پرسش وپاسخ کودکان و نوجوانان در باره حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف (۶)
پرسش:
بهترین کار در زمان غیبت امام زمان علیه السلام چیست؟
پاسخ:
از همان دوران کودکی و نوجوانی باید اهل تلاش و کوشش شویم، خداوند از آدم تنبل و بیکار بدش میآید و در عوض، کسی که کوشش میکند را بسیار دوست دارد. پیامبر عزیز صلی الله علیه و آله و سلم نیز هر موقع کسی را میدید که بیکار است ناراحت میشدند.
کارهایی که، انجام میدهیم، بعضی از آنها مهم است و بعضی این طور نیست.
برای مثال، این که هر روز نماز میخوانیم این خیلی مهم است و اگر کسی آن را انجام ندهد، خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از دست او ناراحت میشوند.
بهترین کار و عمل از میان کارهایی که باید انجام دهیم، انتظار ظهور امام زمان علیه السلام است.
ممکن است بپرسی که منتظر آمدن کسی بودن که کار نیست؟
بله، اگر انتظار را این گونه معنا کنیم کار نیست، یعنی گوشه ای بنشینیم و هیچ کار نکنیم.
اما عزیزان، انتظار امام زمان علیه السلام معنایش این نیست. همان طور که انتظار آمدن مهمان را این طور معنا نمی کنید. اگر قرار باشد مهمانی به خانه شما
بیاید، آیا همه در خانه آرام ننشیند و هیچ کاری نمی کنند.
کسانی که منتظر آمدن مهمانی هستند از قبل خانه را آب و جارو میکرده، غذا آماده میکنند، وسایل خانه را مرتب کرده و لباسهای تمیز و نو میپوشند و کارهای دیگری که لازم است انجام میدهند، این معنای انتظار است.
اگر منتظر آمدن بهار هستیم، الان که زمستان است این طور نیست که از سرما بلرزیم و اتاق خود را گرم نکنیم یا منتظران طلوع خورشید فردا در شب در تاریکی به سر ببرند و اتاق را روشن نکنند.
کسی که منتظر آمدن امام زمان علیه السلام است از همین امروز باید به مقدار توان خود، برای آمدن امام زمان علیه السلام زمینه ساز میکند.
امام زمان علیه السلام هنگامی که ظهور کنند، میخواهند همه، اهل خوبیها شوند، پس از هم اکنون باید خوبیها را که خودشان و امامان قبلی گفته اند انجام دهیم.
منبع: بیست پرسش و پاسخ کودکان و نوجوانان درباره حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ، محمد یوسفیان، صفحه ۳۳
مناجات شب جمعه
خواب بودم، در میانِ خواب دستم را گرفت
وقت غفلت “حضرت توّاب” دستم را گرفت
قبلِ توبه کردنم دل را به سوی خود کشید من
نگفتم که مرا دریاب، دستم را گرفت! سر به
زیر و دل شکسته، از همه رانده شدم دید
تنهایم خودش بی تاب دستم را گرفت روز…
نه… میخواست شرمنده نباشم پیش خلق
صبر کرد و در شبِ مهتاب دستم را گرفت
معصیت کردم… قساوت در دلم آمد ولی
اشک، این سرمایه ی نایاب دستم را گرفت
وقتِ معصیت عبایش را به دورِ من گرفت
آبرویم را خرید ارباب… دستم را گرفت گفتنِ
یک بار ذکر دلربای “یاحسین” بیشتر از سجده
در محراب دستم را گرفت
تشنه بودم، بالب تشنه به سویم آمد و….
.. قبل از آنی که بگویم آب دستم را گرفت
روضه خوان بالای منبر از سر بر نیزه خواند
روضه ی خورشید عالم تاب دستم را گرفت
- سید محمد رضا موسوی
نعمت بودن امام عصر علیه السلام
نعمت بودن امام عصر عليه السلام
اشاره
امام عليه السلام؛ نعمت مورد سئوال خداوند انسان براي اين كه بتواند در وادي شكر پروردگار قدم گذارد، در درجه اوّل بايد نعمت شناس باشد؛ يعني بداند خداوند چه نعمتهايي را بر بندگانش ارزاني داشته است و از «نعمت» بودن آنها غافل نباشد. البتّه نعمتهاي الهي، سراسر وجود مخلوقات را فراگرفته است. ولي خداوند متعال، برخي از نعمتهاي خويش را نسبت به برخي ديگر، برتر قرار داده و كوتاهي كردن از شكر آنها را به هيچ عنوان جايز نشمرده است و تصريح فرموده كه از انسانها درباره آن سئوال ميفرمايد: (لَتُسئَلُنَّ يَومَئِذٍ عَنِ النَّعيم) ( تكاثر/ ۸. ) در آن روز (قيامت) از نعمت، مورد سئوال قرار ميگيريد. نعمتي كه روز قيامت مورد پرسش پروردگار قرار ميگيرد، به تصريح مفسّران معصوم قرآن، نعمت وجود اهل بيت عليهم السلام است. اميرالمؤمنين عليه السلام در بيان اين نعمت ميفرمايند: نَحنُ النَّعيم. ( بحارالانوار/ ج۲۴/ ص۵۲/ ح۵ ) ما نعمت هستيم. و نيز امام صادق عليه السلام تصريح فرموده اند كه: نَحنُ اهل البَيتِ النّعيمُ الّذيِ اَنعَمَ اللهُ بِنا عَلَي العِبادِ… وَ هِيَ النِّعمَةُ الَّتي لا تَنقَطِعُ. ما اهل بيت، آن نعمتي هستيم كه خدا به سبب ما بندگان را نعمت داده است… و اين نعمتي است كه منقطع نمي شود. و سپس فرمودند: … و اللهُ سائِلُهم عَن حَقِّ النَّعيمِ الّذي اَنعَمَ بِهِ عليهم و هو النَّبيُّ و عِترَتُه. (تفسير نور الثّقلين/ ج۵/ ص۶۶۳/ ح۱۵ ) … و خداوند از حقّ اين نعمتي كه به ايشان ارزاني داشته - يعني پيامبر و عترت ايشان عليهم السلام- از آنها سئوال ميكند. آيا ما به اين حقيقت كه نعمت امام عليه السلام مورد سئوال قرار ميگيرد، توجّه داريم؟ آيا براي اين كه خداي عزّوجلّ ما را با امام زمان خود عليه السلام آشنا ساخته است، تاكنون سجده شكر به جا آورده ايم؟ آيا اصلاً ايشان را به عنوان نعمت ميشناسيم؟
اگر معرفت شايسته اي به آن حضرت پيدا كنيم، آن گاه ايشان را بزرگترين نعمت خداوند در زندگي خود ميشماريم و بيش از هر نعمت ديگري در صدد شكرگزاري نسبت به وجود پر بركتش برمي آييم. پس بايد قبل از هر چيز به تبيين نعمت وجود امام عليه السلام بپردازيم كه از دو جهت «تكويني» و «تشريعي» قابل بحث ميباشد. الف- نعمت بودن امام عليه السلام از جهت تكويني امام غائب، نعمت باطني اصل وجود امام عليه السلام نعمتي است كه منقطع نمي شود. پروردگار مهربان، همواره اين نعمت را به آفريدگانش بدون هيچ گونه استحقاقي عطا فرموده و ميفرمايد. البتّه اين نعمت، گاهي به صورت آشكار و گاه پنهان نصيب بندگان ميشود، ولي آشكار يا پنهان بودن آن، در نعمت بودنش اثري ندارد. خداوند متعال در قرآن كريم به اين مطلب توجّه داده است: (اَسبَغَ عليكم نِعَمَهُ ظاهِرَةً و باطِنَةً) ( لقمان/ ۲۰ ) خدا نعمتهاي ظاهري و باطني خود را بر شما كامل كرد. امام كاظم عليه السلام در تفسير اين آيه، نعمت ظاهر و باطن را چنين معرّفي فرموده اند: النِّعمَةُ الظّاهِرةُ الاِمامُ الظّاهِرُ و الباطِنَةُ الامامُ الغائِبُ. ( كمال الدّين/ باب ۳۵/ ح۷) نعمت ظاهري، امام آشكار است و (نعمت) باطني، امام غائب است. پی نوشت از آن جا كه امام ظاهر در بين مردم شناخته شده است، آنها ميتوانند از طرق مختلف به ايشان رجوع كرده، از وجودشان بهره مند شوند. ولي چون مردم، شخص امام غائب و نشاني حضرتش را نمي شناسند، بنابراين از جنبههاي بسياري، از اين نعمت الهي محروم مانده اند. البته غيبت امام، بهره وري از نعمت ايشان را از جهات متعدّدي سلب كرده است، امّا نفس وجود امام عليه السلام از بسياري جهات ديگر نعمت است كه بهره مندي از آن ها، موكول به شناخته شدن ايشان نيست.
خداوند متعال بر همه خلايق منّت گذاشته و در هر زماني امامي قرار داده كه آثار وجودي اين امام- چه ظاهر باشد و چه نعمت ظهور او از مردم سلب شده باشد- مورد استفاده همگان قرار ميگيرد و همه مخلوقات- اعمّ از مؤمن و كافر و مستضعف و… - از ايشان بهره مند ميگردند. از اين رو مناسب است كه به بررسي برخي جنبههاي مشترك نعمت وجودي امام ظاهر و غائب بپردازيم، تا به نعمت بودن ايشان بيش تر پي برده و قلباً شاكر وجودش گرديم. باشد كه سرچشمههاي شكر، از قلب بر زبان و جوارح ما نيز جاري گردد. فايده تكويني بودن امام عليه السلام بر روي زمين خداوند، نظام دنيا را به گونه اي قرار داده است كه بدون وجود امام عليه السلام امكان زندگي روي زمين وجود ندارد؛ چرا كه زمين به بركت امام عليه السلام قرار و آرامش پيدا كرده است. شواهد نقلي اين مطلب بسيار است. در كتاب اصول كافي- كه يكي از معتبرترين كتب رواني شيعه است- بابي تحت عنوان «انَّ الائمّةَ هسم أركانُ الارض» وجود دارد. «اركان» جمع «ركن» است و به چيزهايي گفته ميشود كه باعث قوام و استواري باشند. ائمّه عليهم السلام اركان زمين هستند، يعني زمين به وجود ايشان استوار و قائم است.
در اين باب، سه روايت نقل شده كه همگي صراحت در ركن بودن ائمّه عليهم السلام دارد. در روايت اوّل و سوم از قول امام باقر و امام صادق عليهما السلام آمده است كه: جَعَلَهُم اللهُ اَركانَ الأرضِ أن تَميدَ بِأَهلِها. ( اصول كافي/ كتاب الحجّة/ باب انّ الائمّه هم اركان الارض/ ح۱و۳ ) خدا ايشان را اركان زمين قرار داده تا اهلش را به اضطراب و تزلزل در نياورد. در حديث دوم امام صادق عليه السلام فرموده اند: جَعَلَهُم اللهُ اركانَ الأرضِ اَن تَميدَ بِهِم. خدا ايشان را اركان زمين قرار داده است تا اين كه آنها را به تزلزل و اضطراب نيندازد.
«يَميدُ» يعني به نوسان و لرزش درمي آيد و به حركت كردن زمين در هنگام زلزله گفته ميشود. در زمان زلزله، زمين قابل سكونت نيست؛ يعني اهلش نمي توانند روي آن آرامش پيدا كنند و ديگر، زمين نمي تواند مسكن (محلّ سكونت) باشد. پس اگر امام نباشد، زمين قرار و آرامش نخواهد داشت. خداوند به وسيله اهل بيت عليهم السلام زمين را مستقر ساخته، تا در آن آرامش برقرار شود. ارزش اين نعمت (امكان سكونت) در شرايط زلزله آشكار ميگردد. وقتي كه لحظاتي در منطقه اي زلزله ميآيد، زندگي همه ساكنان آن مختل ميشود. اين كه هم اكنون زمين مثل گهواره زير پاي ما قرار گرفته است، به بركت وجود مقدّس حضرت بقيّة الله الاعظم عجّل الله تعالي فرجه ميباشد، وگرنه، زمين مسكوني نبود. امام صادق عليه السلام وضعيّت دنيا را بدون وجود حجّت چنين ترسيم مينمايند: لو بَقِيَتِ الارضُ بِغَيرِ امامٍ لَساخَت. (كافي/ كتاب الحجّة/ باب انّ الارض لا تخلو من حجّة/ ح۱۰. ) اگر زمين بدون امام بماند فرو ميريزد.
«ساخ» يعني «غاص» كه از «غَوص» ميآيد. وقتي چيزي در آب فرو ميرود، به آن «غوص» گفته ميشود (غوّاص، از همين خانواده است). اگر زمين فرو برود، نمي تواند موجودات را روي خودش نگه دارد؛ يعني از انتفاع و بهره برداري به عنوان زمين و محلّ سكونت خارج ميگردد. پس اين يك واقعيّت است كه بقاء زمين به وجود امام عليه السلام است. بالاتر اين كه نه تنها زمين، بلكه آسمان هم به بركت امام عليه السلام نگه داشته شده است. پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم در حديثي كه يكايك امامان را به جابر معرّفي فرمودند، تصريح كرده اند كه: بِهِم يُمسِكُ اللهُ السّماءَ اَن تَقَعَ عَلَي الأرضِ الّا باِذنِه وَ بِهِم يَحفَظُ اللهُ الارضَ اَن تَميدَ بِاَهلِها. (بحارالانوار/ ج۲۷/ ص۱۲۰. ) خدا به وسيله ايشان، آسمان را از اين كه بدون اجازه او بر زمين افتد، نگاه ميدارد، و به وسيله ايشان، زمين را حفظ ميكند كه اهل خود را به تزلزل در نياورد. افتادن آسمان بر زمين، نشانه به هم خوردن نظام آفرينش است. خداي عزّوجلّ به بركت وجود اهل بيت عليهم السلام آسمان را مانند سقفي بر سر ما نگاه داشته و فاصله مناسبي ميان آن با زمين قرار داده است. اين كه نظام دنيا با حساب دقيق خود اداره ميگردد، به بركت نعمت وجود امام عليه السلام است. علاوه بر اين كه نظام آسمان و زمين به بركت امام عليه السلام باقي است، بقيّه اموري كه براي «حيات» انسان ضرورت دارد نيز متوقف بر وجود امام عليه السلام است. امام صادق عليه السلام فرموده اند: … بِنا اَثمَرتِ الاَشجارُ و اَينَعَتِ الثِّمارُ و جَرَتِ الأنهارُ، و بِنا يَنزِلُ غَيثُ السَّماءِ و يَنبُتُ عُشبُ الاَرضِ…. (اصول كافي/ كتاب الحجّة/ باب النّوادر/ ح۵. ) به سبب ما است كه درختان ميوه ميدهند و ميوهها به ثمر ميرسند و رودها جاري ميشوند، و به سبب ما باران از آسمان ميبارد، و به سبب ما گياهان و سبزيجات زمين ميرويند. همه نعمتهايي كه در اختيار انسان قرار گرفته، به بركت امام عليه السلام است. اگر ميوهها و درختان و رودها و… را حذف كنيم، حياتي باقي نخواهد ماند. اين حديث نعمتهايي را بيان ميكند كه سبب زنده ماندن موجودات ميشود؛ چرا كه اگر باراني از آسمان نبارد و آب نباشد و گاهي نرويد، هيچ حيوان و انساني زنده نمي ماند.
بنابراين بهره بردن از هريك از نعمتهاي الهي، بستگي به نعمت وجود امام عليه السلام دارد. به واسطه وجود مقدّس ايشان، همه موجودات زنده- اعمّ از گياهان و حيوانات و انسان ها- ميتوانند زنده و باقي بمانند. اين نوع بهره مندي موجودات از امام عليه السلام فرع بر شناخته شدن ايشان نيست. مخلوقات، چه امام عليه السلام را بشناسند و چه نشناسند، چه تسليم ايشان بشوند و يا هيچ اعتقادي به ايشان نداشته باشند، در هر حال به «بركت وجود امام عليه السلام» روي زمين سكونت دارند و از نعمتهاي مختلف آن بهره ميبرند. البتّه بايد توجّه داشته باشيم كه اين وساطت ائمّه عليهم السلام خواست تكويني خداست و خواست غير او هيچ مدخليّتي در اين نحوه اداره دنيا ندارد. اگر خدا ميخواست، ميتوانست طريقي ديگر در آفرينش مقرّر فرمايد. ولي از ابتداي آفرينش، اراده خدا به اين تعلّق گرفته كه در همه نعمتهاي الهي، اهل بيت عليهم السلام وساطت داشته باشند. بدين ترتيب هر انسان عاقلي بر خود واجب ميداند كه شكر اين واسطههاي نعمت را به جاي آورد و كوتاهي در اين امر را جايز نمي شمارد. ناگفته نماند كه وساطت ائمّه عليهم السلام در رسيدن نعمتهاي خداي سبحان به انسان، به صورتي نيست كه مشهود و محسوس همگان باشد، بلكه اصولاً يك امر غيبي و خارج از حيطه حواسّ آدمي است.
بنابراين تنها راه اثبات آن، دلايل نقلي (آيات و روايات) است، مگر آن كه به طور استثنايي براي بعضي به گونه غير عادي مشهود شود كه اين نتيجه لطف و عنايت خاصّ خدا به ايشان است.
انتظار در عمق سرشت آدمی
قبل از اینکه وارد بحث اصلی بشویم بهتر است بر تشخیص درست شناختی از مفهوم انتظار داشته باشیم :
مفهوم انتظار
«انتظار» يا «آينده نگرى» به حالت كسى گفته مى شود كه «از وضع موجود ناراحت است و براى ايجاد وضع بهترين تلاش مى كند». فى المثل، بيمارى كه انتظاربهبودى مى كشد، با پدرى كه درانتظاربازگشت فرزندش از سفر است، از بيمارى و فراق فرزند ناراحتند و براى وضع بهترين مى كوشند.
همچنين تاجرى كه ازبازارآشفته ناراحت است ودرانتظارفرونشستن بحران اقتصادى مى باشد اين دو حالت را دارد: «بيگانگى با وضع موجود» و «تلاش براى وضع بهتر». بنابراين، مسأله انتظار حكومت حق و عدالت «مهدى» و قيام مصلح جهانى در واقع مركّب از دو عنصر است ؛ عنصر «نفى» و عنصر «اثبات». عنصر نفى همان بيگانگى با وضع موجود ؛ و عنصر اثبات خواهان وضع بهترى بودن است.
انتظار در عمق سرشت آدمى
برخلاف گفته كسانى كه فكر مى كنند بذر اصلى انتظار ظهور يك مصلح بزرگ را شكستها و ناكاميها و نابسامانىها در سطح افكار مى باشد، عشق به اين موضوع مربوط به اعماق وجود آدمى است ؛ گاهى به گونه پررنگ و گاهى كم رنگ. به تعبير ديگر، انسان از دو راه از راه عاطفه و از راه خرد سرانجام در برابر چنين مسأله اى قرار مى گيرد و سروش اين ظهور را با دو زبان «فطرت و عقل» مى شنود.
و به عبارت روشن تر، ايمان به ظهور مصلح جهانى جزئى از «عشق به آگاهى» و «عشق به زيبايى» و «عشق به نيكى» (سه بعد از ابعاد چهارگانه روح انسان) است كه بدون چنان ظهورى اين عشقها به ناكامى گرايد و به شكست محكوم مى شود.
آسیب شناسی تربیتی مهدویت
آسيب شناسى تربيتى مهدويّت
مقدمه
دكتر خسرو باقرى
آسيب شناسى تربيتى مهدويّت، يكى از مصداق هاى بحث عام ترى است كه از آن، به عنوان آسيب شناسى در تربيت دينى ياد شده است. براى توضيح اين كه مقصود از آسيب شناسى تربيتى مهدويّت چيست، نخست بايد به جنبه ى تربيتى مهدويّت اشاره كرد. اعتقاد به وجود و ظهور امام مهدى (عج)، از جمله ى اعتقادات اسلامى و شيعى است و هم چون ساير اجزاى اين اعتقادات، لوازم تربيتى معينى بر آن مترتب است. بر اين اساس، مهدويّت، تنها مساءله اى اعتقادى نيست، بلكه از بعد تربيتى نيز برخوردار است. هنگامى كه ما مشخص مىكنيم بر اساس متون روايى، اعتقاد به وجود و ظهور مهدى (عج)، ضرورى است، مجموعه اى دانشى را براى افراد فراهم نموده ايم. اما هنگامى كه اين مجموعه ى دانشى، به همراه خود، تحولات هيجانى، عاطفى و عملى معينى را ايجاد مى كند كه ضمن آن، افراد مى كوشند خود را براى ياورى امام مهدى (عج) مهيا سازند، چهره ى تربيتى مهدويّت آشكار مى گردد. با توجه به جنبه ى تربيتى مهدويّت، اكنون مى توان مقصود از آسيب شناسى معطوف به آن را مشخص كرد. در اين جا، آسيب شناسى، حاكى از بازشناسى موارد سوءبرداشت يا سوءعملكرد در جريان تربيتى مهدويّت است. تا جايى كه به ذات دين، مشتمل بر مهدويّت، مربوط است، نمى توان از آسيب و آسيب شناسى سخن به ميان آورد. اما هنگامى كه جريان تربيت دينى، مشتمل بر بعد تربيتى مهدويّت، شكل مى گيرد، امكان ظهور آسيب و بنابراين آسيب شناسى فراهم مى گردد؛ زيرا در جريان تربيت دينى، دست آدمى گشوده مى شود و اكنون اوست كه بايد با فهمى كه از دين كسب مى كند، به عمل روى آورد و زمينه ى تحقق برداشت هاى خود را هموار كند. در طىّ اين مسير است كه افق كوتاه ديد آدمى، بدفهمىها را در دامن مى پرورد، چنان كه دامنه ى محدود همّت او، بدكردارىها را در پى مى آورد. از اين رو، آسيب شناسى تربيتى مهدويّت، تلاشى براى بازشناسى اين گونه لغزش هاى فكرى و عملى در جريان تحقق بخشيدن به بعد تربيتى مهدويّت است. اما چنان كه اشاره شد، آسيب شناسى تربيتى مهدويّت، خود، موردى از بحث عام تر آسيب شناسى تربيت دينى و اسلامى است.
به عبارت ديگر، همه ى انواع آسيب شناسى در تربيت دينى، در هر يك از موارد آن نيز صادق خواهد بود. به اين ترتيب، رابطه ى آسيب شناسى تربيت دينى با آسيب شناسى تربيتى مهدويّت، رابطه ى كلى و جزئى خواهد بود. يعنى آن چه به طور كلى در مورد نخست صادق است، به نحو جزئى و مصداقى، در مورد دوم نيز صادق خواهد بود. بر اين اساس، چارچوب آسيب شناسى تربيتى مهدويّت بايد بر حسب چارچوب كلى آسيب شناسى تربيت دينى و اسلامى صورت بندى شود. نگارنده، پيش تر در مقاله اى تحت عنوان (آسيب و سلامت در تربيت دينى)، چارچوبى كلى براى بحث پيشنهاد كرده است. در نوشتار حاضر، با مبنا قرار دادن چارچوب مذكور، در مورد خاص مهدويّت به بحث از آسيب شناسى تربيتى خواهيم پرداخت. در چارچوب مبنايى، آسيب شناسى تربيت دينى، در هفت محور تنظيم شده است.
در هر يك از اين محورها، دو سوى لغزش و آسيب و يك حدّ ميانه، به منزله ى شاخص سلامت مطرح گرديده است. در اين جا، فهرست محورهاى مذكور ذكر مى گردد و در متن مقاله، با اشاره اى كوتاه در توضيح هر يك، مستنداتى در خصوص بحث اصلى اين نوشتار يعنى مهدويّت به دست داده خواهد شد. محورهاى اصلى آسيب شناسى تربيت دينى به قرار زير است:
۱. آسيب ها: حصاربندى و حصارشكنى ؛ سلامت: مرزشناسى.
۲. آسيب ها: كمال گرايى (غيرواقع گرا) و سهل انگارى ؛ سلامت: سهل گيرى.
۳. آسيب ها: گسست و دنباله روى ؛ سلامت: هدايت.
۴. آسيب ها: مريد پرورى و تك روى ؛ سلامت: امامت.
۵. آسيب ها: قشرى گرى و عقل گرايى ؛ سلامت: عقل ورزى.
۶. آسيب ها: خرافه پردازى و راززدايى ؛ سلامت: حق باورى.
۷. آسيب ها: انحصارگرايى و كثرت گرايى ؛ سلامت: حقيقت گرايى مرتبتى.