چرا تلاش نکردی که بدانی؟
چرا تلاش نكردى كه بدانى؟
روز قيامت است و همه مردم سر از خاك برداشته اند و براى حسابرسى مى آيند. ترس و وحشت همه جا را فرا گرفته است، تشنگى غوغا مى كند.
همه منتظر هستند تا نوبت حسابرسى آنها فرا برسد. عده اى با خوشحالى به سوى بهشت مى روند و عده اى هم به سوى جهنم.
در اين ميان، فرشتگانى كه مأمور حسابرسى هستند از مردم مى پرسند: «آيا شما وظيفه خود را مى دانستيد يا نه؟ ».
گروهى مى گويند: «ما وظيفه خود را مى دانستيم».
فرشتگان به آنها مى گويند: «چرا به علم خود عمل نكرديد؟ ».
گروهى ديگر مى گويند: «ما وظيفه خود را نمى دانستيم».
فرشتگان به آنها مى گويند: «چرا علم و آگاهى كسب نكرديد تا بدانيد وظيفه شما چيست؟ ».
آرى، امروز هيچ عذر و بهانه اى براى هيچ كس باقى نمى ماند، هيچ كس نمى تواند بگويد كه من نمى دانستم!
[سمت سپیده - مهدی خدا میان آرانی - صفحه۲۶]
آغوش مهربان فرشته ها
آغوش مهربان فرشتهها
تو از خانه خود براى كسب دانش بيرون مى آيى و در راه آگاهى و
دانستن قدم برمى دارى. بدان كه به هر قدمى كه در اين راه برمى دارى خدا ثواب هزار سال عبادت به تو مى دهد، فرشتگان با بال هاى خود تو را در آغوش مى گيرند.
اين سخن پيامبر است كه براى تو بيان كرده است.
تو كدام كار خوب را سراغ دارى كه وقتى در آن راه قدم بردارى، خدا اين قدر تو را دوست داشته باشد؟
آيا هنوز هم شك دارى كه بهترين راه براى نزديك شدن به خدا، تلاش براى كسب علم است؟
وقتى تو كتابى را مى خوانى كه تو را با خدا بيشتر آشنا مى كند، بدان كه رحمت خدا بر تو نازل مى شود.
خدا دوست دارد كه بندگانش با تحقيق و دانش او را عبادت كنند، براى همين است كه خدا اين قدر بندگان خود را به فراگيرى علم تشويق نموده است.
چقدر خوب است كه ديندارى ما از روى علم و آگاهى باشد!
[سمت سپیده - مهدی خدامیان آرانی- صفحه۱۳]
این فرشته غریبه است
این فرشته غریبه است
صدایش بلند است؛ آن قدر بلند که حتی آنهایی که در تمام زندگی شان صدایی نشنیده اند آن را خوب میشنوند و آنهایی که همیشه میشنیده اند، جز آن هیچ صدای دیگری را نمی شنوند. هیچ کس یادش نیست چه کار میکرده که حالا باید بقیه اش را انجام دهد. زبان ها، همه از کار میافتند و چشمها دور سرگردانی میچرخند.
بعد از صدا، کوهها مثل پنبههای زده میشود، به آس—–مان
بی نهایت، شکافهای عمیق میخورد و ناگهان تجارتخانۀ دنیا تعطیل میشود.
این خبر را سالهاست معتبرترین شبکههای آسم–انی، به اهلزمین مخابره کرده اند: در روزی که زیاد دور نیست، صدایی بلند، تمام شرق و غرب عالم را پر میکند که: دنیا، به خط پایان مسابقه رسیدهای، بایست! اما تا آم—–دن آن لحظۀ پرماجرا،
هر روز صدایی در گوش کوچهها و خیابانها و خانهها میپیچد تا ندای فرشته حق، برایتان غریبه نباشد. هرکس از اهل قبله، صدای مؤذنی را بشنود و به یاد روز حشر، آن را پاسخ دهد، در روزی که تنهایی بیشتر از هروقت دیگری جلوه میکند، با او به لطف و مدارا رفتار خواهد شد.
اه——-ل ایمان، زمین ثانیه به ثانیه، به قی———امت نزدیکتر میشود؛ «قد قامت» نمازهایتان را با صدای اذان برپا کنید.
نیره قاسمی زادیان
آثار اخروی نماز
۱. نجات از عذاب قبر
از خواب که برخاست، آرامشی عجیب سرتاسر وجودش را فرا گرفته بود. از آنچه در خواب دیده بود شگفت زده به نظر میرسید. هرگز فکر نمی کرد خوابی به این شفافی دیده باشد. از جا برخاست. به ساعت نگاهی کرد. هنوز تا اذان صبح پانزده دقیقه باقی مانده بود. به حیاط رفت تا خود را برای رفتن به مسجد آماده کند. هنوز در اندیشه خوابی بود که دیشب دیده بود. وضو گرفت و به اتاق برگشت. عینکش را بر چشم گذاشت و قرآن را از روی تاقچه اتاقش برداشت و نشست جای همیشگی اش و شروع به خواندن قرآن کرد. هنوز چند آیه نخوانده بود که صدای اذان از مسجد محل به گوش رسید. بی درنگ قرآن را بوسید و آماده شد تا در نماز جماعت شرکت کند. همین گونه که در راه میرفت، به ملافتح علی سلطان آبادی فکر میکرد. ملا فتح علی، امام جماعت محلشان بود که هر روز نماز را پشت سر او میخواند، ولی امروز حس عجیبی نسبت به ملاعلی داشت. میدانست که با دیدن او خواب دیشب دوباره برایش تداعی میشود. در خواب، اسم او را چه واضح شنیده بود. نماز جماعت آغاز شد. همه پشت سر ملاعلی نماز را خواندند. نماز جماعت که به پایان رسید، مردم رفته رفته مسجد را ترک میکردند و ملاعلی مانند همیشه نشسته بود و اعمال مستحب را به جا میآورد. از جا برخواست».
ملا فتح علی آرام سرش را به زیر انداخت. گویا بغض گلویش را میفشرد. سکوت برای مدتی بر فضا حکم فرما شد. تا آن لحظه هیچ کس نمی دانست که او برای دیگران نماز میخواند.
مرد عینکش را از چشمش برداشت و با دستمال اشکهای جاری بر گونه هایش را پاک کرد. بعد گفت: «ملا، به من بگو، بگو چه حکایتی است». ملا فتح علی لبخندی زد و گفت: «برادرم! من برای همه کسانی که به خاندان عصمت و طهارت خدمتی هر چند ناچیز کنند، پس از مرگشان نماز اول قبر میخوانم تا اگر مورد قبول واقع شود، تأثیری در حالشان داشته باشد. » بعد هم برای مرد از چگونگی نماز سخن گفت: «در رکعت اول، بعد از حمد، آیة الکرسی و در رکعت دوم پس از حمد، ده بار سوره قدر خوانده میشود و پس از نماز باید بگویی: خدایا ثواب این نماز را به قبر فلان کس برسان».
مرد شادمان دستان ملا را بوسید و از او خواست پس از مرگش او را فراموش نکند و برایش نماز بخواند.
۲. نجات از دوزخ
در منطقه ای به نام تبوک، هوا آن قدر گرم بود که جانوران از پناهگاهشان بیرون نمی آمدند. نور خورشید، چشمها را میسوزاند و تحمل این شرایط برایشان مشکل بود. آنان به دستور پیامبر برای جنگ با رومیان در آنجا گرد آمده بودند. خود حضرت رسول صلی الله علیه و آله هم در این جنگ حضور داشت.
هر کس سایبانی میجست، حتی دستها دیگر تاب نمی آوردند تا سایبانی برای مردان جنگ باشند. این گرمای شدید و طاقت فرسا، ذهن معاذبن جبل، یکی از سپاهیان را به یاد آتش دوزخ انداخت. او با خود اندیشید و ترس از گرمای آتش دوزخ سراپایش را فرا گرفته بود. او که نمی توانست گرمای خورشید آن روز را تحمل کند، چگونه عذاب را تاب بیاورد. چگونه در آن زمان که هیچ فریادرسی نیست، پناهگاهی بیابد. او در این اندیشه بود و پیوسته پرسشهایی را با خود زمزمه میکرد. رنگ از چهره اش پریده بود و همچون کسی که ترسیده، دست و پایش به لرزه در آمده بود.
ناگهان به خود آمد. دید شماری از سپاهیان به او خیره شده اند و او را زیر نظر دارند. با خود گفت: «نکند آنها مرا ترسو بپندارند و به گمانشان برافروختگی من از ترس باشد. » در همین اندیشهها بود که حضرت محمد صلی الله علیه و آله را در نزدیکی خود دید. کمی آرام گرفت. بعد به خدمت ایشان رفت تا با پیامبر سخنی بگوید و مایه آرامشش شود. گفت: «یا رسول الله! به من
عملی بیاموز تا از آتش جهنم در امان بمانم. » پیامبر فرمود: «سؤالی بس بزرگ پرسیدی، ولی پاسخ آن مشکل نیست». سپس فرمود: «خدا را پرستش کن و چیزی را شریک او قرار نده و نمازهای واجب را به جای بیاور».
سخن پیامبر آرامش را به قلب معاذبن جبل باز گردانید و او برای همیشه گفته پیامبر را سرلوحه اعمال خود قرار داد.
۳. ورود به بهشت
مسلمانان گروه گروه وارد مسجد میشدند. هر گروه در گوشه ای درباره مسئله ای سخن میگفت. کم کم ازدحام مردم در مسجد زیادتر میشد و بحثها بالا میگرفت. ناگهان در میان این جمعیت، حضرت رسول صلی الله علیه و آله وارد مسجد شد و ازدحام، به سکوتی آرام بخش تبدیل شد. پیامبر با چهره ای بشاش و لبی خندان، مسلمانان را نگاه میکرد. نفسها در سینه حبس شده بود. همه چشم انتظار بودند و نگاهشان به لبان مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله دوخته شده بود؛ چون آنها میدانستند که پیامبر مثل همیشه خوش خبر است و خبرهای خوبی برایشان دارد. چون همیشه در هنگام نزول آیههای بشارت، پیامبر را این گونه خوشحال و خندان دیده بودند.
جمعیت، پیامبر را حلقه زدند. پیامبر سکوت کرده بودند تا همه از هر جای مسجد به آنجا برسند. همهمهها کم کم بالا گرفت. حضرت به یارانش رو کرد و گفت: «اکنون وحی بر من نازل شد، آیا میدانید پروردگار،به بندگان نمازگزار چه بشارتی داده است؟ » گفتند: «نه، خدا و رسول او بهتر میدانند، ما آماده شنیدن هستیم».
پیامبر به نقل از خداوند فرمود:
هر کس نمازهای پنجگانه را در وقت آن به جای آورد و از آنها محافظت نماید (آنها را سبک نشمارد)، مرا (خداوند را) ملاقات میکند، در حالی که عهد بسته ام، وی را وارد بهشت سازم و هر کس چنین نکند، مرا بدون چنین پیمانی، ملاقات خواهد کرد. اگر خواستم او را عذاب میکنم و اگر بخواهم میبخشم.
مسلمانان با شنیدن این بشارت، اشک شوق از دیدگانشان جاری شد و خدا را به خاطر این نعمت بزرگ سپاس گفتند. از آن پس نماز را محکم تر و پرصلابت تر به جای آوردند و در پاسداشت آن کوشیدند.
[نماز و نوجوان - مرتضی بذر افشان - صفحه ۱۲۸]
دوران عقد
دوران عقد
از لحظهای که خطبه عقد دختر و پسر خوانده میشود و طبق حکم پروردگار مهربان به همسری شرعی یکدیگر در میآیند، دوران عقد آغاز میشود و هنگام ورود به زندگی مشترک مستقل و به قول معروف آغاز زندگی در زیر یک سقف، این دوران پایان مییابد.
شروع این دوران که با هدیه الهی به عروس و داماد آغاز میشود، شروعی شیرین و پربرکت است. آری؛ اولین هدیه را پس از عقد و در لحظه اول محرمیت، خداوند به عروس و داماد عنایت میفرماید و آن «یک بستهی محبت» است. هدیهای که میتواند سرمایهای عظیم برای یک عمر زندگی ارزشمند باشد.
خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید:
«و از آیات خداوند این است که برای شما از جنس خودتان، همسرانی آفرید تا وسیله سکون و آرامش شما باشد و میان شما دوستی و مهربانی و رحمت قرار داده است. » [۱]
دوران عقد، دوران پایهریزی زندگی و ساختن زیربنای محبوبترین بناها در نزد خداوند است. لذا ضروری است هریک از دختر و پسر، قبل از ورود به این دوران، بایدها و نبایدهای این دوران را به خوبی دانسته و رعایت نمایند.
بدیهی است اگر این دوران با تدبیر و تعقل سپری شود، سرمایهای ارزشمند برای زندگی مشترک خواهد بود و اگر با غفلت و بدون فکر و تدبیر بگذرد، خسارتش غیرقابل جبران است.۲
———-
[۱]. وَ مِن آیاتِهِ اَن خَلَقَ لَکُم مِن اَنفُسِکُم اَزواجاً لِتَسکُنوا اِلَیها وَ جَعَلَ بَینَکُم مَوَدَّۀً وَ رَحمَۀً (روم/۲۱)
۲.بهترین و بدترین دوران عقد - مهدی عدالتیان - صفحه ۱۱]