انتظار در عمق سرشت آدمی
قبل از اینکه وارد بحث اصلی بشویم بهتر است بر تشخیص درست شناختی از مفهوم انتظار داشته باشیم :
مفهوم انتظار
«انتظار» يا «آينده نگرى» به حالت كسى گفته مى شود كه «از وضع موجود ناراحت است و براى ايجاد وضع بهترين تلاش مى كند». فى المثل، بيمارى كه انتظاربهبودى مى كشد، با پدرى كه درانتظاربازگشت فرزندش از سفر است، از بيمارى و فراق فرزند ناراحتند و براى وضع بهترين مى كوشند.
همچنين تاجرى كه ازبازارآشفته ناراحت است ودرانتظارفرونشستن بحران اقتصادى مى باشد اين دو حالت را دارد: «بيگانگى با وضع موجود» و «تلاش براى وضع بهتر». بنابراين، مسأله انتظار حكومت حق و عدالت «مهدى» و قيام مصلح جهانى در واقع مركّب از دو عنصر است ؛ عنصر «نفى» و عنصر «اثبات». عنصر نفى همان بيگانگى با وضع موجود ؛ و عنصر اثبات خواهان وضع بهترى بودن است.
انتظار در عمق سرشت آدمى
برخلاف گفته كسانى كه فكر مى كنند بذر اصلى انتظار ظهور يك مصلح بزرگ را شكستها و ناكاميها و نابسامانىها در سطح افكار مى باشد، عشق به اين موضوع مربوط به اعماق وجود آدمى است ؛ گاهى به گونه پررنگ و گاهى كم رنگ. به تعبير ديگر، انسان از دو راه از راه عاطفه و از راه خرد سرانجام در برابر چنين مسأله اى قرار مى گيرد و سروش اين ظهور را با دو زبان «فطرت و عقل» مى شنود.
و به عبارت روشن تر، ايمان به ظهور مصلح جهانى جزئى از «عشق به آگاهى» و «عشق به زيبايى» و «عشق به نيكى» (سه بعد از ابعاد چهارگانه روح انسان) است كه بدون چنان ظهورى اين عشقها به ناكامى گرايد و به شكست محكوم مى شود.
خلاصه، علاقه انسان به پيشرفت و تكامل، به دانايى و زيبايى، به نيكى و عدالت، علاقه اى است اصيل، هميشگى و جاودانى؛ و انتظار ظهور يك مصلح بزرگ جهانى آخرين نقطه اوج اين علاقه است. بنابراين، كسانى كه در زندگى گرفتارشكست و بحرانى نبوده اند، چنين احساسى را دردرون جان خود دارند… اين از يك سو. از سوى ديگر، همانطور كه اعضاى پيكر انسان به تكامل و پيشرفت وجود او كمك مى كند و عضوى در بدن نمى يابيم كه مطلقا نقشى در اين حركت تكاملى داشته باشد، خصايص روانى انسان نيز چنين اند ؛ يعنى، هركدام نقش مؤثّرى درپيشرفت هدف هاى اصيل اودارند. مثلاً «ترس از عوامل خطرناك» كه در هر انسانى وجود دارد سپرى است براى حفظ او در برابر خطر. «خشم» به هنگامى كه انسان منافع خود را در معرض تهديد مى بيند وسيله اى است براى افزايش قدرت دفاعى و بسيج تمام نيروهاى ذخيره جسمى و روحى براى نجات منافعش از خطر ؛ بنابراين، عشق به تكامل، عشق به صلح و عدالت، نيزوسيله اى است براى رسيدن به اين هدف بزرگ و به منزله موتور نيرومندى است كه چرخ هاى وجود انسان را در اين راه به حركت دائمى وامى دارد ؛ و او را براى رسيدن به جهانى مملو از صلح و عدالت كمك مى كند.
از سوى ديگر، احساسات و دستگاه هايى كه در جسم و جان وجود دارد نمى تواند هماهنگ با مجموعه عالم هستى نباشد ؛ زيرا همه جهان هستى يك واحد به هم پيوسته است و وجود ما نمى تواند از بقيه جهان جدا باشد. از اين به هم پيوستگى به خوبى مى توانيم نتيجه گيرى كنيم كه هر عشق و علاقه اصيلى در وجود ما هست دليل بر آن است كه «معشوق» و «هدف» آن نيز در جهان وجود دارد و اين عشق وسيله اى است كه ما را به او نزديك مى سازد. يعنى اگر تشنه مى شويم و عشق به آب داريم دليل بر آن است كه «آبى»وجود دارد كه دستگاه آفرينش تشنگى آن را در وجود ما قرار داده است.
اگر علاقه اى به جنس مخالف داريم دليل بر وجود جنسى مخالف در بيرون ماست؛ و اگر عشق به زيبايى و دانايى داريم دليل بر اين است كه زيبائىها و دانائى هايى در جهان هستى وجود دارد. و از اينجا به آسانى نتيجه مى گيريم كه اگر انسانها انتظار مصلح بزرگى را مى كشند كه جهان را پر از صلح و عدالت و نيكى و داد كند، دليل بر آن است كه چنان نقطه اوجى در تكامل جامعه انسانى امكان پذير و عملى است كه عشق و انتظارش در درون جان ماست.
عموميّت اين اعتقاد در همه مذاهب نيز نشانه ديگرى بر اصالت و واقعيّت آن است زيرا چيزى كه زاييده شرايط خاص و محدودى است نمى تواند اين چنين عمومى باشد. تنها مسائل فطرى هستند كه از چنين عموميّتى برخوردارند ؛ و اينها همه نشانه آن است كه از زبان عواطف و سرشت آدمى اين نغمه در جان او سر داده شده كه سرانجام مصلحى بزرگ جهان را زير پرچم صلح و عدالت قرار خواهد داد.
منبع: سيماي مهدي در قرآن، تاليف محمد بيستوني ؛ گروه تحقيق محمدعلي بيستوني، طاهره نوري خاني، جواد غريب زاده، مشخصات نشر: قم: بيان جوان، ۱۳۸۵،ص۳۳