سیری در اخلاق فردی علما
٭ ٭ یکی از شاگردان شیخ رجب علی خیاط میگوید: روزی خدمت شیخ عرضه داشتم: اگر اجازه دهید، با هم به زیارت حضرت رضا مشرّف شویم. شیخ فرمود: «اجازهام دست خودم نیست. » نخست فهم این مطلب برای من قدری سنگین بود که چرا ایشان میفرماید اجازهام دست خودم نیست. تا اینکه زمانی گذشت و فهمیدم بنده خدا غیر از اراده حق، رأیی از خود ندارد و کارهایش به اجازه و رضای اوست. پس از مدتی در محضر شیخ رجب علی درباره اخلاص و زیارت امام رضا (ع) بحث شد. ایشان فرمود: «ما اگر برای خدا مشرّف شویم و جز رضای خدا چیزی در نظر نباشد، حضرت از این زائر پذیرایی دیگری خواهد کرد». [۴] اخلاص از حجت الاسلام مرتضی تهرانی نقل شده است: من اصرار داشتم رمز موفقیت امام خمینی رحمه الله را در حیات دنیوی ایشان بیابم. پس از مطالعه، به این نتیجه رسیدم که حضرت امام در کارهایشان، در افکارشان، در اعمال شان، در گفتارشان و در تصمیم گیری هایشان، فقط و فقط یک چیز را هدف قرار میدادند و آن، خدا بود. [۵] ٭ ٭ ٭ نقل است چند روز پیش از فوت آیت الله بروجردی، عده ای خدمت ایشان رسیدند و آقا را بسیار ناراحت دیدند. آقا با ناراحتی فرمود: «خلاصه عمر ما گذشت و ما رفتیم و نتوانستیم چیزی برای خود از پیش ببریم و عمل باارزشی انجام دهیم. » یک نفر از حاضران با شنیدن سخن آقا گفت: آقا شما دیگر چرا؟! ما بیچارهها باید این را بگوییم، شما چرا؟ بحمدالله شما این همه آثار خیر از خود باقی گذاشته اید؛ این همه شاگرد تربیت کرده اید؛ این همه کتاب از خود به یادگار نهاده اید؛ مسجدی با این عظمت ساخته اید و مدرسههای بسیاری در جاهای گوناگون بنا کرده اید؟ وقتی سخن آن شخص به پایان رسید، آیت الله بروجردی جمله ای فرمود که به ظاهر، حدیث قدسی بود. ایشان فرمود: «اَخْلِصِ الْعَمَلَ فَاِنَّ النَّاقِدَ بَصیرٌ بصیرٌ؛ عمل را باید خالص انجام داد. نقاد بسیار آگاهی آنجا هست. » تو خیال کردی اینها که در منطق مردم به این شکل هست، حتماً در پیشگاه الهی همین طور است که پیش تو هست؟ «أَنّ اللّهَ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرٌ». [۶] نقل است حاج شیخ عباس قمی، کتابی بسیار ارزشمند به نام منازل الاخره نوشته بود که فردی به نام شیخ عبدالرزاق مسئله گو، هر روز پیش از ظهر، در حرم حضرت معصومه (س) از روی این کتاب برای مردم میخواند و مردم به ویژه کربلایی محمدرضا، پدر حاج شیخ عباس قمی از این مطالب لذت میبردند. یک روز کربلایی محمدرضا به خانه آمد و به شیخ عباس گفت: ای کاش تو نیز مثل این واعظ بودی، میتوانستی به منبر بروی و این کتاب را بخوانی. حاج شیخ عباس قمی میفرماید: «چند بار تصمیم گرفتم به پدرم بگویم این کتاب نوشته خود من است، ولی هر بار، از گفتن حقیقت خودداری کردم و چیزی نگفتم و فقط به ایشان عرض کردم: دعا بفرمایید که خداوند به من نیز توفیق عنایت فرماید! ». [۷] ٭ ٭ ٭ فقیه و دانشمند وارسته، حضرت آیت الله حاج سیدمحسن خرازی درباره آقا شیخ مرتضی زاهد میگوید: ایشان اخلاصی بسیار والا داشت، اخلاصی که برای همه ظاهر و محسوس بود. هر کس با ایشان اندکی هم نشین میشد، به خوبی برایش آشکار میشد این بزرگوار، فقط و فقط خدا را در نظر دارد. این اخلاص در تمام شئونات زندگی ایشان دیده میشد. همه نشستها و برخاستها و همه کارهای آقا شیخ مرتضی برای خدا بود و کسی که این گونه اخلاص داشته باشد، خدا میداند به چه درجات و مقاماتی دست مییابد. [۸] ٭ ٭ ٭ یکی از ارادتمندان شیخ رجب علی خیاط میگوید: روزی شیخ از من پرسید: «شغل شما چیست؟ » گفتم: نجارم. شیخ فرمود: «چکش را که به میخ میکوبی، به یاد خدا میکوبی یا به یاد پول؟! اگر به یاد پول میکوبی، همان پول را به تو میدهند و اگر به یاد خدا میکوبی، هم به تو پول میدهند و هم به خدا میرسی؟ ». [۹] ٭ ٭ ٭ یکی از شاگردان شیخ رجب علی خیاط نیز نقل میکند: من منشی یک تجارت خانه بودم. روزی شیخ رجب علی به آنجا تشریف آورد و به من فرمود: «این دفاتر را برای که مینویسی؟ » عرض کردم: برای استادم. شیخ فرمود: «اگر در این دفاتر اسم خود را درج کنی، استاد ایراد میگیرد یا نه؟ » گفتم: بله، ایراد میگیرد. سپس پرسید: «این پارچه را که متر میکنی، برا ی چه کسی متر میکنی، برای خودت یا برای استاد؟ » عرض کردم: برای استاد. سپس فرمود: «فهمیدی؟! » عرض کردم: خیر. شیخ فرمود: «فرهاد، هر کلنگی که میزد، میگفت: شیرین، و غیر معشوق خود ذکری نداشت. این دفتر را به عشق محبوب بنویس! پارچه را به یاد او متر کن! در این صورت، همه اینها مقدمه وصل است. حتی نَفَسهایی که میکشی، به یاد او بکش! ». [۱۰] ٭ ٭ ٭ یکی از دانشمندان معاصر که خود، استاد اخلاق و عرفان است، میگوید: از جناب شیخ رجب علی خیاط درباره خودم پرسیدم. فرمود: توکل حاج احمد انصاری نقل میکند: آیت الله سیدعباس قوچانی، وصی مرحوم آیت الله علی آقا قاضی برای این جانب نقل کرد که مرحوم علی آقا قاضی، اغلب، در حال رفت وآمد میان نجف و کوفه بود و من مطمئن بودم، ایشان پولی در بساط ندارد. ازاین رو، برایم همیشه سؤال بود که مخارج این رفت وآمد چگونه تأمین میشود. روزی ایشان قصد رفتن به کوفه داشت. وقتی از خانه خارج شد، من پنهانی پشت سر ایشان به راه افتادم…. عادت علی آقا قاضی این بود که هنگام حرکت در کوچه، عبایش را به سر میانداخت و هرگز به پشت سرش نگاه نمی کرد. پس به همین شکل از میان بازار عبور کرد تا به ترمینال رسید و مستقیم رفت تا سوار ماشین شود. هنگامی که مرحوم قاضی پایش را روی پله ماشین گذاشت، سیدی به سرعت جلو آمد و مقداری پول به قاضی داد. علی آقا نگاهی به پشت سرش کرد و لبخندی زد و به من فهماند اگر انسان صبر و توکل کند، خداوند این گونه او را یاری میرساند. [۱۱] آقا شیخ عبدالحسین جاودان، [۱۲] از فرزندان شیخ مرتضی زاهد نقل میکند: روزی مبلغ زیادی از درآمدهای منبر و مواعظ آقا شیخ مرتضی به دست ایشان رسید. آن روز هر نیازمندی به خانه ما میآمد، آقا از آن پول برمی داشت و به او میداد. من با توجه به بدهیهایی که ایشان به قصاب و بقال و سبزی فروش و یخ فروش داشت، به ایشان عرض کردم: آقا جان! مقداری را هم نگه دارید به طلبکارها بدهیم. آقا فرمود: «نگران نباش! خدا میرساند. » عرض کردم: آقا جان! این پول را هم خدا رسانده است. شیخ مرتضی دوباره فرمود: «عبدالحسین! خدا میرساند، میرساند. » و باز به کار خود ادامه داد و از آن پول چیزی برای خود ایشان باقی نماند. [۱۳] خوف و رجا حاج محمود اخوان نقل میکند: شبی با آقا شیخ مرتضی زاهد از جلسه ای برمی گشتیم. من جوان بودم و ایشان پیر و ضعیف شده بود. بنابراین، من دستهای ایشان را گرفته بودم و در راه رفتن، به ایشان کمک میکردم. آن شب من آرام آرام ایشان را تا جلوی خانه اش رساندم و آماده خداحافظی شدم. وقتی آقا شیخ مرتضی میخواست به داخل خانه برود، رو به من کرد و فرمود: «آقا محمود، مرا دعا کن! آقا محمود، دعا کن! » من خندیدم و عرض کردم: آقا جان! شما که به دعا نیاز ندارید. تا این جمله از دهان من خارج شد، یک باره چشمهای آقا شیخ مرتضی زاهد پر از اشک شد و با حالتی بسیار منقلب و گریان فرمود: «نه آقا محمود، مرا دعا کن! همه ما به دعا احتیاج داریم. شیطان قسم خورده است همه ما را گمراه کند. دعا کن محمود، دعا کن مرا، دعا کن! ». [۱۴] تسلیم و رضا نقل است در شب اول شهادت مرحوم حاج آقا مصطفی، امام خمینی رحمه الله به خانه او رفت تا به عروسش تسلیت بگوید. وقتی امام از دری وارد شد که همیشه آقا مصطفی از آن در به استقبال و پیشواز ایشان میآمد، عروس امام (دختر مرحوم آیت الله حاج شیخ مرتضی حائری یزدی) خود را به دامان ایشان انداخت و گفت: «چکار کنم؟ مصطفی کجاست؟ » اگرچه صحنه دل خراشی بود، ولی امام با استقامت ویژه خود اشکی نریخت و با حالتی استوار، خطاب به عروس و نوه هایشان فرمود: «صبر کنید، به خاطر خدا صبر کنید! مصطفی امانتی بود و از دستمان رفت». [۱۵] نقل است آیت الله محمدحسن نجفی، معروف به صاحب جواهر، در شب وفات فرزندش، در کنار پیکر او، پس از خواندن مقداری قرآن، به مطالعه و نوشتن کتاب جواهر پرداخت. ایشان در بخشی از کتاب خود آورده است که ثواب این چند صفحه کتاب را به روح فرزندش هدیه میکند. [۱۶] ٭ ٭ ٭ آیت الله خسروشاهی کرمانشاهی میگوید: آیت الله علی آقا قاضی، در فقر شدیدی به سر میبرد، به گونه ای که توان پرداخت اجاره خانه اش را نیز نداشت. روزی در نجف اشرف، صاحب خانه وسایل و اثاث ایشان را بیرون ریخت. ازاین رو، علی آقا قاضی مجبور شد با خانواده اش به کوفه برود. در مسجد کوفه، محلی بود که افراد غریب در آنجا سکونت میکردند و علی آقا قاضی نیز در آنجا ساکن شد. علامه طباطبایی دراین باره میفرماید: «رفتم مسجد کوفه دیدم مرحوم قاضی و همه خانواده اش تب کرده اند و مریض هستند. هنگام نماز شد. علی آقا قاضی طبق معمول، در اول وقت به نماز ایستاد و بعد از نماز عشا آن چنان با توجه کامل آیه شریفه (آمَنَّ الرَّسُولُ) را تلاوت فرمود، مثل اینکه هیچ مشکلی پیش نیامده است و با آرامش وصف ناپذیر و شگفت انگیز به ذکر و دعا مشغول بود». [۱۷] ٭ ٭ ٭ علامه حسن زاده آملی نقل میکند: علامه طباطبایی، همواره راضی به رضای خدا بود. اوایل، منزل مسکونی شخصی نداشتند و هر روز و هر از چند گاهی مجبور بودند، محلشان را عوض کنند. من یک بار به ایشان عرض کردم: آقا! ما باید هر شش ماه یک بار از شما آدرس جدیدی بگیریم. ایشان با کمال خونسردی از این مسئله گذشتند و گویی به طور کامل راضی به رضای الهی بودند. [۱۸] مرگ اندیشی میرزا مهدی شیرازی، از دانشمندان بزرگ و مراجع دینی، قبری را در حیاط خانه اش در کربلا کنده بود. وی همچنین، کفن خود را در سجاده اش گذاشته بود و وقتی نیمههای شب برای نماز شب از خواب برمی خاست، کفن را میپوشید و سپس داخل قبر میشد و با خودمی گفت: «ای میرزا مهدی! اکنون خود را مرده و این قبر را قبر خود فرض کن که تو را در آن به خاک سپرده اند. حال چه عمل شایسته ای داری؟ » و با خود این گونه میگفت و میگریست و سپس این آیه را میخواند: «حَتّی إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبّ ِ ارْجِعُونِ لَعَلّی أَعْمَلُ صالِحًا فیما تَرَکْتُ کَلاّ إِنّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ؛ آن گاه که مرگ یکی از ایشان فرا رسد، میگوید: پروردگارا! مرا بازگردان، شاید من در آنچه وانهاده ام، کار نیکی انجام دهم. نه، چنین نیست. این سخنی است که او گوینده آن است و پیشاپیش آنان، برزخی است تا روزی که برانگیخته خواهند شد. » (مؤمنون: ۹۹ و ۱۰۰) سپس میگفت: «ساکت شو! تو شایسته بازگشت به دنیا نیستی. فرصتها را از دست دادی. »… و بار دیگر میگفت: «برخیز! خدا به تو مهلت داد تا چه کنی». [۱۹] ٭ ٭ ٭ یکی از شاگردان استاد نمونه، حاج شیخ محمدتقی ستوده میگوید: با جمعی از شاگردان، پای درس مکاسب استاد ستوده نشسته بودیم. ناگهان عده ای جنازه ای را از رو به روی جلسه درس حرکت دادند. استاد ستوده درس را رها کرد و با سخنانی بسیار اثربخش فرمود: «هی نگویید درس اخلاق بگویم، این جنازه، درس اخلاق است، به فکر مرگ و معاد باشیم و گناه نکنیم». [۲۰] شکرگزاری دانشمند بزرگوار، آقای کریمی جهرمی نقل میکند: روزی در ایام بیماری آیت الله العظمی حاج سید محمدرضا گلپایگانی رحمه الله، به دیدن ایشان رفتم. دیدم دانههایی از دست و سینه آقا بیرون آمده است. وقتی احوالشان راپرسیدم، فرمود: «این درد از شدیدترین دردهاست، ولی این درد هم شکر دارد؛ زیرا یا کفاره گناهان است که باید شکر کرد به آخرت نیفتاده است یا ترفیع درجه است که این هم شکر دارد و در هر حال جای شکر است». [۲۱] عشق و ارادت به اهل بیت (ع) حجت الاسلام انصاری کرمانی، از اعضای دفتر امام خمینی رحمه الله میگوید: در روز شهادت حضرت فاطمه (س)، از حضرت امام تقاضا شد در جمع برادران دفتر (جماران) که مجلسی به همین مناسبت تشکیل داده بودند، حاضر شود. امام آمد و نشست. وقتی یکی از برادران شروع به خواندن مصیبت کرد، امام با صدای بلند گریست، به گونه ای که قطرههای اشک، مانند دانههای مروارید بر گونه هایش فرو میغلتید. [۲۲] ٭ ٭ ٭ حجت الاسلام سیدعلی اکبر محتشمی چنین نقل میکند: تکریم شخصیتهای معصوم و افشای مظلومیت اهل بیت (ع) چنان مورد توجه امام خمینی رحمه الله بود که هیچ حادثه و بحرانی ایشان را از چنین عملی بازنمی داشت، به گونه ای که ایشان در روز تاسوعا در پاریس، در جمع خبرنگاران دستور داد یک ساعت به ظهر، مجلس روضه خوانی برپا کنند و یکی از آقایان روضه بخواند. [۲۳] پسر سیدعلی آقا قاضی میگوید: ایشان هر سال خود را برای روز بزرگ غدیر خم آماده میکرد و بهترین لباس هایش را در آن روز میپوشید. همچنین، ولیمه و شیرینی و میوه تهیه و از آشنایان و دوستان گلپایگانی، مرجع عالی قدر جهان تشیع، اهتمام بسیاری به برگزاری مراسم سوگواری برای ائمه معصوم (ع) داشت و در روزهای شهادت و مناسبت ها، در خانه ایشان مجلس عزا برپا میشد. همچنین در ایام شهادت مادرش، صدیقه طاهره، حضرت زهرا (س)، در روزهای یازدهم، دوازدهم و سیزدهم جمادی الاول و روزهای اول، دوم و سوم جمادی الثانی در خانه ایشان مجلس عزا برپا بود. افزون بر این، در طول سال، در روزهای پنج شنبه نیز مجلس روضه در خانه ایشان برگزار میشد. علاقه آیت الله سیدمحمدرضا گلپایگانی به سیدالشهدا (ع) به گونه ای بود که عصر عاشورا، بستگان را گرد خویش جمع میکرد و خود روضه میخواند و این کار را تا آخر عمر شریفش ادامه داد. [۲۴] ٭ ٭ ٭ از حجت الاسلام کریمی نقل شده است عشق و محبت به اهل بیت (ع) وجود امام خمینی رحمه الله را پر کرده بود، به گونه ای که خویش را همواره به آنان نزدیک میدید. امام رحمه الله در برخورد با مشاهد مشرفه و در تشرف به زیارت قبور مطهر معصومین (ع)، [چنان بود که گویا] امام را در برابر خود ناظر و حاضر میدید. [۲۵] ٭ ٭ ٭ محمدتقی ادهم نژاد لنگرودی، درباره عشق خالصانه حاج شیخ علی رضا ممجّد لنگرودی به اهل بیت (ع) مینویسد: یکی از ویژگیهای برجسته ایشان، عشق و اخلاص آن مرد بزرگ به خاندان عصمت و طهارت (ع) بود. بنده شاهد بودم وقتی ایشان در ماه مبارک رمضان، در مسجد کنار حوزه علمیه به منبر میرفت و روضه میخواند، بی اختیار و با صدای بلند میگریست. حاج شیخ علیرضا، چنان اشعار عربی را سوزناک میخواند به ویژه اشعار مربوط به حضرت علی اصغر (ع) را که سخت ترین قلبها میشکست و اشک از چشمان همه سرازیر میشد. همچنین، در سال ۱۳۷۱روزی با ایشان در صحن مدرسه فیضیه درحال قدم زدن بودیم که روضه خوانی در زیر مَدْرس کتاب خانه فیضیه، به مناسبت ایام فاطمیه شروع به روضه خوانی کرد. ایشان با شنیدن صدای روضه خوانی، روی سکویی نشست و درحالی که عصای خود را به زمین میزد، چنان گریست که تاکنون از هیچ کس و در هیچ محفلی چنین گریستنی را ندیده بودم. [۲۶] آقای حسین حیدری درباره عشق و ارادت آقا شیخ مرتضی زاهد به اهل بیت (ع)، میگوید: یکی از خاطرههای فراموش نشدنی آقا شیخ مرتضی، مربوط به گریههای آن بزرگوار است. من از دوران کودکی به خوبی به یاد دارم که ایشان از همان شروع صحبت که میگفت «قال الصادق (ع) » همان طور آرام آرام از گوشه چشم هایش اشک سرازیر میشد و با این حال، اخبار و احادیث اهل بیت عصمت و طهارت (ع) را برای مردم میخواند…. [۲۷] ٭ ٭ ٭ استاد مرتضی مطهری، دلیل احترام ویژه خود به علامه طباطبایی را این گونه بیان میکند: «من فیلسوف و عارف بسیار دیدهام و احترام به ایشان نه به خاطر این است که یک فیلسوف است، بلکه احترامم به این جهت است که او عاشق دلباخته اهل بیت (ع) است. علامه طباطبایی در ماه رمضان روزه خود را با بوسه بر ضریح حضرت معصومه (س) افطار میکرد. ابتدا به حرم مطهر مشرّف میشد، ضریح مقدس را میبوسید و سپس به خانه میرفت و غذا میخورد. این ویژگی ایشان بود که مرا به شدت شیفته ایشان نموده است. همچنین، ایشان غالباً در مجالس روضه و مرثیه روزهای جمعه شرکت میکرد و با تمام وجود زار زار گریه میکرد». [۲۸] زیارت عاشورا در آخرین لحظه عمر آیت الله محمدتقی بهجت میفرماید: «آیت الله حاج شیخ محمدحسین اصفهانی (مشهور به کمپانی) که صاحب آثار و دیوان و از اساتید محترم ما بودند، از درگاه خدا خواسته بودند که لحظه آخر عمرشان زیارت عاشورا بخوانند و بعد قبض روح شوند. که البته، دعای ایشان مستجاب شد و بعد از اتمام زیارت عاشورا از این عالم درگذشتند». [۲۹] خاک پای زائر حسینی شفای درد چشم آیت الله بروجردی میفرماید: «وقتی که من در بروجرد بودم، از درد چشم رنج میبردم. به پزشکان مراجعه نمودم، ولی آنها از معالجه من اظهار ناامیدی کردند. در ایام عاشورا، برخی هیئتهای عزادار به منزل ما میآمدند. من در مجلس عزای امام حسین (ع) نشستم و گریه کردم، درحالی که چشمم به شدت درد میکرد. در همان حال به نظرم رسید خاک سر و صورت عزاداران را گرفته و به چشم خود بمالم. پس بدون اینکه کسی متوجه شود، خاک را گرفتم و به چشم خود مالیدم و احساس تخفیف درد کردم و احساس کردم که کم کم درد برطرف میشود، به گونه ای که از آن روز تاکنون به هیچ وجه درد چشم من عود نکرده، بلکه چشمم پرنور شده و احتیاج به عینک ندارم». [۳۰] ارتباط معنوی با امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف حجت الاسلام محمد محمدی اشتهاردی درباره مدرس وارسته، آیت الله سیدمحمود مرعشی چنین مینویسد: رابطه ایشان با حضرت ولی عصر عج الله تعالی فرجه الشریف بسیار استوار و مخلصانه بود. هر روز صبح دعای عهد امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف را میخواند و با آن بزرگوار رابطه معنوی و ملکوتی خالصانه ای داشت. کتاب شرح دعای ندبه ایشان که بسیار مشروح و متقن است، نشان دهنده عمق ارتباط ایشان با عترت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به ویژه امام عصر عج الله تعالی فرجه الشریف است. [۳۱] تعهد به امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف تعهد به امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف روحانی شهید، علی اصغر نادری جهرمی (رضوان الله علیه)، همیشه خود را مدیون امام رحمه الله و انقلاب اسلامی میدانست. ایشان در آخرین روزهای پیش از شهادتش، در وصیت نامه اش چنین مینویسد: «از مقدار مبلغی که در بانک، قرض الحسنه و نزد دیگران دارم، ده هزار تومان به مدرسه علمیه شهید آیت الله دستغیب و ده هزار تومان به مدرسه فیضیه قم بدهید. علت پرداخت این مبالغ این است که من این مقدار شهریه را از امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف گرفتهام و هنوز نتوانستهام قدمی در راه اسلام بردارم». [۳۲] انتظار فرج یکی از دوستان شیخ رجب علی خیاط درباره ایشان میگوید: در سالهایی که خدمت ایشان بودم، احساس نکردم که ایشان خواسته مهمی جز فرج حضرت ولی عصر عج الله تعالی فرجه الشریف داشته باشد. ایشان همواره به دوستان نیز سفارش میکرد تا حد امکان، چیزی جز فرج آقا از خداوند نخواهند. حالت انتظار به گونه ای در وجود شیخ قوّت داشت که اگر کسی از فرج ولی عصر عج الله تعالی فرجه الشریف صحبت میکرد، ایشان منقلب میشد و میگریست. همچنین، نکته مهمی که جناب شیخ بر آن تأکید داشت، آمادگی و آراستگی شخص منتظر بود؛ هرچند عمرش برای درک زمان حضور آن بزرگوار کافی نباشد. شیخ رجب علی همواره سفارش میکرد: «با همه وجود در انتظار ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه) باش و حال انتظار را با مشیت حق همراه کن». [۳۳] یکی از شاگردان شیخ رجب علی خیاط نقل میکند: ایشان همواره متوجه حضرت ولی عصر عج الله تعالی فرجه الشریف بود و ذکر صلوات را بدون «وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ» نمی گفت. جلسههای ایشان نیز بدون تجلیل از امام عصر عج الله تعالی فرجه الشریف و دعا برای فرج ایشان برگزار نمی شد. شیخ رجب علی در اواخر عمر کهاحساس میکرد پیش از فرج از دنیا میرود، به دوستان میگفت: «اگر موفق به درک حضور حضرتش شدید، سلام مرا به او برسانید». [۳۴] زیارت اهل بیت (ع) حجت الاسلام کریمی میگوید: تشرّف امام خمینی رحمه الله به حرم مطهر امیرمؤمنان، علی (ع) با آداب خاصی صورت میگرفت. ایشان با کمال ادب و متانت اذن دخول میخواند؛ از طرف پایین پا وارد حرم میشد و همواره مواظب بود از بالای سر مطهر حضرت علی (ع) عبور نکند. امام خمینی رحمه الله هنگامی که به ضریح مطهر میرسید، زیارت امین الله یا زیارت دیگری را با نهایت اخلاص میخواند. سپس دوباره به طرف پایین پای حضرت برمی گشت، در گوشه ای مینشست و زیارت نامه و دعا میخواند. سپس دو رکعت نماز میخواند، آن گاه با ادب خاصی حرم را ترک میکرد. [۳۵] حجت الاسلام سیدحمید روحانی نیز دراین باره نقل کرده است: حضرت امام رحمه الله در اغلب ایام زیارتی، در کنار قبر امام حسین (ع) بود و در دهه عاشورا، هر روز زیارت عاشورا را با صد مرتبه سلام و صد لعن میخواند. [۳۶] آخرت گرایی نقل است روزی یکی از ثروتمندان به آیت الله محمدحسن مامقانی مقداری پول داد و گفت: با این پولها خانه ای برای سکونت خویش بخرید! آیت الله مامقانی پول را میان طلبهها و نیازمندان تقسیم کرد و حتیدرهمی برای خود برنداشت. وقتی این خبر به صاحب مال رسید، نزد ایشان آمد و گفت: من این پولها را دادم تا شما خانه ای برای خود تهیه کنید. مرحوم مامقانی فرمود: «من هم برای خودم بهترین خانهها را در بهشت خریدم». [۳۷] تمسک به اهل بیت (ع) یکی از خادمان حرم مطهر امیرمؤمنان، علی (ع) میگوید: طبق معمول همیشه، پیش از طلوع فجر، برای روشن کردن چراغهای حرم مطهر به آنجا رفتم. ناگهان از طرف پایین پای حضرت علی (ع) صدای گریه ای بلند و ناله ای سوزناک به گوشم رسید. بسیار شگفت زده شدم و با خود گفتم: خدایا، این صدای کیست؟! این گریه جان سوز از کجاست؟! اغلب، این وقت شب زوار به حرم مشرّف نمی شوند…. در همین اندیشهها بودم و آهسته آهسته پیش میآمدم تا ببینم که ناگهان، شیخ انصاری رحمه الله را دیدم که صورت را بر ضریح مقدس گذاشته و گریه میکند. ایشان همانند مادر جوان مرده، با سوز و گداز میگفت: «آقای من، مولایم، ای اباالحسن! این مسئولیتی که اینک به دوشم آمده، بس خطیر و مهم است. از تو میخواهم مرا از لغزش و اشتباه و عمل نکردن به وظیفه، مصون داری و در توفانهای حوادث ناگوار، همواره راهنمایم باشی [که در غیراین صورت، از زیر بار مسئولیتهای رهبری و مرجعیت شانه خالی خواهم کرد و آن را نخواهم پذیرفت]». [۳۹] ۲. رفتارهای عبادی آیت الله حاج سیدمحسن خرازی، درباره آقا شیخ مرتضی زاهد چنین نقل میکند: ایشان نسبت به احکام و ظواهر شرع و عمل به رسالههای عملیه بسیار متعبد بود. معلوماتش در حد اجتهاد نبود. ازاین رو، یکی از مراقبات و دغدغههای بزرگش این بود که به درستی (احتیاط) به احکام دینی عمل کند. همین امر سبب شده بود ایشان به محضر عالمان بزرگ تهران چون حضرت آیت الله خوانساری برود و درباره احکام و مسائل شرعی از آنها بپرسد. این تعبد به احکام، از ویژگیهای او بود و این دغدغه در او بسیار محسوس بود. [۴۰] ٭ ٭ ٭ دکتر حمید فرزام، از شاگردان شیخ رجب علی خیاط، در توصیف تعبد ایشان میگوید: شیخ، شریعت و طریقت و حقیقت را با هم داشت؛ نه اینکه مانند درویشها پشت پا به شریعت بزند. اولین حرف ایشان به بنده این بود: «برو حساب خمست را بکن! » و مرا نزد مرحوم آقا شیخ آشتیانی فرستاد و فرمود: «باید بروی خدمت ایشان! » خدمت ایشان رفتم و حساب کلبه محقری را که داشتم، کردم. [۴۱] ذکر و یاد خدا فقیه و عالم وارسته، آیت الله حاج سیدمحسن خرازی، درباره آقا شیخ مرتضی زاهد چنین نقل میکند: ایشان همواره در حال گفتن ذکر بود. این کار بسیار مشکل است، بسیار سخت است که آدم همواره و در همه حال به یاد خدا باشد. البته من کم سن و سال بودم که با ایشان آشنا شدم، ولی با این حال، تا آنجا که یادم هست، هیچ وقت یادم نمی آید، ایشان را در وضعیتی دیده باشم که به کاری غیر از ذکر و یاد خدا بپردازد. ایشان هم خودش همواره در حال ذکر گفتن بود و هم میکوشید افراد را به خدا و آخرت متوجه و به جنبههای معنوی مشغول سازد. [۴۲] ٭ ٭ ٭ یکی از ارادتمندان شیخ رجب علی خیاط میگوید: شیخ به استغفار و صلوات، بسیار اهمیت میداد و معتقد بود این دو ذکر، دو بال پرواز سالک است. شیخ میفرمود: «هر کس در طول زندگی زیاد صلوات بفرستد، به هنگام مرگ، رسول خدا صلی الله علیه و آله لب او را میبوسد». [۴۳] سحرخیزی حجت الاسلام سیدمحمود یزدی، درباره شوریده حالی آیت الله ملکی تبریزی، هنگام بیدار شدن در سحرگاهان برای خواندن نماز شب میگوید: ایشان شبها که برای عبادت و شب زنده داری بر میخاست، ضمن اجرای دستورها و آداب برخاستن از خواب، همانند سجده و دعا، مدتی در بستر میگریست. سپس به حیاط میآمد و به آسمان مینگریست و آیه ۱۹۰ تا ۱۹۴ سوره آل عمران را میخواند [۴۴] و سر به دیوار میگذاشت و مدتی گریه میکرد. آن گاه وضو میگرفت و چون به نماز برمی خاست و به تهجد مشغول میشد، حالش بسیار منقلب میشد. او در نمازها به ویژه در قنوتها بسیار گریه میکرد. [۴۵] ٭ ٭ ٭ ابوالحسن ربانی سبزواری درباره اهتمام آیت الله محمدحسین اعلمی حائری به سحرخیزی مینویسد: در احوال ایشان نوشته اند: همیشه ساعتی پیش از طلوع فجر بیدار میشد و به عبادت میپرداخت. در مدت اقامت در نجف و کربلا و قم، نماز شب خود را در حرم امامان معصوم (ع) و حضرت فاطمه معصومه (س) به جا میآورد و سپس نماز صبح و مستحبات و تعقیبات نماز را انجام میداد. [۴۶] تقید به احکام دینی آقای شیخ الاسلامی، درباره مقید بودن مرجع عالی قدر، آیت الله العظمی سیدمحمدرضا گلپایگانی، به احکام دینی، میگوید: مرحوم آیت الله گلپایگانی، فردی روحانی و معنوی بود، تقید بسیاری به انجام احکام شرع مقدس داشت و در عبادت بسیار حریص بود، وقتی وارد مسجدی میشد، نماز تحیت را ترک نمی کرد و این درسی بود برای دیگر طلبه ها. همچنین، ایشان همواره نماز اول ماه را میخواند و در ماه رجب نیز اعمالام داوود را به جا میآورد. سالی در محضر ایشان به منبر رفتم و در شب اول ماه رجب، درباره اعمال این ماه صحبت کردم. فردا که خدمت ایشان مشرّف شدم، فرمود: «امروز همه خانواده ما روزه هستند». [۴۷] تقید به گفتن اذان حجت الاسلام آشتیانی، درباره مقید بودن مرجع بزرگوار، آیت الله سیدمحمدرضا گلپایگانی به اذان گفتن، میگوید: معظم له تقید خاصی به اذان گفتن داشت و هر روز هنگام صبح، در خانه این عمل مستحب را به جا میآورد. یکی از عالمان دراین باره نقل کرده است: شبی مهمان ایشان بودم. نزدیک صبح صدای دل نوازی شنیدم. دقت کردم، دیدم صدای اذان است. با خود گفتم این فرد کیست که چنین خوب اذان میگوید؟ به دنبال صدا رفتم، دیدم حضرت آیت الله گلپایگانی در حال گفتن اذان است. [۴۸] نماز اول وقت تیمسار شهید، صیاد شیرازی، درباره تقید امام به خواندن نماز اول وقت میگوید: پیش از شروع یکی از عملیاتها که خودمان را برای طرحبرنامه آن آماده میکردیم، خدمت حضرت امام رسیدیم و به بیان گزارش کار پرداختیم. در این جلسه، حضرت آیت الله خامنه ای، آقای هاشمی رفسنجانی، وزیر دفاع و فرمانده محترم کل سپاه نیز حضور داشتند. گزارشها خدمت حضرت امام داده شد. در اوج صحبت و گزارش، ایشان بلند شدند و به اتاق دیگر رفتند. پس از این کار امام، اولین کسی که صحبت کرد، آقای هاشمی رفسنجانی بود. ایشان پرسید: آقا! کسالتی عارض شده است؟ چون تنها چیزی که به ذهن میآمد، این بود. امام در پاسخ فرمود: «خیر! وقت نماز است» و این سخن را با چنان قاطعیتی بیان کردند که احساس کردیم ما تاکنون نماز نخوانده ایم. سجاده امام پهن بود. آن بزرگوار بر آن ایستادند و به مقدمات نماز پرداختند و ما نیز رفتیم وضو گرفتیم و پشت سر ایشان در یکی دو صف ایستادیم و نماز را به جماعت برگزار کردیم. این ماجرا به پایان رسید، ولی آثار رفتاری و اخلاقی این کار امام و روحیه تعبد ایشان، به نظر من اثری جاودانی برجای گذاشت. [۴۹] ٭ ٭ ٭ رهبر معظم انقلاب میفرماید: «حضرت امام رحمه الله تا آخرین لحظه حیاتشان، ذکر و نماز و دعا را نیز فراموش نکردند. حاج احمد آقا، فرزند عزیز ایشان، میگفت: پیش از ظهر روز آخر حیات امام، ایشان روی تخت، دائم نماز میخواندند. مدتی گذشت، بعد پرسیدند: ظهر شده است؟ گفتم: بله. آن وقت خواندن نماز ظهر و عصر با نوافلش را شروع کردند. بعد از اتمام نماز، مشغول ذکر گفتن شدند و تا لحظاتی که درحالت اغما به سر میبردند، مرتب پشت سر هم میگفتند: «سُبْحانَ اللهِ وَ الْحَمْدُاللهِ وَ لا اِلهَ اِلَّا اللهِ وَ اللهُ اکْبَر. » این برای ما درس است. ما که رهبرمان را دوست داریم، باید به کارها و روحیات او توجه کنیم و از آن درس بگیریم». [۵۰] ٭ ٭ ٭ خانم فاطمه طباطبایی، عروس حضرت امام رحمه الله، میگوید: توجه ایشان همیشه به وقت نماز بود؛ یعنی از وقتی که ساعت، یازده میشد، مرتب میپرسیدند: «ساعت چنده؟ »؛ زیرا مقید بودند اول ظهر نمازشان را بخوانند. ایشان همواره مراقب و منتظر اول وقت نماز بودند. باور کنید از ساعت ۱۰: ۳۰ تا ۱۲ نگران وقت نماز بودند و نمازشان را که میخواندند، آرامش پیدا میکردند و سپس چشم هایشان را میبستند. [۵۱] اهتمام به نماز شب حجت الاسلام حسن ثقفی، درباره اهتمام امام خمینی رحمه الله به خواندن نماز شب میگوید: هنگامی که امام برای اقامه نماز شب برمی خاست، مقید بود بی سر و صدا باشد. یادم هست در پاریس دو اتاق کوچک بود و من که آنجا میخوابیدم، میدیدم امام خیلی آهسته و درست مثل یک سایه برمی خاست و بدون سر و صدا وضو میگرفت و نماز شب میخواند. برخی از خویشاوندان که از پانزده سالگی با امام رحمه الله بودند، گفته اند: از دوران نوجوانی که با امام خمینی رحمه الله بودیم، آقا شبها چراغ موشی کوچکی برمی داشت و برای اینکه کسی بیدار نشود، به جای دیگری میرفت و نماز شب میخواند. [۵۲] ٭ ٭ ٭ همسر امام رحمه الله نیز دراین باره میگوید: هیچ وقت نشد که من از نماز شب ایشان بیدار شوم؛ چون چراغ را روشن نمی کرد، حتی چراغ دست شویی را نیز روشن نمی گذاشت تا کسی بیدار نشود. هنگام وضو گرفتن برای نماز شب نیز ابری زیر شیر آب میگذاشت تا صدای چکه و ریزش آب موجب بیدار شدن کسی نشود. [۵۳] آیت الله سید مصطفی خوانساری، درباره عبادت و تهجد شبانه امام خمینی رحمه الله این گونه نقل کرده است. یک سال در قم، برف زیادی آمده بود و سیل، نصف این شهر را خراب کرده بود. در همان وضع و با آن شدت سرما و یخ بندان، امام نیمههای شب از مدرسه دارالشفا به مدرسه فیضیه میآمد و به هر زحمتی بود، یخ حوض مدرسه را میشکست، وضو میگرفت، زیر مَدْرَس میرفت و در تاریکی مشغول عبادت و نماز میشد و با سرور و شادی خاصی نماز شب را به جا میآورد. هنگام اذان نیز به مسجد بالاسر میآمد و پشت سر آیت الله حاج میرزا جواد ملکی به نماز میایستاد. سپس برمی گشت و مشغول مباحثاتش میشد. [۵۴] ٭ ٭ ٭ خواندن نماز شب و عبادت شبانه، حتی در شب پرواز سرنوشت ساز ایشان در دوازدهم بهمن ۱۳۵۷ شمسی ترک نشد. یکی از همراهان امام که با ایشان در هواپیما بود، نقل میکند: به احترام آقا، طبقه بالای هواپیما را به ایشان اختصاص دادند تا در آنجا استراحت کند و کسی مزاحمش نباشد. من جسارت کردم و گفتم: بروم، ببینم آقا در چه حالی است. وقتی به طبقه بالا رفتم، دیدم آقا مشغول نماز است و اشک میریزد. [۵۵] ٭ ٭ ٭ آقای مصطفی کفاش زاده، از کارکنان بیت امام خمینی رحمه الله نقل میکند: شبی که صبحش میخواستند امام را عمل جراحی کنند، به دلیل ضعف شدید امام، به ایشان خون تزریق شد. تا ساعت یازده شب که ایشان در حال استراحت و خواب بودند، خدمتشان بودم. موقع نماز شب رفتم و امام را بیدار کردم. برخاستند؛ وضو گرفتند و نماز شب مفصلی به جا آوردند که مردم فقط بخشی از آن را از تلویزیون دیدند. اولین شبی بود که ایشان نماز شب میخواندند و چراغ اتاق روشن بود. به دلیل همین روشن بودن چراغ بود که توانستیم پنهانی فیلمی از امام تهیه کنیم که ملت عزیز ایران نیز لحظاتی از راز و نیاز امام با خدا را ببینند. [۵۶] شب زنده داری آقای میرزا محمدتقی جاودان، پسر مرحوم آقا شیخ مرتضی زاهد، درباره شب زنده داری پدرش میگوید: در دوران کودکی ام، شاید هفت ساله بودم، شبی در کنار مادرم خوابیده بودم. نیمههای شب از شدت تشنگی از خواب بیدار شدم. میخواستم مادرم را صدا بزنم و از او آب بخواهم، ولی ناگهان صدای گریه پدرم را شنیدم که در حال قنوت بود. او به گونه ای میگریست که من نیز از گریه ایشان به گریه افتادم و در همان حال گریه، خوابم برد و به کلی تشنگی را فراموش کردم. [۵۷] ٭ ٭ ٭ در شرح حال محدث بزرگ، حاج شیخ عباس قمی آورده اند: ایشان در تمام دوره سال، در چهار فصل، حداقل یک ساعت پیش از طلوع فجر بیدار میشد و به نماز و شب زنده داری میپرداخت. شیخ عباس قمی، به عبادت آخر شب و پیش از سپیده دم اهمیت بسیاری میداد و معتقد بود بهترین اعمال مستحبی، عبادت و شب زنده داری است. فرزند بزرگ ایشان میگوید: «تا آنجا که من به خاطر دارم، بیداری آخر شب از او فوت نشد. حتی در سفرها این شیوه عملی میشد». [۵۸] مناجات شبانه حاج محمدحسین مباشر، درباره مناجات شبانه آقا شیخ مرتضی زاهد چنین میگوید: شبی از جلوی خانه مرحوم مجدالذاکرین، پدر آقا شیخ مرتضی رد میشدم. صدای خفیفی از درون خانه شنیدم. شب بود و همه جا در خاموشی فرو رفته بود. من کنجکاو شدم بدانم این صدای خفیف، در این ساعت شب چیست و با خود گفتم نکند دزد آمده باشد. به کنار در خانه رفتم و گوشم را تیز کردم. صدای آشنایی شنیدم، صدای مناجات و گریه آقا شیخ مرتضی زاهد بود که در آن زمان حدود بیست سال داشت. ایشان برای اینکه مزاحم اعضای خانه نباشد، به دالان خانه آمده و در آنجا به نماز و مناجات مشغول بود و با معنویتی خاص و با گریه، با خدا مناجات میکرد. [۵۹] انس با قرآن از حجت الاسلام ثقفی، درباره انس حضرت امام خمینی رحمه الله با قرآن نقل شده است: امام با قرآن خیلی مأنوسند، برای مثال، پس از صرف صبحانه و دیدار با مسئولان و کارهای دیگر، حدود ساعت نه ونیم صبح، پس از مقداری قدم زدن، شروع به تلاوت قرآن میکنند. سپس به انجام برخی امور و مطالعه نامههای محرمانه ای میپردازند که رسیدگی به آنها کار خود ایشان است. آن گاه دوباره نزدیک اذان ظهر وضو میگیرند و قرآن میخوانند. [۶۰] پزشک مخصوص حضرت آیت الله سیدمحمدرضا گلپایگانی رحمه الله که ۲۷ سال سابقه آشنایی با ایشان داشت، نقل میکند: من هر وقت خدمت ایشان میرفتم، مشغول تلاوت قرآن کریم بود. آن مرجع بزرگ، صبح و شام قرآن تلاوت میکرد و تا روزهای آخر عمرش این برنامه را ادامه داد و تلاوت قرآنشان هیچ گاه ترک نشد. [۶۱] اخلاص در انجام وظیفه نقل کرده اند روزی آقای حاج سید محمود چایچی، از بزرگان تهران تصمیم گرفت آقا شیخ مرتضی زاهد را امتحان کند. آقا شیخ مرتضی هرهفته در خانه حاج محمود منبر میرفت و به جز جلسههای هفتگی، در برخی مناسبتها نیز این جلسهها به صورت ده روزه برپا میشد. بنابراین، آقا حاج محمود چایچی تصمیم گرفت از این به بعد، برای منبرها و روضههای آقا شیخ مرتضی هیچ پولی به او نپردازد و از این طریق او را امتحان کند. از آن پس، آقا شیخ مرتضی هر هفته به خانه او میآمد و بدون گرفتن هیچ مزدی وظیفه اش را انجام میداد و میرفت. هفتهها به سرعت آمد و رفت و حاج محمود چایچی هیچ تغییری در رفت و آمدها و کیفیت منبرهای آقا شیخ مرتضی ندید، بلکه ایشان مانند هفتهها و ماههای گذشته، با شور و اشتیاق به این جلسهها میآمد. سید محمود چایچی این امتحان را مدت دو سال ادامه داد و پس از دو سال، اطمینان یافت به راستی، پول برای آقا شیخ مرتضی زاهد ارزشی ندارد و ایشان هیچ توجهی به امور مادی نمی کند. اگر برای مواعظ و منبرهایشپولی به او بدهند، میپذیرد و اگر چیزی به او ندهند نیز هیچ فرقی برایش ندارد و برای او فقط برپا بودن این جلسهها مهم است. [۶۲] اشاره ۳. رفتارهای عملی کنترل نفس از آیت الله لنگرودی نقل شده است: شیخ مرتضی زاهد چنان از هوای نفس میترسید که هرگاه در بالای منبر احساس میکرد مردم بیشتر از حد، مجذوب و شیفته او و سخنانش شده اند، به سرعت میکوشید این وضعیت را کنترل کند و مردم را از این حالت بیرون آورد. در این مواقع، برای مثال، آب میخواست و لحظاتی را به این شکل میگذرانید تا مردم از آن حالت بیرون بیایند. [۶۳] ٭ ٭ ٭ آیت الله حاج آقا مرتضی تهرانی میگوید: یک روز از مرحوم پدرم پرسیدم: پدرجان! آقا شیخ مرتضی زاهد چگونه توانسته است به این خوبی، هوای نفسش را از بین ببرد و به مقام تشرّف دست یابد و این گونه نورانیت پیدا کند؟ پدرم گفت: «این آقا شیخ مرتضی، آنچه از اخبار و احادیث معتبر از کلمات معصومین (ع) در کتابها دیده و خوانده، باور کرده است و این باور و یقین نسبت به معارف اهل بیت (ع)، او را به این نورانیت رسانده است». [۶۴] مجاهده با نفس بارها اتفاق میافتاد مرحوم ملاعبدالله شوشتری، از مقدس اردبیلی پرسشهایی میکرد و آن دو عالم بزرگ درباره مسائل مطرح شده بحث و بررسی میکردند. در بسیاری از مواقع، ناگاه علامه اردبیلی در میان گفت وگو، سکوت میکرد یا میفرمود این بحث باشد تا به کتاب مراجعه کنم! سپس دست شوشتری را میگرفت، از محدوده شهر نجف خارج میشدند و به بیرون شهر میرفتند. وقتی به جای خلوتی میرسیدند، مقدس رو به شوشتری میکرد و میگفت: آن مسئله چه بود؟ سپس درباره آن مسئله بحث و بررسی میکرد و تحقیقات خود را درباره آن بیان میکرد. در این مواقع، مرحوم شوشتری با تعجب میپرسید: شما که به این خوبی مطلب را میدانستید، چرا آنجا مطرح نکردید؟ مقدس اردبیلی پاسخ میداد: «آنجا گفت وگویمان در حضور مردم بود و این احتمال وجود داشت میان ما جدل پیش آید و بر یکدیگر غلبه کنیم، ولی اینجا کسی جز خدای متعال نیست و از فخرفروشی و اظهار فضل دور هستیم». [۶۵] ثبات نفس نقل است حضرت آیت الله خامنه ای، رهبر انقلاب اسلامی ایران، در حال خواندن خطبه نماز جمعه در دانشگاه تهران بود که ناگهان بمبی ساعتی منفجر شد که یکی از عوامل مزدور حزب بعث عراق، در قالیچه ای جاسازی کرده بود. تعدادی بر اثر این انفجار به شهادت رسیدند و بدنهای آنها به هوا پرتاب شد، ولی ایشان یک قدم نیز از جای خود حرکت نکرد و همچنان خطبه را ادامه داد و با قوت قلب و قدرت روح بسیار بالایی این آیه را تلاوت کرد: «رَبَّنا اَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراًً وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرینَ؛ بار خدایا! بر ما صبر را چون باران بریزان و ما را ثابت قدم گردان و بر قوم کافر پیروز کن! ». (بقره: ۲۵۰) [۶۶] فروتنی آیت الله موسوی تهرانی، درباره فروتنی آقا شیخ مرتضی زاهد چنین نقل کرده است: آیت الله حاج سیدابوالقاسم لواسانی، از مجتهدان و فقهای تهران بود. ایشان هفته ای یک روز در خانه ما جلسه داشت. بسیاری از مواقع، آقا شیخ مرتضی زاهد نیز در این جلسهها حاضر میشد. ایشان با وجود اعتبار، مقام و منزلتی که در میان مردم داشت، با علاقه و شوق ویژه ای به این جلسهها میآمد و به دور از هرگونه خودبینی و هوای نفسی، برخی احکام الهی و مسائل شرعی را از آیت الله لواسانی میپرسید. [۶۷] ٭ ٭ ٭ از فتح الله فروغی، درباره فروتنی حضرت امام رحمه الله چنین نقل شده است: وقتی امام وارد مجالس میشد، با اینکه ابهتی خاص داشت، محبتش به دلها مینشست و در کمال فروتنی، با حاضران برخورد میکرد. موقعیتهای علمی و اقتدار سیاسی و فکری نتوانست ذره ای از این فروتنی بکاهد و این حالت را به خوبی میشد در رفتار و گفتار ایشان دید. امام خمینی رحمه الله، هرگاه به مجلسی وارد میشد، هر جا بود، مینشست و اغلب، نشستن در پایین مجلس و در میان افراد عادی را به جاهای دیگر ترجیح میداد. [۶۸] حجت الاسلام سیدعلی غیوری میگوید: از دیگر نشانههای فروتنی امام این بود که در مسیر خانه به محل درس، دوست نداشت کسی پشت سر ایشان حرکت کند. اگر صدای کفشی میشنید، میایستاد و میفرمود: «آقا بفرمایید! » و هیچ گاه حاضر نمی شد کسی پشت سر ایشان راه برود. امامخمینی رحمه الله با نهایت متانت و وقار حرکت میکرد، به این و آن سو نگاه نمی کرد و همیشه در هنگام قدم زدن، جلوی پای خویش را نگاه میکرد. [۶۹] ٭ ٭ ٭ از جمله ویژگیهای اخلاقی آیت الله سیدعباس مهری آن بود که وی نه تنها خود را از همه عالمان و خدمت گزاران دین کوچک تر میدانست، بلکه در برابر مردم عادی نیز فروتن بود. هرکس به دیدار سیدعباس میرفت، حتی اگر کم سن و سال بود، ایشان به احترامش از جا برمی خاست و با او به گرمی احوال پرسی میکرد. ٭ ٭ ٭ فرزند سید عباس مهری نیز در یادداشتهای خود درباره ایشان مینویسد: «در یکی از روزها که ]پدرم[ در بستر بیماری بود، سائلی وارد شد. ما اعتنای چندانی به او نکردیم، ولی ایشان با آن حال بد، از جابرخاست و مانند دیگران به او احترام کرد. پس از رفتن آن شخص، با ناراحتی به ایشان عرض کردم: شما با این کار، خودتان را اذیت میکنید. او کسی نبود که این قدر برایش احترام قائل شوید. ایشان با نگرانی به من پاسخ داد: «تو از کجا علم داری که مقام من نزد خدا از او بالاتر باشد؟! ». [۷۰] دکتر حمید فرزام، از شاگردان شیخ رجب علی خیاط درباره فروتنی ایشان میگوید: «در رفتار با دیگران خیلی متواضع بودند. همیشه خودشان درِخانه را باز میکردند و اجازه ورود میدادند. گاهی بی تکلف، ما را به داخل اتاق کارشان میبردند که بساط خیاطی در آنجا بود. یک بار وار خود را جلوی پای ایشان انداخت و خواست پای شیخ را روی چشم خود بگذارد، ولی ایشان اجازه نداد و فرمود: «نافرمانی خداوند را نکن و از این کار خجالت بکش! من چه کسی هستم؟ ». [۷۱] ٭ ٭ ٭ حجت الاسلام ناطق نوری، درباره حضرت امام رحمه الله میگوید: در دوره اول مجلس شورای اسلامی که به خدمت امام رفته بودیم، یکی از آقایان، از امام تجلیل والایی کرد. چهره امام از این تجلیل مکدر شد و در آخر مجلس گفت: «امیدوارم این صحبتها در من تأثیر نگذارد و من یک خدمت گزار بیش نیستم». [۷۲] عزت نفس از مرحوم حاج آقا مصطفی نقل شده است: وقتی مرا به ترکیه تبعید کردند و من بعد از سه چهار ماه به خدمت امام رفتم، دیدم لای پردههای اتاق فقط یک ذره باز است و روشنایی کمی به داخل اتاق میآید. خدمتشان عرض کردم: چرا این پردهها را کنار نمی زنید؟! بعد پردهها راکنار کشیدم و گفتم: چرا شما در تاریکی نشسته اید؟! ]امام[ فرمود: «من نمی خواستم کوچک ترین خواهشی حتی در مورد پرده از اینها بکنم». [۷۳] کنترل خشم یکی از عالمان میگوید: مرحوم آیت الله بروجردی، گاهی عصبانی و ناراحت میشد و بر سر طلبهها و شاگردان خود فریاد میکشید. یک روز با خدای خود عهد کرد اگر عصبانی شد، یک سال به عنوان کفاره این عصبانیت روزه بگیرد. یک روز به دلیل مسئله ای که پیش آمده بود، بر سر یکی از طلاب فریاد زد، به سرعت پیمانش را به یاد آورد و به دنبال آن، یک سال به جز دو روز عید قربان و فطر (که روزه در آنها حرام است) را روزه گرفت. [۷۴] صبر و تحمل آخوند ملاعباس تربتی، پدر آقای راشد، نمونه اعلای اخلاق و صفای قلب بود. وی زمینی زراعتی داشت که خود در آن کار میکرد. در آن مزرعه چاه مشترکی بود که همه کشاورزان در آن شریک بودند و به نوبت، از آب آن برای آبیاری مزرعه خود استفاده میکردند. روزی کشاورزان تصمیم گرفتند ملاعباس را امتحان کنند و میزان صبر و مدارای او را محک بزنند. ازاین رو، در ساعتی که نوبت آب ملاعباس بود، آب را به سمت زمینهای خود هدایت کردند تا واکنش وی را در برابر غصب این حق مسلّم ببینند. ملاعباس وقتی از ماجرا باخبر شد، به کشاورزان گفت: «بی زحمت، وقتی زمینهای خود را آب کردید، آب را به سمت زمینهای من روانه کنید! » سپس رفت و به انتظار آب نشست. کشاورزان که این رفتار ملاعباس را دیدند، از وی عذرخواهی کردند و گفتند: آب حق شماست و ما میخواستیم شما را امتحان کنیم. [۷۵] شجاعت حجت الاسلام انصاری کرمانی میگوید: در ماجرای تصرف لانه جاسوسی، بیشتر مسئولان با این کار مخالف بودند و هر روز مسئله تازه ای مطرح میکردند. یکی میگفت: با امریکا نمی شود جنگید. دیگری میگفت: امریکا در منطقه نیرو پیاده کرده است. یکی میگفت: ناوگان امریکا آمده است، ولی امام رحمه الله فرمود: «امریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند. » همچنین، وقتی یکی از شخصیتهای انقلابی از توطئههای موجود، نزد امام سخن گفت، امام با آرامی دست به سینه ایشان زد و فرمود: «تو چرا میترسی؟ هیچ طوری نمی شود! ». [۷۶] بزرگواری آیت الله حاج حسن صانعی که مدتها به مرند تبعید شده بود و با آیت الله میرزا علی اکبر مرندی در ارتباط بود، میفرماید: طلبه جوانی از قم، برای دیدن من به مرند آمده بود و نتوانسته بود مرا بیابد. ازاین رو، در آن شب زمستانی که برف شدیدی نیز میبارید، به در خانه آیت الله مرندی رفته و آدرس خانه مرا از ایشان پرسیده بود. آیت الله مرندی، با اینکه در آن زمان حدود هشتاد سال داشت و با وجود ضعف جسمانی، در آن برف و سرما همراه آن طلبه به راه افتاده و وی را به اقامتگاه من آورده بود. من وقتی صدای ایشان را از پشت در شنیدم، بسیار شرمنده شدم و عرض کردم: آقا! شما چرا زحمت کشیدید؟! میرزا علی اکبر فرمود: «بچهها خواب بودند؛ نخواستم آنها را بیدار کنم. لذا خودم خدمتتان آمدم». [۷۷] ٭ ٭ ٭ نقل است سید رضی (گردآورنده نهج البلاغه)، چند جلد کتاب را به قیمت ده هزار دینار خرید. وقتی کتابها را به خانه آورد و به مطالعه آنها پرداخت، در حاشیه یکی از کتابها شعری به خط فروشنده دید که مضمون آن چنین بود: اگر من به پول نیاز نداشتم، این کتابها را نمی فروختم، ولی به دلیل فقر مالی، ناچار به فروش این کتابها شدم. سید با دیدن این جمله، همه کتابها را به فروشنده بازگرداند و پول آنها را نیز پس نگرفت. [۷۸] دل سوزی جوانی نزد شیخ محمدتقی شیرازی (رهبر انقلاب عراق) آمد و به ایشان بسیار دشنام و ناسزا گفت، ولی شیخ در برابر او سکوت کرد و هیچ واکنش تندی از خود نشان نداد. وقتی جوان از نزد شیخ بیرون رفت، شیخ دستور داد مقداری میوه که طبعی خنک و سرد داشته باشد، برای او بفرستند. وقتی دلیل این کار را پرسیدند، شیخ فرمود: «حرارت این جوان بسیار بالا بود و خوردن این میوه خنک، حرارتش را پایین میآورد». [۷۹] استفاده از فرصت ها حجت الاسلام رحیمیان، درباره استفاده بهینه امام خمینی رحمه الله از فرصتها چنین نقل میکند: امام در بسیاری از اوقات، در آنِ واحد و هم زمان به کارهای گوناگونی مشغول بود. در یکی از روزهای اوایل فروردین ۱۳۶۸، حدود ساعت هفت بعد از ظهر، امام مرا برای انجام کاری احضار کرد. وقتی خدمت ایشان رسیدم، یک ساعت از غروب گذشته بود. امام هنوز مشغول تعقیبات نماز مغرب و عشا بود و همان طور که تسبیح در دستش بود و ذکر میگفت، به پشت خوابیده بود و با بالا و پایین بردن پاهایش، نرمش مخصوصی که پزشک به ایشان توصیه کرده بود انجام میداد. همچنین، به تصویر تلویزیون نگاه میکرد و به صدای رادیو گوش میداد و افزون بر این، نوه عزیزش، علی را که در کنار ایشان دراز کشیده بود و میکوشید حرکتهای امام را تقلید کند، نوازش میکرد و انجام نرمش، مانع از ابراز عطوفت ایشان به نوه خردسالش نمی شد. [۸۰] ٭ ٭ ٭ حجت الاسلام مسیح بروجردی، درباره استفاده از فرصتها که از ویژگیهای برجسته حضرت امام رحمه الله است، چنین میگوید: امام هیچ گاه اجازه نمی داد وقتش هدر رود. بارها میدیدیم در دقایق پیش از سفره که اغلب، به بطالت میگذرد، ایشان به تلاوت قرآن میپرداخت. [۸۱] ٭ ٭ ٭ مرحوم آیت الله بروجردی، به دلیل مشغله بسیار که نتیجه مرجعیت و اداره شئون امت اسلامی بود، گاه چند دقیقه با تأخیر به جلسه درس میآمد و شاگردان به انتظار ایشان مینشستند. یک روز ایشان کمی بیشتر از حد معمول تأخیر کرد. وقتی آیت الله بروجردی وارد کلاس شد، یکی از حاضران اعتراض کرد و گفت: وقت ما ضایع میشود. آیت الله بروجردی فرمود: «چرا وقت خود را ضایع میکنید؟! من دوازده جزء قرآن را در اوقات انتظار حفظ کرده ام. شما هم همین کار را بکنید و دقایق انتظار خود را با حفظ آیات قرآنی پر کنید! ». [۸۲] نظم حجت الاسلام ایروانی نقل میکند: در یکی از سفرهایمان به عراق، با عده ای از فضلا، طلبهها و دانشمندان، پس از نماز مغرب و عشا در صحن حرم امیرمؤمنان، علی (ع) نشسته بودیم و با هم صحبت میکردیم. وقتی صحبتمان تمام شد و آقایان خواستند بروند، ساعت را نگاه کردند. ساعت صحن حضرت علی (ع) دو و نیم را نشان میداد و ساعت آقایان نیز با ساعت حرم چند دقیقه اختلاف داشت. بنابراین، اختلاف ساعت پیش آمد. در حال گفت وگو دراین باره بودیم که حضرت امام از در قبله وارد صحن حرم شد. یکی از استادان نجف که در میان ما بود، گفت: «ساعت هایتان را میزان کنید! ساعت دو و سی دقیقه است. سیزده سال است که امام هر شب، در همین ساعت وارد صحن حرم میشود؛ ورود امام، خودش بهترین ساعت است». [۸۳] نفوذ کلام نقل است ملامحسن فیض کاشانی، در راه سفر حج، به شهر اصفهان و به دیدار دانشمند بزرگ، سید حسین خوانساری رفت. در مجلس سیدحسین، فرزندش سید جمال الدین نیز حضور داشت. ملامحسن پرسشی مطرح کرد تا فرزند سید را بیازماید، ولی نتوانست پاسخ درستی بدهد. فیض با ناراحتی به پشت دست خود زد و گفت: «افسوس که در منزل سیدحسین بسته شد! »؛ یعنی این فرزند درسی نخوانده و چیزی فرانگرفته است و نمی تواند جای پدرش را بگیرد. این سخن ملامحسن، به شدت سیدجمال را تحت تأثیر قرار داد و تصمیم گرفت با کوشش و جدیت درس بخواند. ازاین رو، شبانه روز به مطالعه و تحقیق پرداخت. یک سال گذشت و ملامحسن فیض هنگام بازگشت از حج، دوباره به دیدار سیدحسین خوانساری رفت و همان پرسش را از پسرش، سید جمال کرد. سید جمال این بار به پرسش ملامحسن پاسخ درستی داد و ایشان دریافت که وی صاحب علم و معرفت شده است و گفت: «این سید جمال است، ولی نه آن سید جمال سال گذشته». [۸۴] ٭ ٭ ٭ نقل است در جلسه ای که در خانه حاج سید مهدی خرازی برپا بود، آقا شیخ مرتضی زاهد سخنرانی جالبی کرد. پس از سخنرانی شیخ مرتضی، عالم و سیاست مدار برجسته، آقای بهبهانی که با توجه به شئوناتش، به شدت مراقب رفتار و سخنانش بود، چنان تحت تأثیر قرار گرفت که هنگام ترک مجلس، به حاج سید مهدی خرازی گفت: «شیخ مرتضی زاهد، واقعاً آدم را به یاد حقیقت مرگ میاندازد». [۸۵] تعهد از آقای حاج محمد معصومی نقل است: آن گونه که مرحوم پدرم، حاج حسین آقا معصومی برای ما نقل میکرد، مرحوم آقا شیخ مرتضی زاهد به برقراری جلسه هایش بسیار حساس بود. ایشان در هفته به صورت ثابت، هرشب جلسه داشت و شبهای جمعه جلسه ایشان در خانه ما برقرار بود. همچنین، روزها در جلسه ای مخصوص زنان، به تعلیم و تربیت بانوان با ایمان تهران میپرداخت که یکی از جلسههای ویژه بانوان، هر هفته صبحهای سه شنبه، در خانه خود آقا شیخ مرتضی برقرار بود. این جلسهها در هیچ شرایطی تعطیل نمی شد؛ حتی در زمستانهای سرد و یخ بندان. [۸۶] هماهنگی رفتار و گفتار نقل است ملامهدی نراقی، نسخه ای از کتاب اخلاقی جامع السعادات را پیش از چاپ برای سید مهدی بحرالعلوم فرستاد تا ایشان کتاب را مطالعه و درباره آن اظهارنظر کند. پس از مدتی خود ملامهدی به نجف رفت. خبر ورود ملامهدی همه جا منتشر شد و همه عالمان به جز سید بحرالعلوم به دیدن او آمدند. چند روز گذشت، ولی از سید خبری نشد. ازاین رو، ملامهدی تصمیم گرفت به دیدار سید برود. به خانه سید رفت، سلام کرد و با فروتنی نشست، ولی سید به او اعتنایی نکرد. اندکی نشست و بازگشت. سپس چند روز بعد دوباره به دیدار سید رفت، ولی این بار نیز احترام شایسته ای از سید ندید. وقتی ملامهدی برای بار سوم به دیدار سید رفت، این بار سید پابرهنه به پیشوازش آمد و وی را در آغوش گرفت و بسیار احترام کرد. آن گاه فرمود: «شما کتابی بسیار ارزشمند درباره اخلاق نوشته اید و من همه آن را به دقت خواندم. اینکه من به دیدن شما نیامدم و حتی دو مرتبه به دیدن من آمدید و شما را احترام نکردم، به این دلیل بود که ببینم شما چقدر به کتاب خودتان عمل میکنید. آیا قادر به خویشتن داری هستید یا خیر؟ اکنون به من ثابت شد که مقام والایی در اخلاق دارید». [۸۷] همه چیزهای دنیا، به این چند جلد کتابی که دارم، بسیار علاقه دارم و فهمیدم که این نهایت بی عقلی است. [۸۸] پاکیزگی حجت الاسلام رحیمیان میگوید: امام فقط زمانی که بیمار بود و پزشکان اجازه نمی دادند، حمام نمی رفت. یک بار به توصیه پزشکان دو جمعه متوالی حمام نرفت، ولی با این حال، لباس هایش را طبق معمول همیشه عوض میکرد. امام با وجود سادگی در پوشش، بسیار مرتب و پاکیزه بود. لباسهای ایشان نیز همیشه تمیز بود. هیچ گاه در کف جوراب هایشان اثری از چرک دیده نمی شد. با اینکه تمام محیط زندگی و فرشهای ساده شان تمیز بود، ولی ایشان همواره با دمپاییهایی که سالهای سال کار کرده و کف آنها ساییده شده بود، روی فرش راه میرفت. [۸۹] استعمال عطر حجت الاسلام توسلی میگوید: من بارها که در خدمت امام بودم، میدیدم ایشان پیش از هر نمازی، نخست عطر استعمال میکرد. این کار امام برایم کشیده بودند و داشتند طبق برنامه، ورزش و نرمش انجام میدادند. از تلویزیون هم برنامه ای پخش میشد که امام به آن نگاه میکردند. از بالای سرشان که نگاه کردم، دیدم در عین اینکه دارند حرکات نرمششان را میشمارند، به تلویزیون هم نگاه میکنند. برنامه ایشان این گونه نبود که به خاطر دیدن تلویزیون، برنامه ورزش را رها کنند. ایشان طبق برنامه، چون زمان نرمش بود، این کار را دنبال میکردند. [۹۰] ٭ ٭ ٭ از حجت الاسلام علی دوانی نقل شده است: «شاید در میان مراجع تقلید و علمای بزرگ ما، این ویژگی امام خمینی رحمه الله هم استثنایی باشد که از زمان نوجوانی؛ یعنی حدود هشتاد سال پیش، کاملاً به فکر سلامتی خود بودند. روش معمول روحانیان این است که چندان به فکر ورزش و تفریح سالم نیستند، ولی آقا روح الله خمینی رحمه الله هشتاد سال پیش، چه در خمین پیش از بیست سالگی و چه در قم تا حدود بیست و پنج سالگی، هرگز ورزش و تفریحات سالم را به منظور تقویت جسم و جان فراموش نمی کردند و ابایی نداشتند که این رادیگران هم بدانند. خودشان یک بار فرمودند: «در جوانی تفنگ به دست میگرفتم و از آن استفاده میکردم. » چنان که میگویند: ایشان اسب سواری هم میکرده اند». [۹۱ ۴. رفتارهای علمی تواضع علمی حجت الاسلام حاج شیخ عبدالعلی قرهی، از دوستان و یاران دیرین امام رحمه الله میگوید: امام خمینی رحمه الله کتاب ارزنده تحریرالوسیله را زمانی که در ترکیه بود، حاشیه زده بود. وقتی میخواستند این کتاب را چاپ کنند، یک جلدش را برای امام آوردند. من کتاب را خدمتشان بردم و به ایشان نشان دادم. تا چشم امام به پشت جلد این کتاب افتاد، چنان ناراحت شد که کتاب را به زمین زد و فرمود: «چرا قبل از انجام این کارها به من نمی گویند؟ باید این نوشته از بین برود. » پشت جلد این کتاب، از امام خمینی تعریف و تجلیل شده بود. پس از این دستور امام، به سرعت نزد شخصی که پیشنهاد چاپ آن عبارت را داده بود، رفتم و گفتم: باید این نوشته از بین برود. آن گاه کتاب را برای حذف آن عبارت به چاپخانه بردند. متصدی چاپخانه از این ماجرا بسیار تعجب کرد؛ زیرا تا به حال به چنین ماجرایی برنخورده بود. [۹۲] نقل است شیخ انصاری همتی بلند و اخلاقی نیکو داشت و به امور طلبه ها، خود، رسیدگی و مانند پدری مهربان آنان را تربیت میکرد. چند روزی بود شیخ دیرتر از وقت مقرر، برای تدریس حاضر میشد. علت تأخیر ایشان را پرسیدند، فرمود: «یکی از سادات به تحصیل علوم دینی مایلرفت. طولی نکشید که ملاخلیل با مطالعه و تحقیق بیشتر متوجه شد حق با ملامحسن فیض بوده است. بنابراین، با پای پیاده از قزوین به سمت کاشان حرکت کرد و به در خانه فیض آمد و در را کوبید. ملامحسن پرسید: کیست؟ ملاخلیل پاسخ داد: ای نیکوکار! گناهکار به سوی تو آمده است. ملامحسن او را شناخت و در را باز کرد و او را به خانه برد. ملاخلیل دقایقی نشست، سپس به ملامحسن گفت در آن مباحثه علمی حق با شما بود و من آمدهام تا شما را از این مطلب باخبر کنم. سپس برخاست تا به قزوین برود و هر چه ملامحسن اصرار کرد چند روزی مهمان او باشد، نپذیرفت و گفت: «من فقط آمده بودم به اشتباه خود اعتراف کنم». [۹۳] آخوند ملاعلی همدانی میفرماید: در محضر عالم بزرگوار، حاج شیخ ابوالقاسم میرزای قمی بودیم که حاج شیخ عبدالکریم حائری وارد شد. سپس مسئله ای را مطرح کرد و میرزای قمی به ایشان پاسخ داد. شیخ عبدالکریم به سرعت خادم خود را صدا زد و فرمود: «این مسئله راشخصی از اهالی اراک از من پرسیده بود و من برای او جوابی فرستادم، ولی جواب میرزا را از جواب خودم صحیح تر دیدم. شتاب کن و جواب مرا پس بگیر و جواب میرزا را برای آنها بفرست! ». [۹۴] ٭ ٭ ٭ آیت الله خویی، از بزرگان و مراجع تقلید بود که در نجف اشرف کلاس درسی داشت. روزی یکی از عالمان برجسته که از خارج به نجف آمده بود، در درس ایشان حاضر شد و اشکالی علمی به ایشان وارد کرد. آیت الله خویی پذیرفت و اعتراف کرد اشکال وی وارد است. یکی از شاگردان برجسته آیت الله خویی با تعجب به ایشان گفت: شما چگونه دربرابر اشکال او به این سادگی تسلیم میشوید و هیچ گونه بحث و مناقشه نمی کنید؟ آیت الله خویی فرمود: «من از این اشکال غافل بودم و این عالم مرا متوجه این اشکال ساخت و درست نیست که من بعد از توجه به حکم صحیح، اصرار بر خطای خود بنمایم». [۹۵] ٭ ٭ ٭ نقل است شخصی نزد علامه طباطبایی رحمه الله آمد و مسئله ای ساده و پیش پا افتاده درباره غسل مطرح کرد. علامه پاسخ وی را داد و سپس فرمود: «شما این مسئله را از شخص دیگری نیز سؤال کنید. » من از شنیدن این سخن تعجب کردم؛ زیرا آن مسئله چنان ساده بود که نزدیک بود من بگویم: آقا! همین طور است و به پرسش دوباره از شخص دیگری نیاز نیست، ولی دریافتم علامه از سر فروتنی چنین سخنی گفته است. بعدها از آن شخص سؤال کننده پرسیدم: چه لزومی داشت مسئله به اینسادگی را از ایشان بپرسید؟ وی گفت: پاسخ مسئله را بلد بودم. فقط میخواستم چند کلمه ای با این اسطوره تقوا سخن گفته باشم. [۹۶] ٭ ٭ ٭ درباره فروتنی علمی شیخ انصاری آمده است: شیخ انصاری رحمه الله، در دانش و تقوا سرآمد روزگار بود. امروزه نیز عالمان و فقیهان به فهم دقایق کلامش افتخار میکنند. وقتی از ایشان پرسشی میشد، اگر نمی دانستند، با صدای بلند میگفتند: «ندانم، ندانم، ندانم. » ایشان با این کار خود، به شاگردان میفهماندند اگر چیزی را نمی دانند، از گفتن کلمه نمی دانم، ننگ نداشته باشند. [۹۷] اشتیاق علمی یکی از ویژگیهای اخلاقی محدث قمی، علاقه فراوان ایشان به نوشتن و مطالعه کتاب بود. فرزند بزرگ ایشان دراین باره میگوید: در اوان کودکی هرگاه با مرحوم پدرم از شهر بیرون میرفتیم، از اول صبح تا شب، مرتب به نوشتن و مطالعه مشغول بود. خود محدث قمی نیز درباره عشق و علاقه اش به کتاب چنین میفرماید: «زمانی که در قم تحصیل میکردم، خیلی تنگ دست بودم، تا جایی که یک قران دو قران جمع میکردم تا اینکه مثلاً سه تومان میشد، آن را برمی داشتم، از قم تا تهران پیاده میرفتم و با آن کتاب میخریدم. سپس به قم برمی گشتم و به تحصیل ادامه میدادم». [۹۸] مجتبی مطهری، فرزند استاد گران قدر مرتضی مطهری درباره اشتیاق و علاقه استاد به امر مطالعه و تحقیق میگوید: «از ویژگیهای پدربزرگوارم این بود که به مطالعه و تحقیق علاقه شدیدی داشت و از وقت و عمرشان کمال استفاده را میکرد. در یکی از روزهایی که به کتاب خانه ایشان رفته بودم و با کنج کاوی و دقت به کتابهای ایشان نگاه میکردم، پدرم به من گفت: «مجتبی! من در طول عمرم خیلی کتاب خواندهام و رشد و کمال علمی خود را تا حدی مرهون همین مطالعه و تفکر میدانم». [۹۹] محمدعلی لاهیجی، درباره علاقه خویش به مطالعه کتابهای گوناگون چنین میگوید: «اشتیاق به مباحثه و مطالعه، چنان مرا بی قرار کرده بود که به لذتهای دیگر توجه نداشتم و در بسیاری از شبها به خاطر مطالعه بیدار میماندم. والدینم از این موضوع دلشان به رحم میآمد و مرا نصیحت و التماس میکردند که کمی استراحت کنم، ولی فایده ای نداشت. اگر در حین مطالعه با مشکلی روبه رو میشدم، از پدرم میپرسیدم. بسیاری کتابها را در فنون و موضوعهای مختلف مطالعه کردم و در عین حال، علاقه زیادی هم به عبادت و طاعت خداوند داشتم». [۱۰۰] ٭ ٭ ٭ نقل است آیت الله سید محمد کوه کمری، عشق فراوانی به مطالعه داشت، به گونه ای که هنگام مطالعه هرگز احساس خستگی نمی کرد. عادت ایشان این گونه بود که هر سه چهار سال یک بار، همه کتابهای درسی حوزه را از مقدمات گرفته تا کفایه به دقت مطالعه میکرد. [۱۰۱] آقا حسین طباطبایی قمی، از مراجع والا و وارسته، به مطالعه و درس و بحث علاقه بسیاری داشت. نقل است در شبهای احیای ماه مبارک است. خود ایشان فرموده است: «برای تألیف سفینةالبحار، دوبار بحارالانوار را از اول تا آخر مطالعه کردم. » نقل است محدث قمی برای تألیف این کتاب هفت سال شب و روز مشغول مطالعه بوده است و از مطالعه بسیار و خم شدن بر روی زمین، دچار چنان تنگی نفسی شده بود که گاهی نمی توانست حتی کتابی را از روی زمین بردارد. [۱۰۲] ٭ ٭ ٭ آقای مجتبی مطهری، فرزند استاد مرتضی مطهری نقل میکند: پدرم در طول روز، هشت تا ده ساعت را به تفکر و مطالعه میگذراند. در دانشکده الهیات، اتاق مخصوصی داشت که ساعتهای آزاد و غیر درسی خود را در آنجا به تحقیق و تفکر میگذراند. زمانی که دانشجوی الهیات بودم، روزی پدر بزرگوارم به من فرمود: «مجتبی! انسان باید از وقت و عمر خویش استفاده کند. ببین حالا معنای کار و کوشش را بهتر میتوانی درک کنی». [۱۰۳] سید نعمت الله جزایری، در نقل خاطره ای از زندگی خود میگوید: «در گرمای تابستان، طلاب شبها به بام مدرسه میرفتند، ولی من درحجرهام را میبستم و شروع به مطالعه و حاشیه نویسی و تصحیح میکردم تا اذان صبح. بعد از نماز صبح، صورتم را بر روی کتاب میگذاشتم و لحظه ای میخوابیدم تا آفتاب طلوع میکرد و آن گاه تا ظهر به تدریس میپرداختم. بعد از ظهر هم به درس میرفتم و درس میخواندم. بسیاری از مواقع از سر راه، نانی میگرفتم و میخوردم. چون اغلب برای مطالعه، روغن چراغ نداشتم، اتاقی بلند گرفته بودم که درهای متعدد داشت و در آن مینشستم و زیر نور ماه کتابم را میگشودم و میخواندم و چون ماه دور میزد، دری دیگر را که رو به ماه داشت، میگشودم و کتاب میخواندم. دو سال همین کار را کردم تا آنجا که چشمانم ضعیف شد». [۱۰۴] ٭ ٭ ٭ مرجع عالی قدر، آیت الله فاضل لنکرانی، درباره پشتکار علمی حاج شیخ محمدتقی ستوده میفرماید: «ایشان کسی بود که خودش را وقف تدریس کرده بود و در این زمینه من از ایشان به عنوان یک مثل (نمونه) یاد میکنم. ایشان کاری میکرد که شاید ما نمی توانستیم انجام دهیم؛ یعنی از ساعت هشت صبح که روی منبر تدریس میرفتند، تا ساعت یازده، سه درس پشت سر هم میگفتند، که ما چنین قدرتی نداشتیم». [105] ٭ ٭ ٭ جلال الدین همایی، در مصاحبه ای رادیویی نقل کرده است: در شهر اصفهان، در خدمت آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی درس میخواندم. روزی هنگام درس، حال ایشان به هم خورد و بر زمین افتاد و بی هوش شد. پزشکی برای ایشان آوردم و به تجویز پزشک آب قندی بهآیت الله قزوینی دادم. وقتی مقداری نوشید، چشم خود را باز کرد، بلند شد و کتاب را برداشت و گفت: بحث به کجا رسید؟ مثل اینکه هرگز اتفاقی نیفتاده است. پزشک گفت: ایشان از شدت گرسنگی به این حالت افتاده است. غذایی برایشان تهیه کنید! وقتی تحقیق کردم، فهمیدم ایشان دو روز است چیزی نداشته و ذره ای غذا نخورده و به کسی هم چیزی نگفته است. [106] تبادل علمی علامه حسن زاده آملی میفرماید: «آقایی پیش من آمد و گفت: میخواهم صرف و نحو بخوانم و گفت: ماهیانه چقدر به شما بدهم که ]نزد شما[ صرف و نحو بخوانم؟ گفتم: بنده وقتی برای این امور ندارم. بعد دیدم ایشان زبان فرانسه میداند. گفتم: آقا! پس حالا که این طور است، یک روز من به شما درس عربی میدهم، یک روز هم شما به من فرانسه تعلیم بدهید. این گونه مبادله میکنیم که دیگر شما به ما پول ندهید و من هم که پول ندارم بدهم، درس فرانسه بخوانم. بعد سؤال کردم: چطور است؟ ایشان قبول کرد و درسش را شروع کرد». [107] رنج تحصیل آیت الله میرزا علی آقا غروی علیاری درباره سختیهای دوران تحصیل خود میفرماید: «در سال ۱۳۴۰ ه. ق راهی نجف شدم. ابتدا در مدرسه مرحوم آیت الله العظمی ایروانی حجره گرفتم. این مدرسه به خاطر اینکه مدتی تعمیر نشده بود، امکانات کافی نداشت. هوای گرم نجف و شوری آب و شاید هم ناآشنایی بنده به آب وهوای آنجا، به شدت مرا میآزرد. مطالعه در حجره مدرسه برایم ممکن نبود. روزی چند بار داخل حوضآب میرفتم تا بتوانم گرما را تحمل کنم و اندکی به مطالعه و تحقیق بپردازم. بعدها یکی از فضلا توانست از فرزند مرحوم سید یزدی اجازه بگیردکه روزها از سردابهای مدرسه سید استفاده کنم. سردابها خیلی نمور بود، ولی چاره ای نبود. مدتی گذشت تا آنکه عنایت خداوند و توجه مولای متقیان (ع) شامل حالم شد و در مدرسه ای دیگر حجره گرفتم». [۱۰۸] احترام به استاد علامه حسن زاده آملی نقل کرده است: «بنده حریم اساتید را بسیاربسیار حفظ میکردم. سعی میکردم در حضور استاد به دیوار تکیه ندهم، سعی میکردم چهار زانو بنشینم، مواظب بودم حرفی را زیاد تکرار نکنم، چون و چرا نمی کردم که مبادا سبب رنجش استاد شود. یک روز محضر آقای مهدی الهی قمشه ای نشسته بودم. خم شدم و کف پای ایشان را بوسیدم. ایشان برگشتند و به من فرمودند: «چرا این کار را کردی؟! » گفتم: من لیاقت ندارم که دست شما را ببوسم. برای بنده خیلی مایه مباهات است، خب چرا این کار را نکنم؟ ». [۱۰۹] ٭ ٭ ٭ یکی از شاگردان علامه طباطبایی درباره علاقه و احترام فراوان علامه به استادش مرحوم قاضی مینویسد: «من یک روز به علامه عطر تعارف کردم. ایشان عطر را گرفته و تأملی کردند و گفتند: دو سال است که استاد ما مرحوم قاضی رحلت کرده اند و من از آن وقت تا به حال، عطر نزدهام و تا همین زمان اخیر نیز هر وقت بنده به ایشان عطر میدادم، درآن را میبستند و در جیبشان میگذاشتند و ندیدم که ایشان عطر استعمال کنند؛ با اینکه از رحلت استادشان ۳۶ سال میگذرد». [۱۱۰] روح تعلم یکی از ارادتمندان شیخ رجب علی خیاط نقل میکند: «مرحوم شیخ احمد سعیدی که مجتهدی بزرگ و استاد آقای برهان [۱۱۱] در درس خارج بود، روزی به من گفت: «خیاطی در تهران سراغ داری که برای من یک قبا بدوزد؟ » من جناب شیخ را معرفی کردم و آدرس او را دادم. پس از مدتی شیخ احمد سعیدی را دیدم. تا نگاهش به من افتاد، گفت: «با ما چه کردی؟! ما را کجا فرستادی؟! » گفتم: چطور؟ چه شده است؟! گفت: «این آقایی که به من معرفی کردی، رفتم خدمتش که برایم قبا بدوزد، هنگامی که اندازه میگرفت، از کارم پرسید. گفتم: طلبه هستم. گفت: «درس میخوانی یا درس میدهی؟ » گفتم: درس میدهم. گفت: «چه درسی میدهی» گفتم: درس خارج. شیخ سری تکان داد و گفت: «خوب است، اما درس عاشقی بده! » این جمله نمی دانم با من چه کرد، این جمله مرا دگرگون کرد! » و از آن پس آیت الله سعیدی با شیخ در ارتباط بود و خدمت او میرفت و مرا برای آشنا ساختن وی با شیخ دعا میکرد». [۱۱۲] ———- [۱]: نک: محمدحسن سیف اللهی، آقا شیخ مرتضی زاهد، قم، مسجد مقدس جمکران، ۱۳۸۲، چ۱، ص ۲۱۸. [۲]: نک: گروهی از نویسندگان ماهنامه کوثر، ستارگان حرم، قم، انتشارات زائر، ۱۳۸۲، چ۱، ج۱۲، ص۵۲. [۳]: نک: آقا شیخ مرتضی زاهد، صص ۱۶۷ و ۱۶۸. [۴]: نک: محمد محمدی ری شهری، کیمیای محبت، قم، دارالحدیث، ۱۳۸۶، چ ۲۱، ص ۱۹۳. [۵]: نک: امیررضا ستوده، پا به پای آفتاب، تهران، نشر پنجره، ۱۳۷۳، چ ۱، ج ۲، ص ۳۲۳. [۶]: نک: رضا مختاری، سیمای فرزانگان، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۸۵، چ ۱۵، ص ۱۲۳. [۷]: نک: علی دوانی، حاج شیخ عباس قمی؛ مرد تقوا و فضیلت، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۵۴، صص ۴۸ و ۴۹؛ سیمای فرزانگان، صص ۱۵۳ و ۱۵۴. [۸]: نک: آقا شیخ مرتضی زاهد، ص ۱۰۸. [۹]: نک: کیمیای محبت، ص ۱۹۸. [۱۰]: نک: کیمیای محبت، ص ۱۶۶. [۱۱]: نک: صادق حسن زاده، اسوه عارفان، قم، انتشارات آل علی (ع)، ۱۳۸۵، چ ۱۲، صص ۸۱ و ۸۲. [۱۲]: فرزندان مرحوم زاهد در زمان گرفتن شناسنامه، شهرت «جاودان» را انتخاب کردند و حتی در ثبت احوال و شناسنامه مرحوم زاهد نیز نام و شهرت ایشان «شیخ مرتضی جاودان» ثبت شده است. نک: آقا شیخ مرتضی زاهد، ص ۱۹۰. [۱۳]: آقا شیخ مرتضی زاهد، صص ۱۹۷ و ۱۹۸. [۱۴]: نک: آقا شیخ مرتضی زاهد، صص ۱۳۴ و ۱۳۵. [۱۵]: روزنامه اطلاعات، ش ۲۱۱۸۴، ۱/۸/۱۳۷۶ (ویژه نامه بیستمین سالگرد شهادت آیت الله سیدمصطفی خمینی)، ص ۸. ؛ پا به پای آفتاب، ج۲، ص ۴۶. [۱۶]: نک: سید نعمت الله حسینی، مردان علم در میدان عمل، قم، مؤلف، ۱۳۷۵، چ ۱، ج ۶، ص ۱۱۵. [۱۷]: اسوه عارفان، ص۲۶. [۱۸]: نک: محسن غرویان، در محضر استاد حسن زاده آملی، قم، دفتر نشر برگزیده، ۱۳۷۷، چ ۴، ص۳۰. [۱۹]: نک: سید محمدرضا غیاثی کرمانی، قصهها و خاطره ها، قم، نجابت، ۱۳۸۵، چ ۱، ص ۷۹، (ترجمه: قصص و خواطر، نوشته: عبدالعظیم مهتدی بحرانی، قم، نوید اسلام، ۱۳۷۸، ص ۱۵۴). [۲۰]: نک: ستارگان حرم، ج ۱۲، صص ۱۵۱ و ۱۵۲. [۲۱]: نک: مهدی لطفی، نوری از ملکوت، قم، برگزیده، ۱۳۸۰، چ ۱، ص ۱۵۱. [۲۲]: نک: جمعی از فضلا، سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی رحمه الله، گردآورنده: مصطفی وجدانی، تهران، پیام آزادی، ۱۳۶۶، چ ۶، ج ۲، صص ۵۵ و ۵۶. [۲۳]: جمعی از فضلا، سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی رحمه الله، گردآورنده: مصطفی وجدانی، تهران، پیام آزادی، ۱۳۶۶، چ ۶، ج ۱، صص ۴۸ و ۴۹، با اندکی تغییر و تلخیص. [۲۴]: نوری از ملکوت، صص ۱۳۶ و ۱۳۷، با اندکی تلخیص. [۲۵]: نک: سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی رحمه الله، ج ۱، ص ۱۲۰. [۲۶]: نک: ستارگان حرم، ج ۱۲، صص ۱۳۵ و ۱۳۶. [۲۷]: نک: آقا شیخ مرتضی زاهد، صص ۱۶۹ و ۱۷۰. [۲۸]: نک: غلامرضا گلی زواره، منظومه معرفت، قم، انتشارات قیام، ۱۳۷۴، چ۱، صص ۹۲ و ۹۳. [۲۹]: علیرضا خاتمی، داستانهایی از علما، قم، انتشارات مهدی یار، ۱۳۷۹، چ ۱، ص ۱۳۲. [۳۰]: قصهها و خاطره ها، ص ۳۸؛ سیمای فرزانگان، صص ۱۸۶ و ۱۸۷. [۳۱]: نک: ستارگان حرم، ج ۱۱، ص ۴۷. [۳۲]: نک: داستانهایی از علما، ص ۳۷. [۳۳]: نک: کیمیای محبت، صص ۶۱ و ۶۲. [۳۴]: کیمیای محبت، صص ۶۲ و ۶۳. [۳۵]: نک: سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی رحمه الله، ج ۱، ص ۱۲۲. [۳۶]: سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی رحمه الله، ج ۱، ص ۹۸. [۳۷]: نک: مردان علم در میدان عمل، ۱۳۷۶، چ ۱، ج ۷، صص ۱۷۹ و ۱۸۰. [۳۸]: نک: سیمای فرزانگان، ص ۱۳۷. [۳۹]: نک: آقا شیخ مرتضی زاهد، ص ۱۰۸. [۴۰]: نک: کیمیای محبت، ص ۵۳. [۴۱]: نک: آقا شیخ مرتضی زاهد، صص ۱۰۸ و ۱۰۹. [۴۲]: نک: کیمیای محبت، صص ۲۰۷ و ۲۰۸. [۴۳]: مستحب است این آیات پیش از نماز شب تلاوت شود. [۴۴]: نک: حضرت آیت الله حاج میرزا جواد ملکی تبریزی رحمه الله، رساله لقاءالله، ترجمه و مقدمه: سیداحمد فهری، تهران، نهضت زنان مسلمان، ۱۳۶۰، صص ۵ و ۶. [۴۵]: نک: ستارگان حرم، ج ۱۲، صص ۲۵۷ و ۲۵۸. [۴۶]: نک: نوری از ملکوت، صص ۱۲۷ و ۱۲۸. [۴۷]: نک: نوری از ملکوت، صص ۱۶۰ و ۱۶۱. [۴۸]: نک: علی صیاد شیرازی، امام و دفاع مقدس، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی رحمه الله، ۱۳۸۱، چ ۴، صص ۶۵ و ۶۶. [۴۹]: علی خامنه ای، خاطرات و حکایت ها، تهران، مؤسسه فرهنگی قدر ولایت، ۱۳۷۹، چ ۲، ج۳، ص ۵. [۵۰]: نک: حمید بصیرت منش و اصغر میرشکاری، فصل صبر، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۷۷، چ ۱، صص ۸۶ و ۸۷. [۵۱]: نک: پا به پای آفتاب، ۱۳۷۴، چ ۲، ج۱، ص ۱۴۲. [۵۲]: نک: غلامعلی رجایی، برداشتهایی از سیره امام خمینی، تهران، عروج، ۱۳۷۸، چ ۲، ج ۳، ص۱۱۴. [۵۳]: نک: پا به پای آفتاب، ۱۳۷۳، چ ۱، ج ۳، ص ۴۹. [۵۴]: پا به پای آفتاب، ۱۳۷۳، چ ۱، ج ۲، ص ۲۳۴. [۵۵]: نک: امام در سنگر نماز، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام خمینی رحمه الله، ۱۳۷۴، چ ۲، ص ۷۳؛ برداشتهایی از سیره امام خمینی، ج ۳، ص ۱۶. [۵۶]: نک: آقا شیخ مرتضی زاهد، صص ۲۰۱ و ۲۰۲. [۵۷]: نک: سیمای فرزانگان، صص ۲۲۲ و ۲۲۳. [۵۸]: آقا شیخ مرتضی زاهد، ص ۱۶۶. [۵۹]: نک: پابه پای آفتاب، ج ۱، ص۱۴۴. [۶۰]: نک: نوری از ملکوت، ص ۱۲۸. [۶۱]: آقا شیخ مرتضی زاهد، صص ۱۷۲ و ۱۷۳. [۶۲]: نک: آقا شیخ مرتضی زاهد، ص ۹۶. [۶۳]: آقا شیخ مرتضی زاهد، ص ۲۱۶. [۶۴]: نک: سیمای فرزانگان، ص ۳۲۱. [۶۵]: نک: قصهها و خاطره ها، ص۵۶؛ قصص و خواطر، ص۳۱۲. [۶۶]: نک: آقا شیخ مرتضی زاهد، صص ۱۳۹ و ۱۴۰. [۶۷]: نک: فتح الله فروغی و همکاران، گلهای باغ خاطره، تهران، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، ۱۳۷۵، چ ۳، ص ۱۸. [۶۸]: نک: حمید بصیرت منش و همکاران، صحیفه دل، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی رحمه الله، ۱۳۷۷، چ ۱، ص۱۱۱. [۶۹]: نک: ستارگان حرم، ۱۳۷۷، چ ۱، ج ۱، ص ۱۷۴. [۷۰]: نک: کیمیای محبت، صص ۵۶ و ۵۷. [۷۱]: برداشتهایی از سیره امام خمینی رحمه الله، ج ۳، ص۲۳۲. [۷۲]: پا به پای آفتاب، ۱۳۷۳، چ ۱، ج ۳، ص ۶۴. [۷۳]: نک: قصهها و خاطره ها، ص ۳۶؛ داستانهایی از علما، ص ۱۹. [۷۴]: نک: قصهها و خاطره، صص ۴۵ و ۴۶. [۷۵]: نک: سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی رحمه الله، ج ۲، ص ۵۷؛ برداشتهایی از سیره امام خمینی رحمه الله، ج۲، ص ۳۰۵. [۷۶]: نک: جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم، گلشن ابرار، قم، معروف، ۱۳۸۵، چ ۲، ج ۳، ص ۴۲۵. [۷۷]: قصهها و خاطره ها، ص ۷۰. [۷۸]: قصهها و خاطره ها، ص ۷۸؛ قصص و خواطر، ص ۶۲۴. [۷۹]: نک: برداشتهایی از سیره امام خمینی رحمه الله، ج ۲، ص ۳۴۹. [۸۰]: نک: برداشتهایی از سیره امام خمینی رحمه الله، ج ۲، ص ۳۵۰. [۸۱]: نک: قصهها و خاطره ها، ص ۴۰؛ قصص و خواطر، ص ۹۰. [۸۲]: نک: سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی رحمه الله، ۱۳۶۶، چ ۴، ج ۵، ص ۲۲. [۸۳]: نک: میرزا محمد تنکابنی، قصص العلما، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه، ۱۳۶۴، چ ۲، ص۲۶۶. [۸۴]: نک: آقا شیخ مرتضی زاهد، ص ۲۱۸. [۸۵]: آقا شیخ مرتضی زاهد، ص ۱۶۰. [۸۶]: نک: قصهها و خاطره ها، صص ۱۴۱ و ۱۴۲. [۸۷]: نک: غلامرضا گلی زواره، دیدار با ابرار (میرزا ابوالحسن جلوه، حکیم فروتن)، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۲، چ ۱، ص ۱۷۷. [۸۸]: نک: برداشتهایی از سیره امام خمینی رحمه الله، ۱۳۷۸، چ ۳، ج ۲، ص ۱۶۱. [۸۹]: برداشتهایی از سیره امام خمینی رحمه الله، ۱۳۷۸، چ ۳، ص ۱۶. [۹۰]: برداشتهایی از سیره امام خمینی رحمه الله، ۱۳۷۸، چ ۳، ص ۱۶۹. [۹۱]: سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی رحمه الله، ۱۳۶۴، چ ۱، ج ۶، صص ۱۳۸ و ۱۳۹. [۹۲]: نک: قصهها و خاطره ها، ص ۹۵؛ قصص و خواطر، ص ۳۵۵؛ سیمای فرزانگان، ص ۳۱۹. [۹۳]: قصهها و خاطره ها، ص ۴۸؛ قصص و خواطر، ص ۴۵۳. [۹۴]: قصهها و خاطره ها، ص ۶۴؛ قصص و خواطر، ص ۷۷. [۹۵]: نشریه شما، سال چهارم، ش ۱۸۹، ۲۶/۱۸/۱۳۷۹، ص ۵؛ سیمای فرزانگان، ص ۳۰۲. [۹۶]: سیمای فرزانگان، ص ۳۱۲. [۹۷]: نک: گلشن ابرار، ۱۳۷۹، چ ۱، ج ۲، ص ۵۷۴. [۹۸]: جمعی از فضلا و یاران، سرگذشتهای ویژه از زندگی استاد شهید مرتضی مطهری، تهران، مؤسسه نشر و تحقیقات ذکر، ۱۳۷۴، چ ۵، ج ۲، صص ۱۵۲و ۱۵۳. [۹۹]: نک: جعفر پژوم، چراغ تجربه، تهران، نشر ثالث، ۱۳۷۶، چ ۱، ص ۱۷۳. [۱۰۰]: نک: مردان علم در میدان عمل، ۱۳۷۵، چ ۶، ج ۱، ص ۷۰. [۱۰۱]: نک: مردان علم در میدان عمل، ج ۷، ص ۸۷. [۱۰۲]: نک: سرگذشتهای ویژه از زندگی استاد شهید مرتضی مطهری، ج ۲، ص ۱۵۳. [۱۰۳]: نک: چراغ تجربه، ص ۱۴۲. [۱۰۴]: ستارگان حرم، ج ۱۲، ص ۴۱. [۱۰۵]: نک: قصهها و خاطره ها، صص ۹۶ و ۹۷. [۱۰۶]: عبدالرحمان باقرزاده بابلی، جمال سالکین، قم، انتشارات لاهیجی، ۱۳۷۹، چ ۱، صص ۱۶۸ و ۱۶۹. [۱۰۷]: مجله حوزه، (مصاحبه با آیت الله علی غروی علیاری)، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، سال یازدهم، مرداد ۱۳۷۳، ش ۶۳، ص ۳۹. [۱۰۸]: منظومه معرفت، ص ۴۰. [۱۰۹]: سیدمحمدحسین حسینی تهرانی، مهر تابان، مشهد، انتشارات علامه طباطبایی، ۱۴۱۷ ه. ق، چ ۲، ص ۲۵؛ سیمای فرزانگان، صص ۲۶۷ و ۲۶۸. [۱۱۰]: از عالمان بزرگ تهران و مؤسس مدرسه علمیه برهان، مدفون در جوار حرم حضرت عبدالعظیم حسنی در شهر ری. [۱۱۱]: نک: کیمیای محبت، صص ۱۶۸ و ۱۶۹.
صفحات: 1· 2