سیری در اخلاق فردی علما
خدابینی حاج آقا مرتضی تهرانی میفرماید: با مرحوم پدرم در خدمت آقا شیخ مرتضی زاهد نشسته بودیم. ایشان رو به پدرم کرد و فرمود: «آقا میرزا! ما دستهای خودمان را روی چشم هایمان گذاشته ایم و میگوییم چرا خدا را نمی بینیم. یکی نیست به ما بگوید دست هایت را از روی چشم هایت بردار و سپس ببین آیا عالم را خالی از خداوند میبینی؟ ». [۱] اعتقاد به توحید افعالی یکی از شاگردان استاد حاج شیخ محمدتقی ستوده میگوید: روزی هنگام تدریس استاد، کبوتری داخل مسجد (محل درس) شد، روی دیوار نشست و سر و صدا کرد. استاد ساکت شد تا صدای کبوتر قطع شود. کبوتر با حرکت دست یکی از طلبهها پرید و رفت. استاد به تدریس خود ادامه داد. ناگهان سینه اش گرفت و فرمود: «خداوند به ما فهماند که می توانم مانع را در وجود خودت پدید آورم؛ [یعنی همه چیز در دست خداست، اگر او نخواهد، ما نمی توانیم به تدریس خود ادامه دهیم]». [۲] ٭ ٭ ٭ حاج آقا فخر تهرانی میگوید: یک روز من و یکی از دوستانم به نام آقای انشایی در خدمت آقا شیخ مرتضی زاهد بودیم. آقا شیخ مرتضی تسبیحش را گم کرده بود و با نگاه و کشیدن دستش به اطراف، دنبال تسبیحش میگشت و از ما هم پرسید: «شما این تسبیح مرا ندیدید؟ » با این سخن، ما نیز برای یافتن تسبیح ایشان شروع به گشتن کردیم. پس از دقایقی، آقا شیخ مرتضی با چشمانی اشک آلود و با بغض فرمود: «ببینید! این امر میتواند به این معنا باشد که خداوند میخواهد به من بفرماید ای مرتضی! عمری است ما تو را نگه داشته ایم وگرنه تو حتی تسبیحت را نیز نمی توانی نگه داری». [۳] ٭
صفحات: 1· 2