فلسفه مرگ
پرسش
نمیشد انسان در ایندنیا جاودانه میشد و مرگی براش نبود آخه هر بار عزیزی رو آدم ازدست میده میگه کاش هیچ وقت مرگی وجود نداشت و همه برای همیشه پیش هم میموندن !
پاسخ
باید توجه داشت که اگر مرگ در دنیا نبود زمینه پیدایش موجودات بعدی فراهم نمی شد و آیندگان از نعمت وجود و حیات محروم می شدند و پهنه زمین برای همگان تنگ می شد و همه از رنج گرسنگی و تشنگی آرزوی مرگ می کردند .
امام صادق عليه السلام فرمود ؛
« گروهى نزد پيغمبرى آمدند و گفتند: دعا كن پروردگارت مرگ را از ما بردارد. آن پيامبر برايشان دعا كرد. پس خداوند تبارك و تعالى مرگ را از آن جماعت برداشت. جمعيتشان چندان زياد شد كه خانه ها بر آنان تنگ گشت و نسلشان افزايش يافت. [به طورى كه] صبح كه مى شد مرد [خانه] مجبور بود پدر و مادر و پدربزرگ و پدربزرگِ پدربزرگش را غذا بدهد و آنها را راضى گرداند [يا به نظافت آنها برسد] و به ايشان رسيدگى نمايد. لذا از كسب و كار باز ماندند. اين بود كه آمدند و گفتند: از پروردگارت بخواه ما را به عمرهايى كه داشتيم برگرداند. آن پيغمبر از پروردگارش عزّوجلّ، چنين تقاضا كرد و خداوند آنها را به مدّتهاى [معيّن شده] عمرشان باز گرداند. »
التوحید صدوق ص 401_ بحار الانوار ج 6 ص 116
پیامبر گرامی فرمود ؛
« خداوند، شما را براى فناء ونابودى خلق نكرده بلكه شما را آفريده كه هميشه بمانيد، بله هنگام مرگ، از اين منزل به منزل ديگرى منتقل مى شويد »
بحار الانوار ج 58 ص 78
خداوند در تعبیر زیبایی فلسفه وجود حیات و مرگ را در زندگی بشری چنین بیان می کند ؛
«پربركت و زوال ناپذير است كسى كه حكومت جهان هستى به دست او است، و بر همه چيز قادر است. همان كسى كه مرگ و حيات را آفريد تا شما را بيازمايد كه كداميك بهتر عمل مى كنيد و او شكست ناپذير و بخشنده است »
ملک 1_2
به اين ترتيب عالم ، ميدان آزمايش بزرگى است براى همه انسانها، وسيله آزمايش مرگ و حيات، و هدف اين آزمون بزرگ رسيدن به حسن عمل، كه مفهومش تكامل معرفت، و اخلاص نيت، و انجام هر كار خير است.
تفسیر نمونه ج 24 ص 318
توجه به این نکته نیز لازم است که بينش الهيين و معتقدين به معاد در مورد مرگ، با بينش ماديين و منكران معاد، زمين تا آسمان متفاوت است، و اين دو ديدگاه است كه در زندگى فردى و اجتماعى انسان اثر مى گذارد و روشهاى اين دو گروه را با يكديگر متفاوت مى سازد.
مادى ها مرگ را يك عالم ظلمانى و بسيار تاريك، عالمى كه همه چيز با آن پايان مى گيرد، و خاتمه همه آرزوها و تلاشها و كوششهاى انسان است، با اين حال جاى تعجّب نيست كه انسان مادى از بيم مرگ برخود بلرزد و انديشه آن شهد شيرين زندگانى را در كامش تلختر از زهر كند.
جاى تعجّب نيست كه آنها زندگى را پوچ و بى معنا بشمرند، چرا كه اگر مرگ پايان همه چيز باشد زندگى اين جهان كه مجموعه اى از كارهاى تكرارى سطح پايين خوردن و خوابيدن و درآوردن و مصرف كردن، هرگز نمى تواند به عنوان يك «هدف والا» روح انسانى را سيراب كند، و لذا گروهى از آنان دست به انتحار مى زنند، و آن را يك انتخاب صحيح براى پايان دادن به اين «تكرار مكررات بى معنا» مى شمرند آن را عين عقل و منطق مى دانند و زنده ماندن را نوعى حماقت و نادانى و ذلّت ولى الهيين و معتقدان به معاد، به مرگ همان گونه مى نگرند كه به تولد جنين از شكل مادر. جنين در واقع مى ميرد، يعنى زندگى درون شكم مادر را از دست مى دهد، ولى درست در همان حال به جهانى وسيعتر و گسترده تر كه در مقايسه با محيط محدود و ظلمانى شكم مادر عالمى است مملو از مواهب و زيبايى ها، گام مى نهد.
مرگ نيز يك تولد ثانوى است، و انسان از طريق مرگ از محيط محدود زندگى اين جهان به عالمى بسيار گسترده تر گام مى گذارد. مسلماً اگر جنين بداند كه بعد از تولد به كجا قدم مى نهد از آغاز براى تولد لحظه شمارى مى كند، هرگز وحشتى از آن به خود راه نمى دهد، هرگز عالم جنين را بى معنا و پوچ نمى شمرد.
بينش انسان در مورد مرگ به عنوان «دريچه اى به سوى عالم بقاء» تمام زندگى او را به رنگ تازه اى در مى آورد، و به آن مفهومى دلپذير مى دهد، و او را از سرگردانى و بدبينى و حيرت و احساس پوچى و بى هدفى كه رنج ناشى از آن بسيار جانكاه است رهايى مى بخشد.
پیام قرآن ج 5 ص 348
انیس تنهایی
انیس تنهایی
می دانم ای مسافر خسته! ای خمیده ی راه طولانی! بار غربت تنهایی، در دل دریایی ات سنگینی میکند. دیگر پیکر نحیفت، تاب تحمل روح بزرگت را ندارد. سیمای ملیحت به ظاهر آرام است، ولی در درونت، آتش فشانی در غوغاست که آرام و قرارت را بریده.
بیا، بیا امشب صمیمی تر از همیشه، پنجره ی دلت را به سوی آسمان باز کن. با گلاب دعا، حریم دلت را غسل بده و پاک و بی ریا، آهنگ دل نواز «ربنا» را تلاوت کن. خواهی دید که چگونه باران رحمت الهی، کویر دلت را با طراوت و شاداب خواهد ساخت و سراسر وجودت را عطر الهی فراخواهد گرفت. آن گاه خدا به میهمانی دلت خواهد آمد و دیگر گردی از تنهایی بر دلت نخواهد ماند.
می دانم، باور کن که روح لطیف از بی وفاییها و نامردیها آزرده است. همان اندیشه ات در آفاق گذشته مسیر دارد و به روزهای اوج و توان مندی میاندیشی؛ روزهایی که دیگران زیر پر و بالت گرد آمده بودند و تو به مهربانی بال فروتنی بر ایشان گسترده بودی. حال که پرتوان شده اند تو را به وادی فراموشی سپرده اند و تو…
هم چنین میدانم که میتوانی با تغییر ندایت، بهارشان را به یکباره خزان سازی، ولی روح بزرگ تو والاتر از آن است که به چنین چیزی راضی شود و «فکرت آسمانی تر از آن است که تنها در جو اندیشههای مادی بلولد».
وجودت همیشه بهاری است، گلزاری است که پاییزی در آن نیست، نوری است که شب به آن راهی ندارد. با آن که بال و پرت ریخته است، ولی صفا و زلالی ات را در نماز میتوان دید، در نگاه ژرفت میتوان خواند و در دستان گرم و صمیمی ات، میتوان یافت.
پس ای زلال، ای پاک! ای صمیمی! بیا، بیا، سجاده بگستر و دست نیایش برگیر. دعایشان کن، بخواه که هدایت شوند، بخواه تا نورانی شوند و بخواه پاک و ناب شوند همانند خودت!
آری، دعا کن، دعای تو دل شکسته، رمز گشایش است و مستجاب.
[سایبان مهر -حسین بافکار - صفحه ۱۲۵]
معنای واژه ی علم در قرآن
علم: دانستن. دانش. قد علم كل أنٰاس مشربهم بقره: ۶۰. هر گروه محل آبخوردن خود را دانستند قٰالوا سبحٰانك لٰا علم لنٰا إلٰا مٰا علمتنٰا بقره: ۳۲. علم گاهي بمعني اظهار و روشن كردن آيد مثل ثم بعثنٰاهم لنعلم أي الحزبين أحصيٰ لمٰا لبثوا أمدا كهف: ۱۲. پيداست كه خدا پيش از بر انگيختن اصحاب كهف ميدانست كدام گروه از آنها مدت توقف خود را بهتر ميدانند و بعثت آنها براي اظهار و روشن كردن آن بود.
قاموس قرآن، ج ۵، ص: ۳۳
طبرسي ذيل آيۀ ۱۴۰ از آل عمران و ليعلم اللٰه الذين آمنوا … فرموده خدا قبل از اظهار ميداند كه آنها از حيث ايمان متمايز ميشوند و پس از اظهار ميداند كه متمايزاند پس تغيير در معلوم است نه در علم. و بقولي معني آنست: تا خدا معلوم را ظاهر سازد. در الميزان ذيل لنعلم أي الحزبين فرموده: مراد علم فعلي است و آن ظهور شي ء و حضورش بوجود خاص نزد خداست، علم بدين معني در قرآن زياد است مثل و ليعلم اللٰه من ينصره و رسله
بالغيب حديد: ۲۵. ليعلم أن قد أبلغوا رسٰالٰات ربهم جن: ۲۸. علي هذا همۀ آيات كه در اين سياق اند مراد از علم در آنها اظهار است. علم گاهي بمعني دليل و حجت آيد مثل قٰالوا اتخذ اللٰه ولدا. مٰا لهم به من علم و لٰا لآبٰائهم كهف: ۴ و ۵. يعني دليلي باين گفته ندارند و من النٰاس من يجٰادل في اللٰه بغير علم حج: ۳. يعني بغير دليل مجادله ميكند و إن جٰاهدٰاك عليٰ أن تشرك بي مٰا ليس لك به علم فلٰا تطعهمٰا لقمان: ۱۵. و خرقوا له بنين و بنٰات بغير علم انعام: ۱۰۰. دليل اينكه علم در اين آيات بمعني دليل و برهان است اولا لسان خود آيات است كه علم بمعني دانستن جور در نميايد. ثانيا لفظ سلطان است كه در نظير اين آيات آمده است مثل قٰالوا اتخذ اللٰه ولدا … إن عندكم من سلطٰان بهٰذٰا يونس: ۶۸. يعني دليلي بر اين گفته نداريد. و إنه لعلم للسٰاعة فلٰا تمترن بهٰا و اتبعون … زخرف: ۶۱. ضمير إنه راجع بعيسي عليه السلام است در معني آيه گفته اند: چون آنحضرت بدون پدر بدنيا آمده اين نشانۀ آنست كه در آفريده شدن روز قيامت احتياجي بوجود پدر نيست و انسان از زمين كه بحكم مادر است ميرويد علي هذا وجود عيسي يكي از نشانهها و شواهد
قاموس قرآن، ج ۵، ص: ۳۴
قيامت است. عٰالم الغيب و الشهٰادة از اسماء حسني است و آن يازده مرتبه بلفظ فوق و دو دفعه بلفظ عٰالم الغيب در قرآن مجيد آمده است عٰالم الغيب و الشهٰادة الكبير المتعٰال رعد: ۹. عٰالم الغيب فلٰا يظهر عليٰ غيبه أحدا جن: ۲۶. عليم: بسيار دانا. صيغۀ مبالغه
است در مجمع از سيبويه نقل كرده: چون ارادۀ مبالغه كنند بجاي فاعل فعيل گويند مثل عليم و رحيم. سبحٰانك لٰا علم لنٰا إلٰا مٰا علمتنٰا إنك أنت العليم الحكيم بقره: ۳۲. اين كلمه صدو شصت و دو بار در كلام الله آمده است صدو پنجاه و شش بار دربارۀ خدا و هشت بار دربارۀ ديگران مثل يأتوك بكل سٰاحر عليم اعراف: ۱۱۲. قٰال اجعلني عليٰ خزٰائن الأرض إني حفيظ عليم يوسف: ۵۵. ايضا يونس: ۷۹- يوسف: ۷۶- حجر: ۵۳- شعراء: ۳۴ و ۳۷- ذاريات: ۲۸. علام: بسيار دانا. صيغۀ مبالغه است إنك أنت علٰام الغيوب مائده: ۱۰۹. و آن چهار بار و همه بصورت علٰام الغيوب در قرآن آمده است مائده: ۱۰۹ و ۱۱۶- توبه: ۷۸- سباء: ۴۸.
علم: ؛ ج ۵، ص: ۳۴
[قاموس قران -تاليف علي اكبر قرشي. مشخصات نشر: تهران: دارالكتب الاسلاميه، : ؛ ج ۵، ص: ۳۲ - صفحه۱۴۶۵]
یک لیوان آب یخ
داستان کوتاه: یک لیوان آب یخ
به ساعت مچی اش نگاه کرد. یک ربع به دو. پارچ آب را روی سفره گذاشت. مغزش گفت: همه چی آماده اس، دیگه کاری نداری، بشین تا نادر بیاد. دلش گفت: نه؛ یه کاری مونده هنوز. نگاهی به دورتادور آشپزخانه انداخت. همه چیز سر جایش بود.
بیرون آمد و به اتاق نادر سرک کشید. کتابها در قفسه منظم چیده شده بود. میز تحریر برق میزد. در اتاق را بست و رفت سراغ اتاق خواب. آنجا هم مرتب بود. سر چرخاند. نگاهش روی آینۀ گوشۀ اتاق ثابت ماند. به تصویر خودش نگاه کرد. مغزش گفت: هانیه چته؟ همه چی که مرتبه، چی میگه دلت؟!
در را بست. پذیرایی هم تروتمیز بود. دیگر کاری به ذهنش نمی رسید که نکرده باشد. دلش گفت: کار…. نشست روی مبل و تلویزیون را روشن کرد. اخبار بود. کشور چین را نشان میداد که زلزله ای آن را تکان داده بود. چشم بادامیها از خانهها بیرون ریخته بودند. زنگ تلفن به صدا درآمد. - بفرمایید.
این فرشته غریبه است
صدایش بلند است؛ آن قدر بلند که حتی آنهایی که در تمام زندگی شان صدایی نشنیده اند آن را خوب میشنوند و آنهایی که همیشه میشنیده اند، جز آن هیچ صدای دیگری را نمی شنوند. هیچ کس یادش نیست چه کار میکرده که حالا باید بقیه اش را انجام دهد. زبان ها، همه از کار میافتند و چشمها دور سرگردانی میچرخند.
بعد از صدا، کوهها مثل پنبههای زده میشود، به آس—–مان
بی نهایت، شکافهای عمیق میخورد و ناگهان تجارتخانۀ دنیا تعطیل میشود.
این خبر را سالهاست معتبرترین شبکههای آسم–انی، به اهل زمین مخابره کرده اند: در روزی که زیاد دور نیست، صدایی بلند، تمام شرق و غرب عالم را پر میکند که: دنیا، به خط پایان مسابقه رسیدهای، بایست! اما تا آم—–دن آن لحظۀ پرماجرا،
هر روز صدایی در گوش کوچهها و خیابانها و خانهها میپیچد تا ندای فرشته حق، برایتان غریبه نباشد. هرکس از اهل قبله، صدای مؤذنی را بشنود و به یاد روز حشر، آن را پاسخ دهد، در روزی که تنهایی بیشتر از هروقت دیگری جلوه میکند، با او به لطف و مدارا رفتار خواهد شد.
اه——-ل ایمان، زمین ثانیه به ثانیه، به قی———امت نزدیکتر میشود؛ «قد قامت» نمازهایتان را با صدای اذان برپا کنید.
منبع:[همیشه ثروتمند بمان - نیره قاسمی زادیان - صفحه ۷]