شعر مهدوی
اي غم عزيز تو آبروي جمعه ها
يک قدم نيامدي باز سوي جمعه ها
جمعه که نيامدي مستي از سرم پريد
اي شراب کهنهات در سبوي جمعه ها
هفتهاي گذشت و من پير تر شدم ولي
باز هم نديدمت روبروي جمعه ها
بي تواي بهانة ابر و آب و چشمه ها
آب خوش نميرود از گلوي جمعه ها
صبح منتظر همه…عصر شد نيامدي
حيف شد دوباره رفت آبروي جمعه ها
عمر ميرود به باد من ولي شبيه باد
مي دوم هنوز در جستجوي جمعه ها
ايوب پرندآور