نامه اى به امام زمان عليه السلام
«نيايش»
بسم اللَّه الرحمن الرحيم
مولايم!
يكى از اثرات محبّت شما در زندگى من، نه بهتر است بگويم در زندگى ما، غمى است كه بر پيكره روح و روانمان كشيده شده و در اعماق وجودمان نفوذ كرده است.
هر عيدى كه فرا مى رسد بناست كه ما بخنديم؛ خوشحال باشيم و شادى كنيم و ما نيز مى خواهيم در اعياد چنين باشيم؛ امّا چه كنيم كه غيبت تو، خنده را به ما حرام كرده است.
سرورم! ما در خوشحالى شما خوشحاليم، امّا در اعماق درونمان چنان غمى نهفته است كه حتى الفاظ قادر نيستند بر پيكره اش لباس شوند.
يا مولاى!
هر روز فرخنده اى كه از ايام اللَّه فرا مى رسد، ما شيعيان جشن مى گيريم، امّا در ميان فريادهاى شهدايمان و ناله هاى كشته هايمان و آتش ظلم هايى كه از زمان شهادت مادرت فاطمه زهرا بر ما روا داشته اند، خوشحالى هايمان را با اشك و خون ترسيم مى كنيم و با بغض فرو كشيده، لب فرومى بنديم و خواهيم گفت كه سرچشمه زلال امامت آن گاه در دل زمين فرو رفت كه بانگ هاى فرياد: «هل من ناصر ينصرنى»، اباعبداللَّه عليه السلام بى جواب ماند.
آقاى من!
اين غم همواره درون سينه هاى ماست تا زمانى كه ظهور بفرمايى.
البته چنين است كه حزن جز فرآورده محبّت شما نيست.
- چطور خوشحال باشد عاشقى كه اين چنين معشوقى دارد و به فراق او مبتلاست؟
- چطور بخندد تشنه اى كه دريايى
از آبى شيرين و زلال و خنك، در پيش دارد امابراى سيراب شدن از آن راهى نمى يابد؟
مولاى من!
- ما مى خنديم امّا اين خنده فقط بر لبان ما نقش مى بندد؛ زيرا كه در دل هاى ما آتشفشانى از سنگ هاى گداخته حسرت نهفته است.
- حسرت يك نگاه…
- حسرت سيراب شدن در، درياى چشم هايت و حسرت شنيدن سخنان حكيمانه ات.
- اميدوارم هرگز نخواسته باشم به شمارش آورم اثرات محبّت تان را در زندگى ام، زيرا كه محبّت شما در زندگى من نه تنها اثر نكرده است بلكه با روزگار من عجين شده است و گوشت و خون و پوستمان ازآن روييده است. اين كه بخواهيم از اثر چيزى در زندگى مان صحبت كنيم كه بزرگ ترين ركن زندگى است، شايد بى معنا باشد.
حبيبا!
چطور از اثر محبّت ت در زندگىام سخن بگويم و در حالى كه دانه هاى عشقت، هنگامى در قلبم كاشته شد كه به من درس خداشناسى مى دادى، وقتى كه ذرّه كوچكى بودم، در قبل از اين عالم.
و واضح تر بگويم:
سيدى!
كوچك ترين تشعشع از اثرات محبّت ت در زندگىام متلاشى شدن همه وجودم و توجّه همه قلبم و خير دنيا و آخرت برايم.
به اميد آن روزى كه بيايى وبه سرماى غربت و تاريكى جهل و زشتى ظلم، خاتمه دهى؛ زيرا كه زيبايى وخوبى جز با وجود تو معنا نمى شود. ف. عرضى