَمَّا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ فَاسْتَنْزِلْ بِهِ الرِّزْقَ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى
و اما در مورد محمّد بن على عليهما السلام ، به سبب او نزول رزق را از خداى تعالى در خواست کن.[3]
چهارم بخشي از يک دعا
(4)مرحوم شيخ سليمان صهرشتي در کتاب قبس المصباح ، دعايي را جهت توسّل به ائمّه اطهار عليهم السلام نقل مي کند که در بخشي از آن چنين آمده است:
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى ابْنَتِهِ وَ عَلَى ابْنَيْهَا وَ أَسْأَلُكَ بِهِمْ أَنْ تُعِينَنِي عَلَى طَاعَتِكَ وَ رِضْوَانِكَ وَ تُبَلِّغَنِي بِهِمْ أَفْضَلَ مَا بَلَّغْتَ أَحَداً مِنْ أَوْلِيَائِكَ إِنَّكَ جَوَادٌ كَرِيمٌ… اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَقِّ وَلِيِّكَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ إِلَّا جُدْتَ بِهِ عَلَيَّ مِنْ فَضْلِكَ وَ تَفَضَّلْتَ بِهِ عَلَى مَنْ وَسِعَكَ ، وَ وَسَّعْتَ عَلَيَّ رِزْقَكَ ، وَ أَغْنَيْتَنِي عَمَّنْ سِوَاكَ َ، وَ جَعَلْتَ حَاجَتِي إِلَيْكَ وَ قَضَاهَا عَلَيْكَ ، إِنَّكَ لِمَا تَشَاءُ قَدِيرٌ.[4]
پنجم کلام محدث قمي
(5)مرحوم محدّث قمي در منتهي الآمال مي نويسد:
علما روزها را دوازده ساعت بخش كرده اند و هر ساعتى را به امامى نسبت داده اند و ساعت نهم روزها متعلق به حضرت جواد عليه السلام است … و تـوسـل بـه آن حـضرت در اين ساعت براى وسعت رزق نافع است ، و شايسته است كه در توسل به آن حضرت اين دعا را بخواند:
اَللّهـُمَّ اِنـّى اَسـْئَلُكَ بـِحـَقِّ وَلِيِّكَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِي عليه السلام اِلاّ جُدْتَ بِهِ عَلَىَّ مِنْ فـَضـْلِكَ ، وَ تَفَضَّلْتَ بِهِ عَلَىَّ مِنْ وُسْعِكَ ، وَ وَسَّعْتَ بِهِ عَلَىَّ مِنْ رِزْقِكَ، وَ اَغْنَيْتَنى عَمَّنْ سـِواكَ ، وَ جـَعـَلْتَ حـاجـَتـى اِلَيـْكَ وَ قَضاها عَلَيْكَ ، اِنَّك لِما تَشاَّءُ قَديرٌ.
بعضى گفته اند اين دعا بعد از هر نماز به جهت اداء دين مجرب است.[5]
(6)سيد هبة الله راوندي در مجموع الرائق ، دعايي را براي سفر کردن نقل مي کند که در بخشي از آن چنين آمده است:
اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَقِّ وَلِيِّكَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْجَوَادِ إِلَّا جُدْتَ عَلَيَّ مِنْ فَضْلِكَ ، وَ تَفَضَّلْتَ عَلَيَّ مِنْ وُسْعِكَ ، وَ وَسَّعْتَ عَلَيَّ مِنْ رِزْقِكَ ، وَ أَغْنَيْتَنِي عَمَّنْ سِوَاكَ ، وَ جَعَلْتَ حَاجَتِي إِلَيْكَ وَ قَضَاءَهَا عَلَيْكَ ، فَإِنَّكَ لِمَا تَشَاءُ قَدِيرٌ.[6]
پاورقي ها
[1] - الكافي، ج 4، ص43/بحارالانوار،ج50، ص102 به نقل از عيون اخبارالرضا و کافي
[2] - بحار الأنوار ، ج 50 ، ص 49 به نقل از خرائج/الخرائج،ج 1،ص383
[3] - بحارالأنوار، ج 94 ،ص32- 33 به نقل از قبس المصباح/ نقل مشابه: بحارالأنوار، ج 94 ،ص 35
[4] - بحارالأنوار ج 94 ص 34 به نقل از قبس المصباح
[5] - منتهي الآمال، ج2،باب11،فصل2،ص372-373
[6] - مستدرك الوسائل، ج 8 ،ص 134
به چه کسي مغرور ميگويند؟ ويژگي ها و راه هاي شناخت غرور در خود چيست؟ و چرا می گویند خانم ها باید مغرور باشند؟
غرور به حالت و احساسی گفته میشود که در آن شخصِ مغرور برای خود ارزشِ بسیار زیادی قائل است و در برابرِ تواضع و نیستی بکار میرود. انسان مغرور از همه کس و همه چیز خود را بالاتر میداند.
نشانه های غرور گاهی بسیار آشکار است به گونه ای که انسان در نخستین برخورد به آن پی می برد. بی اعتنایی به مردم، بی توجهی به حلال و حرام الهی، رعایت نکردن ادب با بزرگان و ترک محبت با دوستان و بستگان، بی رحمی نسبت به زیردستان، ذکر سخنان ناموزون و دور از ادب، نگاه های تحقیرآمیز به دیگران و امثال اینها همه از نشانه های غرور است.
ولی گاه حالت غرور مخفی است و به این سادگی خود را نشان نمی دهد بلکه با دقت می توان به وجود چنین صفتی در خویشتن پی برد. مانند اینکه بعضی افراد پس از مدت کوتاهی درس استاد را رها می کنند و خود را مستغنی و بی نیاز می دانند، یا مانند کسی که علاقه شدیدی در خود به انزوا و گوشه گیری از مردم احساس می کند و ممکن است بهانه آن را آلوده نشدن به مجالس غیبت و گناه و مانند آن ذکر کند در حالی که با دقت می یابیم که عامل اصلی، غرور و خود بزرگ بینی است. خود را پاک، آگاه و مؤمن می پندارد و دیگران را ناقص و آلوده؛ و چیزهائی مثل این.
اما جائی که خانمها باید غرور داشته باشند، محلی ست که امکان تعرض به آنها وجود داشته باشد. اینکه صفت غرور برای زنان خوب شمرده شده براي عدم دست درازي به آنهاست. در واقع چون اثری كه بر آن بار مي شود بسيار خوب و متعالي است، بدي اين صفت تحت الشعاع قرار مي گيرد.
پس هر جائی و در مقابل هر كسي نبايد غرور داشت، بلكه در جايي كه مربوط به حفظ زن از نامحرم است، غرور خوب است، ولي در برابر ديگر خانم ها غرور نه تنها خوب نيست بلکه اصولا جايز نبوده و لازم است که انسان متواضع باشد.
? مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
بهترین و موثرترین روش برای امر به معروف و نهی از منکر چیست؟
امر به معروف در اسلام بسیار مهم است و قرآن آن را رمز فضیلت بهترین امت می شمارد: «كُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ؛ شما بهترین امتى بودید كه به سود انسانها آفریده شده اند (چه اینكه) امر به معروف و نهى از منكر مى كنید.» (آل عمران/۱۱۰)
و امیر المومنین علیه السلام در تبیین اهمیت آن می فرمایند: تمام كارهاى نیكو، و جهاد در راه خدا، در مقابل امر به معروف و نهى از منكر، چونان قطره اى بر دریاى موّاج و پهناور است. (نهج البلاغه، کلمات قصار، ۳۷۴)
در عین حال طبیعی است که اگر این فریضة الهی به طور شایسته عملی نگردد، چه بسا اثر معکوس خواهد داشت. از این رو اسلام آداب و شرایط خاصی را برای امر به معروف و نهی از منکر در نظر گرفته است که شخص ابتدا باید از آن ها آگاهی داشته باشد.
شرایط امر به معروف در توضیح المسایل حضرت امام (ره) بیان شده است، اما مهم ترین آداب آن عبارتند از:
۱_ حُسن برخورد:
قرآن مجید خطاب به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم میفرماید: «ای پیغمبر! به بندگانم بگو که با مردم با نیکوترین وجه صحبت نمایند».(۱) خداوند از حضرت موسی علیه السلام میخواهد با فرعونی که ادعای خدایی دارد ،با نرمی و ملاطفت تکلم کند و به ایشان بگوید: آیا میل داری که پاکیزه شوی؟ آیا میخواهی تو را به راه خداوند هدایت کنم تا به درگاه او خاشع شوی؟(۲)
هرگز نمیتوان با خشم و خشونت کسی را از گناه باز داشت. باید مواظب بود تا لطمه ای به شخصیت افراد وارد نشود. امام خمینی در این باره میگوید:سزاوار است آمر به معروف و ناهی از منکر،در امر و نهی خود و مراتب انکارش، چون طبیبی دلسوز و پدری مهربان که مصلحت مرتکب را رعایت میکند باشد و انکارش بر او خصوصاً و بر امت عموماً لطف و رحمت باشد.(۳)
۲_ جلب اعتماد:
امر به معروف و نهی از منکر در صورتی با موفقیت انجام میگیرد که اعتماد طرف مقابل جلب شود. امیرالمومنین علیه السلام میفرماید:«دلهای مردم وحشی است، پس هر کسی بتواند با آنها الفت برقرار کند، به او روی خواهند آورد».(۴) برای این کار باید به خطاکار شخصیت داد و از به کار بردن الفاظ تحقیر آمیز خودداری کرد.
۳_ در نظر گرفتن وضع روحی و روانی:
در اجرای صحیح امر به معروف و نهی از منکر باید شرایط مخاطب را در نظر گرفت. اگر عصبانی است ،نمیتوان نصیحت کرد. امیرالمومنین علیه السلام میفرماید:«برای دلهای آدمیان، علاقه و اقبال و گاهی تنفر و ادبار است. هنگامی که میخواهید کاری را انجام دهید، از طریق علاقه اشخاص وارد شوید ،زیرا هنگامی که کسی را مجبور بر کاری کنید، نابینا میشود».(۵) یعنی خود را به کوری و کری میزند.
۴_ محترم شمردن عقاید افراد:
کسی که سر و وضع خاصی دارد، اینها را ارزش تلقی میکند و نشانه شخصیت میداند. اگر چه از دید ما این نظریه باطل است اما توهین کردن به عقیده و نظر آنها توهین به همة وجودشان خواهد بود. پس باید مراقب بود که نهی را متوجه گناه کرد، نه متوجه افراد و اشخاص.
در کنار تمام اینها توجه بفرمایید که یکی از شرایط وجوب امر به معروف و نهی از منکر احتمال اثر است و اگر حس می کنید حرفتان بی فایده است، لازم نیست چیزی بگویید. در مورد شرایط وجوب امر به معروف و نهی از منکر از گروه فقه و احکام شرعی سوال کنید.
پینوشت:
۱. اسراء، آیه ۵۳
۲. نازعات، آیه ۱۸ و ۱۹
۳. تحریر الوسیله، ج۱، ص ۴۸۱
۴. نهج البلاغه،قصار ۴۷
۵. همان، قصار ۱۹۳