تو اگر بیایی ....
تو اگر بيايى…
سلام بر دل هاى شكسته!
سلام بر سينه هاى سوخته!
سلام بر دست هاى خسته! سلام بر آسمان نگاه هاى بارانى!
سجاده اى بر طپش هاى دلم مى گسترانم، آه كه اين كلام چقدر زمين گيراست و هواى روزگاران چه دلگير «همه هست آرزويم كه ببينم از تو رويى، چه زيان تو را كه من هم برسم به آرزويى؟ »
مهربان سالار! ما را درياب كه هنوز غارنشين نفس اماره خويشيم.
مولاى عزيزم! پدر مهربانم!
بى تو خورشيد در افق هاى غم فرو مى رود، بى تو ياسها شكفتن نمى دانند، بى تو تابوت آرزوها بر شانه لحظهها سنگينى مى كند، بى تو خستگان و دلسوختگان قدومت مى ميرند، بى تو گل هاى نرگس عطر پريشانى و زمزمه زندانى مى دهند.
حال اگر تو بيايى از طلوع تا غروب، از شفق تا فلق، دسته دسته آيه هاى نور خواهد بود، شكوفه و گل و سرور خواهد بود،
اگر تو بيايى! تمام واژهها صبور خواهند بود،
تو اگر بيايى از گرماى نگاهت نرگس هاى دشت مى رويند، دستان خستهام باغبان نهال عشقت مى شوند.
تو اگر بيايى، برهوت زندگى به ظهور لاله حضورت آباد مى شود.
تو اگر بيايى اشك غم بر چهره ماتم مى ميرد و رنگ شادمانى مى گيرد.
اينك…
دلسوختگان، ندبه
خوانان مولا، هزاران هزار گل نثار بغض گلويتان، بار غم بشوييد و سرود تبريك بخوانيد كه مولا مى آيد، آقا مى آيد، سرور مى آيد، به اميد جانفشانى درصبح ظهورت «اللهم عجل لوليك الفرج».
ز - مزينانى - طالقان
کلاغ ها! طاووس شوید
کلاغ ها! طاووس شوید
یک دسته بالای درخت بودند و صدای قارقارشان همه جا را پر کرده بود. چند تایی هم روی زمین نشسته بودند و با عجله به دنبال دانه میگشتند.
نه اینکه سیاه بودند و صدایشان دلنشین نبود، نه؛ فقط تند زدن نوک هایشان به زمین آنها را انگشت نما کرد برای کسی که نمازش را تندتند میخواند.
ص: ۵۶
مثل کلاغ هم میشود تند و باعجله راه رفت و زندگی کرد؛ ولی راه رفتن پر از آرامش طاووس تابلویی است که برای همیشه در قاب ذهنها میماند.
کسی که نمازش بوی عطر آرامش میدهد، مثل باز شدن چتر رنگارنگ طاووس دلنشین است. هرچند کلاغها، هیچ وقت طاووس نمی شوند؛ اما آدمها میتوانند نمازهای کلاغی شان را طاووسی کنند.
[همیشه ثروتمند بمان -نیره قاسمی رادیان - صفحه ۵۹]
تمنای مرگ
تمناى مرگ
جناب آقاى سيد مجتبى خلخالى ولد صالح آيت الله خلخالى از مراجع سابق نجف اشرف، دوست گرامى حقير، برايم نقل نمودند: در سنين نوجوانى كه در عتبات عاليات ساكن بوديم، روزى در محضر والد گرامى خود در بازار بين الحرمين كربلا با مرحوم حاج آقا مقدس ملاقات نموديم. ايشان از سفر حج مراجعت نموده بودند و مشكلات سفر حج چهره ايشان را مايل به زردى و اندامشان را نحيف و لاغر نموده بود. پس از آنكه با مرحوم والد معانقه نمودند و تعارفات معمولى انجام شد، ايشان به مرحوم والد گفتند: درخواستى از خداوند متعال دارم كه قول بدهيد دعاى مرا آمين بگوييد. مرحوم والد درخواست ايشان را قبول نمودند. سپس مرحوم مقدس دستها را به سوى آسمان بلند نمودند و عرض كردند: پروردگارا از تو مى خواهم وسيله ماندنم را در عتبات عاليات مقدر فرماييد. مرحوم والد هم طبق قولى كه داده بود
آمين گفتند. (شايد معظم له در ضمير خود مرگ خود را از خداوند درخواست نموده بود) با دعاى مقدس و آمين پدرم خواسته باطنى مرحوم مقدس را خداوند به اجابت رسانيد و چند روز بعد در جوار مولاى خود اميرالمؤمنين عليه السلام براى هميشه ماندگار شد. روحش شاد
[خاطراتی از صالحان -احمد شهامت پور - صفحه۴۲]
نشانه ای از بهشت
لذت های معنوی که گاه بر اثر بلایا یا ازدست دادن عزیزانم دچارش می شوم روح ام را آکنده از درد و رنج فراز ونشیب های زندگی کرده اند، دست و پا می زنم در مقابل عمودی از مشکلات که پیروزمندانه در مقابلم قد علم کرده اند روزها سرشاراز تکرار رد می شوند.
ناگهان در خلوت شبانه ی،در خواب شبانگاهی ندایی نوازش می کند روح درد کشیده ام را ، نگاهی از جنس نور صدایم می کند ومرا آغوش رحمت خود می گیرد می گوید جلوتر بیا با من حرف بزن .
تمام وجودم پر می شود از محبت، ناگهان یاد درد هایم می افتم که تسکین یافته اند که درد نمی کند که آرام شده اند . آری در یکی از شب های معمولی نسیم رحمت تو بود که بر من وزید .
ای مولای من . لذتی در دلم نهادی که سال ها و روزها هنوز در من نفس می کشد .از آن شب شوق زندگی یافتم و حسرت وار چشم دارم در وصال دوباره آن شب.
چه کنم تا دوباره صدایم کنی ! مولای من هرچه دارم از من بگیر ،بلا و سختی بر من فرود آور ولی باز هم بیا ….
تامل دوباره ام در نگاه لطف تو ،مرا به سوی نشانه ای از بهشت دعوت می کند .آری نشانه ای از بهشت که در وجودم به ودیعه نهاده ای .این ذره ای از نعمت های بهشتی توست .مگرنه این است که نعمت های بهشت برتر از آن است که در درک ما قرار گیرد.
مگرنه این است که از نعمت های بهشتی خسته نمی شویم ،از تکرار خسته نمی شویم .هرچه بیشتر تکرار شود شوق بیشتر می شود لذت افزون تر و تکرار مایه تشدید لذت هاست.
در سرای جاودان هم تکرار هست وهم تکرار نیست بلکه باهر تکرار شدنی ،نعمتی دیگر،لذتی دیگر است.
#به-قلم-خودم-
سرعت غیر مجاز
سرعت غیر مجاز
وقتی هنوز رانندگی یاد نگرفته ای سرعت بالا برایت غیرمجاز است. مرد و زن، پیر و جوان هم فرقی ندارد. باید چموخم کار دستت بیاید؛ دست فرمانت را سفت کنی؛ جاده و خیابانها و راهت را خوب بشناسی والا ممکن است هنوز راه زیادی را نرفته وسیله ات را از دست بدهی و خودت هم درمانده شوی. گاهی هم وسیله میماند و جانت میرود.
عجله نکن! دین اسلام، دین محکم و آرامی است. تو هم با نرمی وارد آن شو. با فرمان تکلیف، خودت را مجبور به رعایت همۀ قانونهای مستحب نکن؛ ممکن است ترمز دلت یک دفعه ببرد؛ قصۀ همان راننده تازه کار عشق سرعت، برای تو هم تکرار شود.
[همیشه ثروتمند بمان - نیره قاسمی زادیان - صفحه ۴۹]