مــــادربزرگ من آدم مذهبی بود ...
مــــادربزرگ من آدم مذهبی بود …
هر وقت دلش واسه امام رضا تنگ می شد می گفتم مادربزرگ حالا حتما لازم نیست بری مشهد از همینجا یه سلام بده، اما من واسه تفریح میرفتم شمال اون به من نمیگفت حتما لازم نیست بری شمال همینجا تفریح کن،
وقتی سفره میگرفت وقتی محرم میشد به ﻫﻴﺎت محل برنج و روغن میداد بهش میگفتم اینا همه سیرن پولشو ببر بده به چهارتا آدم محتاج، اما وقتی من با دوستام مهمونی میگرفتم اون فقط میگفت مادر مراقب خودت باش،
سالها گذشت تا من فهمیدم آدمها احتیاج دارن سفر برن، احتیاج دارن از زندگی لذت ببرن و لذت بردن برای آدمها متفاوت معنی میشه،
یکی از ﻫﻴﺎت لذت میبره یکی از مهمونی رفتن، یکی تو سفر مکه اقناع میشه یکی تو سفر تایلند، اینا همشون برای من آدمهای محترمی هستن
سالها گذشت تا من فهمیدم نباید به دلخوشی های آدمها گیر بدهم، چون آدمها با همین دلخوشی ها سختی های زندگی رو تحمل میکنن…
?الهی قمشه ای
حسن بصری را بهتر بشناسیم
حسن بصري را بهتر بشناسيم
نام: حسن بن ابي الحسن يسار
لقب و كنيه: ابو سعيد حسن بصري
فرقه، مذهب و عقيده: شاگرد او (ابن ابي العوجاء كه از زنديقان معروف ميباشد) درباره ي مذهب استاد خود حسن بصري ميگويد: «استادم آدم ديوانه اي بود. سخنان بي اصل زياد ميگفت. گاهي قدري مذهب بود و گاهي جبري مسلك» محل سكونت و زندگي: بصره نسب: پدر او در دشت ميسان در جنگ با مسلمانان اسير شده بود. دشت ميسان خوزستان، دهي در پايين بصره ميان واسط و بصره، نزديكتر به اهواز كه نخلستانهاي زيادي داشت و به زمان عمر بن خطاب فتح شد.
قرن: اول و دوم. يسار كه او را پيرز يا فيروز نيشابوري ميخواندند، مهاجر به ميسان متصل به درستميان ميشناختند، در اين جنگ به اسارت گرفته شد و به بردگي زيد بن ثابت يا بنا بر قولي ابواليسير كعب بن عمرو سلمي يا به قولي مردي از بني النجار و به قولي جابر بن عبدالله انصاري در آمد.
پس از اسارت كه به مدينه طيبه منوره حرم رسول خدا، انتقال داده شد با خيره كنيز آزاد شده يام سلمه همسر با وفاي رسول خدا ازدواج كرد، در سال ۲۱ هجري مطابق ۶۴۱ ميلادي دو يا سه سال قبل از مرگ عمر بن خطاب و بنا بر اين قول كه حسن به روز قتل عثمان بن عفان ۱۴ سال داشته، يك سال پيش از قتل عمر در مدينه اين زن و شوهر داراي فرزند پسري شدند، نوزاد خود را نزد عمر بردند، گفت: او را حسن نام گذاريد كه نيكو روي است. اين كودك كه بعدها منشأ يك سسله حوادث تلخ تاريخ گرديد و قبله ي اهل تصوف شد، در وادي القري ناحيه اي ميان مدينه و شام از توابع مدينه كه مجموعه ي دهكدههاي بسيار است، پرورش يافت. در سال ۳۷ به مدينه آورده شد.
خاستگاه اقتصادی گناه
اقتصادی
فقر و بی نیازی، دو خاستگاه انحراف و گناه است؛ زیرا فقیر برای برطرف کردن ناتوانیهای ناشی از فقر، به کارهای نامشروع دست میزند. انسان بی نیاز و ثروتمند نیز بر پایه غرور برخاسته از مال و ثروتش، به خوش گذرانی و زیرپا گذاشتن فضایل اخلاقی رو میآورد و هر دو نفر به دام شیطان میافتند، چنان که در قرآن آمده است: «کلا إن الإنسان لیطغی أن رآه استغنی؛ هرگز، همانا انسان همین که خود را بی نیاز ببیند، سرکشی در پیش میگیرد». (علق: ۶ و ۷)
انسان ثروتمند، گرفتار غروری کاذب میشود و مانند قارون میگوید: «… إنما أوتیته علی علم عندی ؛… آنچه به من داده شده، در خور دانش من بوده است. » (قصص)
و از پرداخت حق نیازمند و محروم، کوتاهی میکند، در حالی که: «و فی أموالهم حق للسائل و المحروم؛ در اموال آنها برای فقیر و محروم، بهره ای است». (ذاریات: ۱۹)
آدمی باید توجه داشته باشد که مال و ثروت، از آن خداست و تنها او، روزی رسان است. خداوند در قرآن به دو نمونه اشاره کرده است که به آنها مال بخشید، ولی واکنش آن دو با یکدیگر متفاوت بود. یکی از آن دو، بخل کرد و تکبر ورزید و سرکشی در پیش گرفت و دومی، در آسمان نمونه گشت و به شکر دادههای خدا پرداخت. این دو، همان قارون و سلیمان هستند. قارون گفت: «… إنما أوتیته علی علم عندی؛… آنچه به من داده شده، درخور دانش من بوده است. » (قصص: ۷۸) و سلیمان گفت: «… هذا من فضل ربی لیبلونی ءأشکر أم أکفر؛… این، از بخشش خدایم است تا مرا بیازماید که آیا سپاس میگزارم یا کفران میورزم». (نمل: ۴۰)
شواهد تاریخی موجود در این باره، از ارتباط میان اقتصاد و گناه حکایت دارد. برای نمونه، _ثعلبه_، با خدا پیمان بسته بود اگر ثروتمند شود، به نیازمندان صدقه دهد، ولی وقتی خداوند مال فراوانی بدو بخشید، بخل ورزید و از پرداخت زکات، شانه خالی کرد. ازاین رو، آیاتی درباره او نازل شد و محکومش کرد و به وی نسبت نفاق داد. در حقیقت، این کار، وسوسه شیطان و نتیجه چیرگی غرور و آز به مال دنیا بود که وی را به بخل در نعمت خدا واداشت. دلیل شکست مسلمانان در جنگ احد، پس از به دست آوردن پیروزی در مرحله نخست نیز فریفته شدن مسلمانان به غنایم و ستیز بر سرآن و نافرمانی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بود. همچنین همراه شدن برخی اصحاب امام حسن علیه السلام، به ویژه_ عبیدالله بن عباس_ با معاویه و شکست لشکر امام حسن علیه السلامبه سبب ضعف و فریفته شدن عبیدالله در برابر وعده های بزرگ معاویه و نیز شرکت _عمر بن سعد_، در واقعه کربلا علیه امام حسین علیه السلام برای دست یابی به حکومت ری و مانند آن، نمونههای دیگری است که میتوان از آن یاد کرد.
از آنچه گذشت، درمی یابیم هنگامی که آدمی به تهی دستی گرفتار میآید یا بی نیاز و ثروتمند میشود، دو راه پیش رو دارد؛ هنگام فقر، شکیبایی ورزد و به وقت بهره مندی از نعمت، سپاس گزاری کند یا به شکایت و ناسپاسی و کفران نعمت بپردازد. اسلام، با تنبلی و بی تابی در برابر مشکلات مخالف است و این دو کاستی را راهی برای تسلط شیطان بر آدمی میداند. بی تابی، بی کاری و از دست دادن صبر و شکر، از عوامل شیطانی است که یاد خدا را از دلها میزداید، آدمی را در دام شیطان گرفتار میسازد و وی را به گناه کاری میکشاند.
———-
[سید حسین اسحاقی- گناه گریزی-ص ۷۳]
جوان عابد
جوان عابد
امام باقر علیه السلام میفرماید:
زنی بدکاره، با جوانانی از بنی اسرائیل روبه رو شد. بعضی از آنان گفتند: اگر فلان عابد این زن را ببیند، از راه به در میرود. زن بدکاره چون سخنان آنان را شنید، گفت: به خدا سوگند، به خانه نمی روم مگر اینکه او را به فتنه اندازم. چون پاسی از شب گذشت، به در خانه عابد آمد و در زد. عابد در را باز نکرد. زن فریاد زد: مرا به درون خانه ات راه بده. عابد توجهی نکرد. زن گفت: عده ای از جوانان بنی اسرائیل مرا به کاری زشت دعوت کرده اند. اگر مرا پناه ندهی، کارم به رسوایی خواهد کشید.
وقتی عابد سخن زن را شنید، در را باز کرد. زن وارد خانه شد و عابد را تحریک کرد. عابد که زیبایی او را دید، وسوسه شد. دست بر بدن زن گذاشت. سپس به خود آمد و به سوی آتش زیر دیگ رفت و دست بر آتش گذاشت. زن گفت: چه میکنی؟ گفت: دستی را که بدن نامحرم را لمس کرده است، میسوزانم. زن از خانه بیرون آمد و نزد مردم رفت و گفت: به داد صاحب این خانه برسید که دستش را بر آتش گذاشته است. مردم آمدند و دیدند دست عابد سوخته است.
[گناه گریزی - سید حسین اسحاقی - صفحه ۱۹۶]
فضیلت گریه برای خدا
فضــیلت گریہ برای خــــدا
از حضرت زهرا(س) نقل شده که خطاب به حضرت علی(ع) فرمود:
«انّی سمعت ابی یقول: الدمعة تطفیء غضب الرّب، و انّ القبر لایکون روضة من ریاض الجنّة الّا انّ العبد بکی من خیفة اللّه…»
«از پدرم شنیدم که فرمود: اشک چشم غضب پروردگار را خاموش میکند، و قبر انسان هنگامی باغی از باغ های بهشت میشود که بنده از خوف خدا بگرید…»
? منابع:
°• الکوکب الدری، ص 241
°• کتاب دین شناسی از دیدگاه فاطمه زهرا«س» نوشته علی اصغر رضوانی