سالمند در قرآن
۱ .جلوه ای از قدرت الهی
قانون گذار آفرینش، قانون طبیعت را هماره بی هیچ قید و شرطی و به طور یکسان بر همه ی آفریدهها اجرا میکند. انسان نیز از زمان انعقاد نطفه تا لحظه ی مرگ در سیطره ی این قانون قرار دارد. انسان در آغاز، موجودی است بس ناتوان که با شگفتی، دورههای رشد را پی درپی میپیماید. در جوانی به کمال توانایی جسمی و در میان سالی به پختگی روحی میرسد. آن گاه سیر نزولی را در پیش میگیرد و به جایی برمی گردد که بوده است. آدمی در این میدان، به فاتح قلّه ای میماند که از یک سوی قلّه، صعود میکند. سپس با رسیدن به چکاد کوه، از سوی دیگر آن، پایین میآید. قرآن در این باره میفرماید: اَللّه الذَّی خَلَقَکُمْ مِنْ ضَعفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعدِ قُوَّةٍ ضَعفا وَ شَیبَةً مایَشاءُ وَ هُوَ الْعَلیمُ الْقَدیرُ. (روم، ۵۴.) خداوند شما را آفرید و پس از آن نیرو بخشید. سپس شما را در ناتوانی و پیری قرار داد. او هرچه بخواهد، میآفریند و دانای تواناست.
در این آیه، «ناتوانی» در برابر «نیرومندی» قرار گرفته است. مراد از نیرومندی، رسیدن کودک به بلوغ و مقصود از ناتوانی پس از نیرومندی،دوران پیری است. منظور از عبارت «یَخْلُقُ ما یَشاءُ» نیز این است که خداوند همان گونه که ناتوانی را آفرید و پس از آن نیرومندی را به آدمی، هدیه کرد، میتواند دوباره ناتوانی را به او برگرداند. «این بیان، صریح ترین اشاره به پشت سر هم قرار داشتن سه حالت از مقوله ی خلقت دارد. چون این حالی به حالی کردن انسانها در عین این که تدبیر است، خلق نیز هست. پس این نیز فعل خداوند خالق اشیاء است». (: برگرفته از: تفسیر المیزان، سیدمحمدحسین طباطبایی، برگردان: سیدمحمدباقر موسوی همدانی، ج ۱۶، ص ۳۰۸.)
این دگرگونیها و فراز و نشیب ها، بهترین دلیل برای این حقیقت است که نه آن نیرو از انسان بوده است ونه آن ناتوانی، بلکه هر دو از ناحیه ی دیگری است. این خود نشانه ی آن است که چرخ وجود انسان را دیگری میگرداند و آن چه انسان دارد، عارضی است. امیرمؤمنان علی علیه السلام در گفتار نورانی خود به این مسأله چنین اشاره کرده است: عرفت اللّه سبحانه بفسخ العزائم و حل العقود و نقض الهمم. من خدا را در گسستن تصمیمهای محکم و گشودن گرهها و نقض ارادههای نیرومند و ناکام ماندن آن شناختم. (نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره ی ۲۵۰)
از این دگرگونیها برمی آید که زمام اصلی امور به دست قدرت دیگری است و ما از خود چیزی نداریم جز آن چه او به ما میبخشد. قرآن درباره ی ناتوانی دوم که برای انسان پیش میآید، «شیبة» (پیری) را میافزاید، ولی هنگام نام بردن از ناتوانی نخستین، از «کودکی»، سخنی به میان نمی آورد. ممکن است اشاره ی این تعبیر به آن باشد که ناتوانی دوره ی پیری دردناک تر است؛ زیرا: ۱. آدمی در این دوره بر عکس ناتوانی زمان کودکی، رو به سوی مرگ و فنا دارد. ۲. آن چشم داشتی که آدمی از پیران سالخورده و با تجربه دارد، هرگز از کودکان انتظار ندارد. این در حالی است که میزان ناتوانی آنان یکسان است. آری، دوران پیری، قدرت مندان یاغی و سرکش را به زانو درمی آورد و به سستی، زبونی و بیچارگی میکشاند. واپسین جمله ی آیه که به دانش و قدرت خدا اشاره دارد، هم بشارت است و هم انذار. این بخش از آیه میگوید که خدا از همه ی نیتها و رفتارهای شما آگاه است و توانایی دارد شما را پاداش یا کیفر دهد. (تفسیر نمونه، ج ۱۶، ص ۴۸۰)۲ سالمندی؛ نشانی از روز رستاخیز
خداوند میفرماید: و من نعمّره ننکّسه فی الخلق افلایعقلون. (یس، ۶۸.) هرکس را عمر دراز دهیم، در آفرینش واژگونه میکنیم. آیا اندیشه نمی کنند؟ گفتار این آیه درباره ی ناتوانی جسمی و روحی آدمی: ۱ .هشداری است به آنان که کار پیمودن راه هدایت را به فردا میافکنند. ۲ .پاسخی است به کسانی که تقصیر خود را به گردن کوتاهی عمر میاندازند. ۳. دلیلی است بر قدرت خداوند. آفریدگار همان گونه که میتواند یک انسان نیرومند را به ناتوانی یک نوزاد باز گرداند، میتواند او را در روز بازپسین، باز آفریند. «ننکّسه» از ماده ی «تنکیس» به معنای واژگون ساختن چیزی است آن گونه که سر به جای پا و پا به جای سر قرار گیرد و در این جا، کنایه از بازگشت کامل انسان به دوران کودکی است. (تفسیر نمونه، ج ۱۸، ص ۴۳۶)
آدمی در آغاز آفرینش ناتوان است و کم کم به رشد و تکامل میرسد. آدمی در دوران جنینی و پس از تولد، راه رشد جسمی و روانی را میپیماید. استعدادهای خدادادی که در درونش نهفته است، یکی پس از دیگری شکوفا میشود. پس از آن، دوران جوانی و پختگی فرا میرسد و انسان به اوج قلّه ی تکامل جسمی و روحی راه مییابد. در این هنگام، روح و جسم، راه خود را از هم جدا میکنند. روح هم چنان به تکامل خویش ادامه میدهد، ولی عقب گرد جسم آغاز میشود. سرانجام عقل نیز سیر نزولی خود را آغاز میکند و کم کم یا با شتاب به دوران کودکی باز میگردد. در این هنگام، رفتار و اندیشه ی پیران، خوی کودکی میگیرد و ناتوانی جسمانی نیز با آن همراه میشود. تفاوت پیری با کودکی آن است که رفتار کودکان، شیرین و دل نشین و نویدبخش شکوفایی در آینده است و به همین دلیل، همگان آن را تحمل میکنند. در مقابل، سرزدن همین رفتار از پیران، نازیبا است و ترحم دیگران را برمی انگیزد. «افلا یعقلون» نیز به انسانها میگوید: اگر این قدرت و توانایی شما عاریتی نبود، به این آسانی از دست تان نمی گرفتند. بدانید دست قدرت دیگری فراتر از شماست که برهر چیز تواناست.
بنابراین، تا به آن مرحله نرسیده اید، خود را دریابید و پیش از آن که نشاط و زیبایی تان به پژمردگی بَدَل گردد، توشه ی راه طولانی آخرت را از این جهان برگیرید؛ زیرا در فصل پیری و درماندگی، هیچ کاری از شما ساخته نیست. پیامبر صلی الله علیه و آله در همین زمینه به ابوذر سفارش فرمود: اغتنم خمسا قبل خمس: شبابک قبل هرمک…. (بحارالانوار، ج ۷۷، ص ۷۷) پنج چیز را پیش از پنج چیز غنیمت شمار؛ جوانی را پیش از پیری……
۳ _سالمندی؛ دوره ای دشوار
برخی انسانها به اندازه ای طول عمر مییابند که به نامطلوب ترین مرحله ی زندگی میرسند. قرآن از این دوره به «ارذل العمر» یاد میکند. نشانههای این دوره در آیه ی زیر آمده است: وَ اللّه ُ خَلَقَکُمْ ثُمَّ یَتَوَفّیکُمْ وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ اِلی اَرذَلِ الْعُمْرِ لِکَیْ لا یَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَیْئا اِنَّ اللّه َ عَلیمٌ قَدیر. (نحل، ۷۰) و خدا شما را آفرید سپس [جان] شما را میگیرد و بعضی از شما تاخوارترین [دوره ی ]سالهای زندگی [فرتوتی ]بازگردانده میشوید، به گونه ای که پس از [آن همه] دانستن، [دیگر] چیزی نمی دانید. همانا خداوند، دانا و تواناست.
در آیه ی یاد شده، واژه ی «اَرذَلْ» از ماده ی «رَذَل» به معنی چیز پست و نامطلوب گرفته شده است. منظور از «ارذل العمر»، سن بسیار بالاست که ناتوانی، وجود انسان را فرا میگیرد، به گونه ای که نمی تواند حتی نیازهای پیش پا افتاده و ابتدایی خود را برآورده سازد. این ناتوانی و پژمردگی، نشانه ی فرا رسیدن یک مرحله ی انتقالی تازه است، همان گونه که سستی پیوند میوه و درخت، دلیل رسیدن به مرحله ی جدایی است. ( تفسیر نمونه، ج ۱۱، ص ۳۱۰؛ ج ۱۴، ص ۱۹)
بر پایه ی این آیه، انسان، دورههای طبیعی تولد، رشد، بلوغ و تکامل را میپیماید و خداوند در هر مرحله، موهبتهایی را به او ارزانی میدارد. آن گاه پس از رسیدن به تکامل، براساس روند طبیعی آفرینش، این موهبتها را از انسان میگیرد و آدمی به مرحله ای میرسد که به دلیل ناتوان گشتن بدن و هجوم بیماریهای گوناگون، توانایی دست زدن به هرگونه کاری را از دست میدهد. بدین ترتیب، همانند نوزاد تازه متولد شده، به تنهایی نمی تواند کارهای روزانه ی خود را انجام دهد و به کمک و مراقبت دیگران، نیاز دارد. این دوره، همان خوارترین دوران زندگی است و ویژگی اصلی آن، زوال یافتن قوای ادراکی انسان است. زندگی انسان بر مدار شعور و اندیشه میچرخد و اندیشه، ملاک برتری انسان بر دیگر آفریدهها است. هنگامی که انسان به نامطلوب ترین دوره ی زندگی، گام مینهد، موهبت حافظه واندیشه از او گرفته میشود، به گونه ای که بر اثر ناتوانی حافظه و فرسودگی اعصاب، رفتار آدمی، تغییر مییابد. در این دوره، ویژگیهای کودکانه در انسان، زنده میشود. در روایت آمده است: ارذل العمر؛ یعنی انسان به جایی میرسد که خردش با خرد کودک هفت ساله برابر شود. ([بحارالانوار، ج ۷۳، ص ۳۸، شماره ی ۹)
پاسخ به یک شبهه
ممکن است این پرسش به میان آید که: چرا بسیاری از سالمندان مانند دانشمندان با این که در سنهای بالایی حتی بالاتر از «صد سالگی» میزییند، هم چنان از هوشیاری کامل برخوردارند؟ در پاسخ باید گفت: ۱. بحث «ارذل العمر» به آخرین دوره ی زندگی مربوط است. در این دوره، انسان شبیه میوه ی رسیده ای است که به دلیل خشک شدن بند پیوند، هر آن امکان دارد از شاخه ی درخت، بیافتد. ۲. بنابر گفته ی روان شناسان، این مسأله به مصونیت اختصاصی بدن یا ارگانیسم (organism) هر فرد، ارتباط دارد. امام علی علیه السلام میفرماید: هنگامی که خردمندان، پیر میشوند، نیروی خردشان جوان میشود و هنگامی که نادانان پیر میشوند، نادانی شان جوان میشود. (غررالحکم، عبدالواحد بن محمد تمیمی آمدی، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۶۶، ص ۵۶)
بررسیهای علمی، درستی این مسأله را اثبات کرده است. دکتر شاک میگوید: آنان که در دوران کودکی یا جوانی، افراد با هوشی بوده اند، در پیری، زیرک تر و باهوش تر میشوند و برعکس، آدمهای کودن، کودن تر میشوند. (چه کنیم پیر نشویم؟، ص ۱۷۵، برگرفته از: خانواده و مسایل سالمندان، علی قائمی، ص ۶۴)
باید دانست سالمندی، همه ی کسانی را که شانس زندگی طولانی داشته باشند، غافل گیر میکند و این، نشانی از قدرت آفریدگار یکتاست. هرچند ممکن است با پیشرفت دانش نوین بشر، نشانههای سالمندی دیرتر به سراغ انسان آید، ولی هیچ گاه نمی توان بر آن چیره شد. سالمندی خواه ناخواه به سراغ انسان میآید و نمی توان نشانههای آن را از بین برد: نقش پیری را ز رنگ نتوان زدود در زمستان، برف رسوا بر بام بود (مشاعره ی جدید، مهدی سهیلی، ص ۲۴۶)
با وضعیتی که در دوره ی «ارذل العمر» برای سالمند پیش میآید، وظیفه ی افراد خانواده به ویژه فرزندان در برابر او، بسیار خطیر خواهد بود. به همین دلیل، قرآن درباره ی احترام گزاردن به سالمندان به ویژه پدر و مادر سالمند، بسیار سفارش کرده است. ۴. احترام به سالمندان شاید قرآن مجید با صراحت به موضوع احترام سالمندان اشاره نکرده است، ولی از آیاتی که درباره ی پدران ومادران سالمند وجود دارد، به ارزش نیکوکاری در حق سالمندان و تکلیف جامعه در برابر آنان پی میبریم. برای نمونه، در قرآن آمده است: وَ قَضی رَبُّکَ اِلاّ تَعْبُدُ اِلاّ اِیّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ اِحسانا اِمّا یَبلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبرَ أَحَدُهُماً أَوْ کِلاَهُما فَلا تَقُل لَهُمآ اُفٍّ وَ لا تَنْهَرهُما وَ قُلْ لَّهُما قَوْلاً کَرِیماً وَاخْفَضْ لَهُما جَنَاحَ الذُّلَ مِنَ الرَّحْمَهِ وَ قُل رَّبِّ ارْحَمْهُما کَما رَبَّیانِی صَغیِرا. ( اسراء، ۲۳ و ۲۴) پروردگارت مقرر داشت که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید. هرگاه تا تو زنده هستی، هر دو یا یکی از آن دو سالخورده شوند، آنان را میازار و به درشتی خطاب مکن و با آنان، به اکرام سخن بگوی. در برابرشان از روی مهربانی، سر تواضع فرود آور و بگو: ای پرورگار من! هم چنان که مرا در خردی پرورش دادند، بر آنان رحمت آور. براساس این آیات، احسان به پدر و مادر پس از «توحید»، واجب ترین واجبها است، همان گونه که «عقوق والدین» پس از شرک ورزیدن به خدا، از بزرگ ترین گناهان به شمار میرود. اهمیت احسان به پدرو مادر و قرار داشتن آن پس از توحید، درآیات دیگری نیز گوشزد شده است. ([تفسیر المیزان، ج ۱۳، ص ۱۰۹)
اینک به برخی نکتههای این دو آیه میپردازیم: الف. رفتار کریمانه اِمّا یَبْلُغَنَّ عِنْدِکَ الْکِبَرَ اَحدهما اَوْ کِلاهُما فَلاتَقُلْ لَهُما اُفٍّ وَ لاتَنْهَرهُما وَ قُلْ لَهُما قولاً کریما. خداوند در جملههایی کوتاه، گویا و رسا، با بر شمردن حالتهای دوران پیری از فرزندان میخواهد با پدران و مادران پیر خود، برخوردی احترام آمیز داشته باشند. «کِبَر» به معنای بزرگ سالی است و «اُف» مانند «اَخ» در فارسی، انزجار را میرساند. واژه ی «نَهر» نیز رنجاندن کسی با فریاد کشیدن یا درشت سخن گفتن با او است. براساس این آیه، هنگامی که پدر و مادر به سن پیری میرسند، نباید به آنان حتی «اُف» گفت و نباید آنان را آزار داد، بلکه باید با سخنانی شیرین و ملایم با آنان سخن گفت. ( تفسیر المیزان، ج ۱۳، ص ۱۰۹)
امام صادق علیه السلام درباره ی معنی «اُف» میفرماید: اگر تو را به تنگ آوردند، به آنان اُف مگو. اگر تو را زدند، با آنان درشتی مکن. با احترام با ایشان سخن بگو و از روی مهربانی در برابر آنان، زبونی و فروتنی کن. چشم به آنان خیره مکن. جز با مهر و دل سوزی به آنان منگر. آواز خود را بر روی آنان بلند نکن. دست بالای دست آنان مدار و بر آنان پیشی مگیر. (بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۱۳۷)
ب .فروتنی وَاخْفِصْ لَهُما جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ. «خفض جناح» به معنای پر و بال گستردن، کنایه از مبالغه در فروتنی و خضوع زبانی و عملی است. براساس این آیه، انسان هنگام گفت وگو و هم نشینی با پدر و مادر سالمند باید گونه ای رفتار کند که پدر و مادر، فروتنی او را احساس کنند و بفهمند که فرزندشان، خود را در برابر ایشان کوچک میکند و نسبت به ایشان، رحمت دارد. (ترجمه ی تفسیر المیزان، ج ۱۳، ص ۱۱۰)
این آیه، تابلوی دل انگیزی از بهترین جلوههای مهر و محبت در طبیعت را به تصویر میکشد. پرندگان با بال و پر گشودن از روی مهر و محبت بر روی جوجه ی خود، آنان را از هر گزندی مانند سرما، گرما، جانوران وحشی، درامان نگاه میدارند. خداوند نیز از انسانها میخواهد هنگام پیر شدن پدران و مادران شان، آنان را در انجام کارهایشان، یاری کنند. پیران در این دوره، مانند نوزادان و کودکان به مراقبت نیاز دارند و گاه به دلیل بیماری یا سن زیاد، نمی توانند بدون کمک دیگران از جای خود برخیزند یا خود را پاکیزه نگاه دارند. در این صورت، فرزندان باید آنان را بیش از پیش زیر چتر حمایتی خود قرار دهند و با علاقه و فروتنی، به آنان محبّت کنند تا احساس هیچ گونه کمبودی نداشته باشند. پدران و مادران همواره آرزو دارند فرزندان شان هنگام پیری آنان، عصای دست شان باشند و از آنان دستگیری کنند. ج .دعا برای پدر و مادر وَ قُل رَبِّ ارْحَمهُما کَما رَبَّیانِی صَغیرا. خداوند در این آیه، با یادآوری دوره ی نوزادی و ناتوانی به فرزندان، از آنان میخواهد اگر پدر و مادر آن چنان ناتوان شده اند که به تنهایی نمی توانند کارهای عادی خود را انجام دهند، محبت شان را از آنان دریغ نورزند. بنابراین، هنگامی که فرزندان روی به درگاه خدای رحمان و رحیم میایستند، به پاس محبت آنان در دوره ی کودکی و ناتوانی فرزند، از خداوند بخواهند پدر و مادر پیرشان را از رحمت و مغفرت خود بهره مند سازد. هرچند شیخ طبرسی میگوید: «این آیه دلالت دارد بر این که دعای فرزند برای پدر و مادرش که از دنیا رفته اند، مسموع است»،
ولی در تفسیر المیزان آمده است: «این آیه ی شریف، مطلق است و دعا در حق پدر و مادر [در حیات و ممات]، ادبی است دینی که فرزند از آن استفاده میبرد، ولوبی تردید، هرگونه خدمت خالصانه و خاضعانه نزد پروردگار یکتا بی پاداش نخواهد ماند؛ زیرا: وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْرا یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرَّا یَرَهُ. ( ترجمه ی تفسیر المیزان، ج ۱۳، ص ۱۱۰) هر کسی به اندازه ی ذره ای، کار نیک کرده است [پاداش] خواهد دید و هر کس به اندازه ی ذره ای، کار زشت انجام داده است، [جزا ]خواهد دید.
الگوی احترام به پدر سالمند
در سوره ی یوسف، نمونه ی زیبایی از احترام فرزندان به پدر سالمند آمده است. حکایت از آن جا آغاز میشود که حضرت یوسف علیه السلام با پدید آوردن حادثه ی ساختگی دزدی در کاخ خود، کوشید برادر تنی اش، «بنیامین» را نزد خویش نگاه دارد تا دیگر برادرانش، حضرت یعقوب علیه السلام را به مصر بیاورند. برادران یوسف به ناچار بدون بنیامین ره سپار کنعان شدند و داستان را برای پدرسالمند خود، یعقوب علیه السلام بازگو کردند. پدر از آنان روی گرداند و پس از آن، چندان در فراق یوسف و بنیامین گریست که چشمانش نابینا شد. آن گاه فرزندان خود را فرستاد تا درباره ی عزیز مصر و هدف اصلی اش از نگاه داشتن بنیامین، آگاهی بیشتری به دست آورند. این بار، حضرت یوسف علیه السلام با آگاهی یافتن از وضعیت دشوار پدر، خود را به برادرانش معرفی کرد و آنان را بخشود. سپس پیراهن خود را به آنان داد تا نزد پدر ببرند و بر سر و رویش بمالند تا دیدگانش بینا شود. هم چنین پدر و خاندان خود را به مصر دعوت کرد. پدر پس از استشمام بوی یوسف، چشم و دلش بینا شد و با پذیرش دعوت فرزند، به همراه اهل بیت خود راهی مصر گردید. قرآن این دیدار تاریخی و سرشار از ادب و احترام به پدر سالمند را چنین به تصویر کشیده است: فَلَمّا دَخَلُوا عَلی یُوسُفَ اوی اِلَیْهِ اَبَوَیْهِ وَ قالَ ادْخُلُو مِصْرَ اِنْ شاءَ اللّه ُ امنین وَ رَفَعَ اَبَوَیْهِ عَلَی العَرْشِ. ( زلزال، ۷ و ۸) آن گاه که بر یوسف وارد شدند، یوسف علیه السلام، پدر و مادر خود را در آغوش کشید و گفت: به شهر مصر درآیید که به خواست پروردگار، پس از این، در امان خواهید بود. سپس پدر و مادرش را بر تخت بنشاند.
علامه طباطبایی در تفسیر جمله ی «اویَ اِلَیْهِ اَبَوَیْهِ» گفته است: حضرت یوسف علیه السلام پدر و مادر را در آغوش کشید و این که فرمود: «اُدْخُلُومِصْرْ» ظاهرا این است که حضرت یوسف علیه السلام به منظور استقبال از ایشان، از مصر بیرون آمد و در خارج از مصر، ایشان را در آغوش گرفته بود و آن گاه به منظور رعایت ادب گفته است: «داخل مصر شوید». در جمله ی «اِن شاءَ اللّه ُ امِنین» هم ادبی را رعایت کرده است که بی سابقه و بدیع است؛ چون هم به پدر و خاندانش، امنیت داده و هم رعایت سنت و روش پادشاهان را نموده است که حکم صادر میکنند و هم این که حکم را مقید به مشیت خدای پنهان کرده تا بفهماند مشیت آدمی مانند سایر اسباب، اثر خود را نمی گذارد، مگر وقتی که مشیت الهی هم موافق آن باشد. ( یوسف، ۹۹ و ۱۰۰)
بدین ترتیب، درمی یابیم حضرت یوسف علیه السلام، کمال ادب و محبت را در حق پدر و مادر سالمند خود و اهل بیت شان روا داشته است با: ۱. استقبال گرم از آنان. ۲. نشاندن ایشان بر تخت ویژه ی پادشاهی. ۳. فرستادن پیراهن برای بینا شدن پدر. ۴. فرستادن آذوقه برای خانواده. ۵. فرا خواندن احترام آمیز پدر. عزیز مصر شدی یوسف! نمی دانی عزیز حق کُندَت با یادی از پدر کردن (ترجمه ی تفسیر المیزان، ج ۱۱، ص ۳۳۶)
منبع:سایبان مهر،حسین بافکار،مشخصات نشر: قم: مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما، ۱۳۸۱،ص۲۰