آیا امام زمان فرزندی به نام صالح دارد؟
در دعاي زيباي ندبه يكي از كنيههايي كه حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه را با آن مي خوانيم كنيه اباصالح است و در لغت اين لقب پدر صالح معنا مي شود
يكي از سوالاتي كه پيرامون امام عصر عجل الله تعالي فرجه به ذهن مي رسد اين است كه آيا امام زمان عجل الله تعالي فرجه فرزندي به نام صالح دارند كه او را اباصالح مي خوانيم و يا دليل ديگري براي دادن اين كنيه به حضرت وجود دارد؟
معناي لغوي اباصالح
كلمه اب در لغت عرب به معناي پدر آمده است بدين جهت برخي از مردم تصور مي كنند كه عبارت اباصالح در حالت تركيبي بايد به معناي پدر صالح باشد تا معني و مفهوم جمله صحيح گردد
براي رفع اين شبهه برخي از ممنين هم در مقام جواب برآمده و چنين اظهار داشته اند كه چون امام زمان عجل الله تعالي فرجه با تشكيل زندگي خانوادگي فرزندي به نام صالح دارند بدين جهت او را با كنيه اباصالح مي خوانيم به نظر مي رسد كه اينگونه جواب ها از حقيقت پرده برنمي دارد چون راهي براي درك چگونگي زندگي امام زمان عجل الله تعالي فرجه و پي بردن به اين موضوع كه آيا آن حضرت به طور يقين فرزندي به نام صالح دارند يا نه وجود ندارد
اين سخن صحيح نمي باشد زيرا
اوّلا با جستجو و تفحّص در ميان كنيه هاي نقل شده براي حضرت مهدي عليه السلام در كتابهاي معتبر چنين كنيه اي نقل نشده است بلكه به نظر ميرسد اين كنيه بر اثر كثرت استعمال در ميان مردم معروف شده است و در بعضي از مجلاّت و كتابها كه در پاسخ از اين سال مطالبي گفته شده است بيشتر جنبه هاي ذوقي و استحساني با احتمالاتي بدون ذكر سند و دليل در نظر گرفته شده است مثلا گفته شده است كه اين كنيه ممكن است از آيه شريفه وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِنم بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الاَْرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصّـالحُونَ گرفته شده باشد
و يا مي گويند چه مانعي دارد كه ما به آن حضرت بگوئيم أبا صالح يعني پدر تمام نيكي ها و خوبي ها؟
وممكن است برخي استدلال كنند به احاديثي كه در آنها واژه أبا صالح و صالح بكار رفته است
مرحوم مجلسي رحمه الله نيز در اين رابطه داستاني در بحار الأنوار نقل كرده است در حاليكه با رجوع به آن احاديث و دقّت در آنها معلوم ميگردد صالح يا أبا صالح نام جنّي است كه مأموريت دارد تا اشخاص گمشده را هدايت و راهنمايي كند
در كتاب من لا يحضره الفقيه چنين آمده است امام صادق ع السلامفرمود هرگاه راه را گم كردي صدا بزن يا صالح يا بگو يا أبا صالح راه را به ما نشان دهيد خداوند شما را رحمت كند
ممكن است كنيه ابا صالح بدين جهت باشد كه امام زمان عليه السلام پدر و مجري اصلاح جامعه است يعني او تنها كسي است كه به اذن خدا جامعه بشري را اصلاح خواهد نمود
امّا مرحوم مجلسي رحمه الله در حكايات و داستانهاي اشخاصي كه امام زمان عليه السلام را ديده اند قضيه اي را از پدرش نقل ميكند و او نيز از شخصي بنام امير اسحاق استرآبادي كه چهل مرتبه با پاي پياده به حجّ مشرّف شده بود نقل ميكند كه در يكي از سفرهايش قافله را گم كرد و متحيّر با حالت عطش و بي آبي مانده بود سپس صدا زد يا صالح يا أبا صالح ما را راهنمايي بفرما ناگاه شخص سوارهاي را از دور ديد كه آمد و او را راهنمايي كرد و به قافله اش رساند وي ميگويد پس از آن قضيّه من متوجه شدم كه او حضرت مهدي عليه السلام بوده است
روشن است كه اين قضيه ارزش علمي و استدلالي ندارد و صرفاً داستاني بيش نيست زيرا معلوم نيست كه شخص مورد نظر واقعاً امام عليه السلام را ديده باشد
ثانياً با توجّه به معاني مختلف كلمه أب در لغت عرب كه تنها به معناي پدر نيست بلكه به معناي صاحب و غير آن نيز آمده است و همچنين در روايتي از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم آمده است كه فرمود من و علي پدران اين امتيم مي توان استفاده نمود كه مقصود از اين كنيه معناي پدرِ فرزندي به نام صالح نيست بلكه أبا صالح يعني كسي كه افراد صالح و شايسته در اختيار دارد
و نيز ممكن است كنيه ابا صالح بدين جهت باشد كه امام زمان عليه السلام پدر و مجري اصلاح جامعه است يعني او تنها كسي است كه به اذن خدا جامعه بشري را اصلاح خواهد نمود
القاب و صفات و كنيه هايي كه براي پيامبر اسلام و اهل بيت آن حضرت در روايات و دعاها به كار رفته است هر كدام معني و مورد خاصي دارند مثلا كلمه امين كه يكي از القاب معروف پيامبر اسلام صلي الله عليه واله است به طور يقين به خاطر امانتداري و امين اسرار و اموال مردم بودن به آن حضرت گفته شده است هدف از به كار بردن كنيه اب و ام براي افراد اثبات پدر يا مادر بودن آن اشخاص است نسبت به مضاف اليه شان مانند ابوالحسن پدر حسن ابو جعفر پدر جعفر ام داوود مادر داوود لكن از نظر لغت عرب اين طور نيست كه كلمات ياد شده اب و ام هميشه به معناي پدر او مادر باشد بلكه گاهي به معناي صاحب و مالك و كنه و اساس شي ء مي باشد مانند ابوالفضل ابوتراب ام القري ام الفساد و امثال آن كه به طور يقين هيچ كدام آنها در معناي پدر و مادر به كار نرفته است چون حضرت ابوالفضل عليه السلام پسري به نام فضل نداشته است كه ابوالفضل در اين مورد به معناي پدر فضل باشد اميرالمومنين عليه السلام نيز فرزندي به نام تراب نداشته است كه آن حضرت پدر تراب باشد و همچنين است كلمه ام القري كه كنيه معروف شهر مكه است چرا كه شهر مكه فرزندي نداشته است كه مادر آن باشد
بنابراين با عنايت به مطالب فوق و احتمالات متعدّد نمي توان از اين كنيه بر ازدواج و داشتن فرزند براي آن حضرت استفاده كرد
مرحوم مجلسي رحمه الله نيز در اين رابطه داستاني در بحار الأنوار نقل كرده است در حاليكه با رجوع به آن احاديث و دقّت در آنها معلوم ميگردد صالح يا أبا صالح نام جنّي است كه مأموريت دارد تا اشخاص گمشده را هدايت و راهنمايي كند
امام زمان عجل الله تعالي فرجه را چه وقت اباصالح بخوانيم؟
شكي نيست كه وقتي با خداوند متعال مناجات مي كنيم و نيازها و احتياجات خود را به محضر مقدسش عرضه مي داريم همسو و متناسب با نيازمان نام ها و صفات مقدس او را بر زبان مي آوريم مثلا در مقام طلب مغفرت از ساحت مقدس خداوند متعال او را يا غفار و در مقام طلب نمودن روزي حلال و فراوان با كلمه يا رزاق و در مقام درخواست ثبات قدم و استوار و پايدار ماندن در راه حق او را با جمله يا مقلب القلوب و الابصار و امثال آن مي خوانيم
بنابراين براي اجابت دعا و قبولي مناجات با خداوند متعال راه و رمز و اوقات و ساعات خاصي وجود دارد كه پيامبر اكرم صلي الله عليه واله و اهل بيت آن حضرت آنها را در ميان احاديث و روايات معتبر به ما تعليم فرموده اند به گونه اي كه حتي دعاي صبح و شام و دعاي اول و آخر هفته و ماه و سال و چند و چون آن را هم ياد داده اند حال بايد ديد كه دعاي معروف گم شدگان در صحرا و بيابان را كه در روايات آمده است و همچنين كنيه معروف اباصالح عجل الله تعالي فرجه را در كجا و چه وقت بايد خواند؟
از امام باقر عليه السلام و همچنين از امام صادق عليه السلام روايت كرده اند كه فرمود اذا ضللت في الطريق فناد يا صالح او يا ابا صالح ارشدنا الي الطريق رحمكم الله اگر در دشت و صحرا از جاده منحرف شده و راه گم كرديد پس صالح و يا اباصالح را صدا كن و بگو اي صالح و يا بگو اي اباصالح ما را دريابيد و راه را بر ما نشان دهيد خداوند شما را رحمت فرمايد محدث نوري نجم الثاقب ص 4-05- انتشارات مسجد جمكران
و روي همين اساس است كه علماي رباني و ممنين پيرو اهل بيت عليهم السلام در جلسات و اجتماعات معنوي و پر شورشان آن هم نه فقط در حال گم شدن در دشت و صحرا بلكه در همه گمراهي هاي فكري و عملي و علمي و نابساماني هاي مادي و معنوي در غيبت كبري امام زمان اباصالح عجل الله تعالي فرجه را به كمك و ياري مي طلبند
منابع
مسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر عج
سايت شيعه نيوز
كتاب مناجات منتظران دكتر سيد محمد بني هاشم
غروب جمعه -
باز هم جمعه غروب كرد و باز در اين غروب دل انگيز پرواز از دلها به آشيانه جمكران. آن گنبد عرفانى، جان مى گيرد. آرى، جمعه است و غروب جمعه است و تنها دل است و عشق، اشك و سوز. نگاهها راه گنبد را مى پيمايند و دستها آسمان را و دلها عرش را و اشك ها…
بار خدايا! تا كى بايد در فراق شقايق اشك حسرت بريزيم؟ كدامين روز بايد عشقمان را آرام سازيم. تا كى بايد شراب گناه بنوشيم؟ تا كى بايد در دوزخ دنيا جان پرورانيم؟ تا كى بايد عاشق باشيم؟ و جمال معشوقمان را نشناسيم؟ تا كى؟…
اماما! اى كه با بهار نگاهت، كوير دنيايمان را سبز گردانيده.
اى كه از احوال زمينيان و خاكيان آگاهى، اى كه از بيخ آفرينش تا قيامت مى دانى، اى كه چشم هايت بر ظلمت اين جهان تار بيناست.
چرا از ظهورت كناره مى گيرى؟ آخر مگر چگونه بر اين اقليم سرافكنده نظر كرده اى كه اين گونه نالايق ديدارت است؟
مى دانم كه همه غرق در گناهيم، مى دانم كه ما آدميان هنوز معطوف تو نگشته ايم، مى دانم كه در درس «پاكى» مردود شده ايم، مى دانم كه از تو دورى گزيده ايم، مى دانم كه قدم هايمان راه مسجدت را نمى پيمايند، امّا تو ما
زندگى را مى دهند، تنها تويى كه با اشاره اى، شمشير شجاعت در دست قلبمان مى دهى و راه سعادت را، برايمان هموار مى سازى.
رهبرا! ما كه عمريست تشنه كام ديدنت هستيم، جرعه اى از جام ديدار بر گلومان بنوشان، كه اين آرزوى ديرينه و جاودانه ماست و هنوز ريسمان اميد را از آن جدا نگردانيده ايم، و نغمه اميد را بر دل محزون آرزومان سر داده ايم.
مهدى جان! تو كه بر فراز قله غيبت عمر مى گذرانى، بر زير پايت چگونه نظر مى كنى؟ كه عاشقان سوخته دلت را آن گونه كه هستند بيابى؟ چگونه آنها را مى بينى؟ كه در آتش عشق مى سوزند، امّا نزديك نمى آيى. حقيقت را مى دانم كه از عالم غيبت دست هدايت بر سر امّت گمراه مى كشى و ره نيل به كعبه سعادت را بر ما مى نمايانى.
امّا براى يك عاشق، تنها آرزو، ديدار رخ معشوقش است.
مهدى جان! ما كه هنوز در بستر مرگ نخفته ايم و توشه اى براى سفر برفراز و نشيب آخرتمان نيندوخته ايم، راهى بنما كه، به نيكو كردارى ختم گردد، كوله بار خالى مان را از آذوقه خوش طعم
ايمان و تقوا مملو گرداند.
آخرين كلام:
مولايم! ظهور نورانى ات را با عمر ما تطبيق ده كه تشنه ديدار توايم.
ز. بخشى
احاديث فضيلت علم
احاديث فضيلت علم
(اى مردم بدانيد كه دين هنگامى كامل و درست است كه علم بياموزيد و علم خود را بكار بنديد. آگاه باشيد! تحصيل علم واجب تر از تحصيل مال است) (۱)
على عليه السلام: (علم را فرا گيريد كه ياد دادنش حسنه و ياد گرفتنش عبادت و بحث و گفتگويش جهاد و ياد دادنش به كسى كه نمى داند صدقه و بذل او به اهلش باعث نزديكى به خدا است ؛ چون علم به حلال و حرام است و راههاى منازل بهشت و انيس در وحشت و رفيق در غربت و سخنگوى در خلوت و راهنما است در نفع و ضرر و سلاح است در هنگام جنگ با اعدا و زينت است در نزد دوستان ؛ به وسيله ان علم خداوند اقوامى را بلند مى كند و آنها را راهبر خير و سعادت قرار مى دهد… )
امام باقر عليه السلام فرمود: (هيچ بنده اى نيست كه در جستجوى دانش شب
را به روز يا روز را به شب آورد مگر آن كه در رحمت خدا درآيد و فرشتگان به او بانگ برآورند كه: آفرين بر آن كس كه به زيارت خدا مى رود. واين چنين كس همين گونه راه بهشت را بپيمايد. (۲) )
على عليه السلام فرمود: (چرا مردم موقع غذا خوردن در شب چراغ روشن مى كنند تا با چشم خود ببينند چه طعامى مى خورند ولى در تغذيه روحى خود همت ندارند كه چراغ عقل را با شعله علم روشن كنند تا از غذاى آلوده مصون بمانند و دچار عوارض نادانى و گناه نگردند در عقايد و اعمال خود گمراه نشوند. )
حضرت صادق عليه السلام فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده است: (داناترين مردم كسى است كه دانش ديگران را جمع كرده و بر دانش خود بيفزايد؛ و با ارزش ترين اشخاص كسى است كه دانش او بيشتر باشد و كم ارزش ترين اشخاص كسى است كه دانش او كمتر باشد. )
(اى جوينده علم آن دل كه علم و دانش در آن منزل نداشته باشد مانند خانه خرابه است كه كسى در آن ساكن نباشد ودر تعمير آن سعى نكند. (۳) )
ونيز حضرت امام باقر عليه السلام فرمود:
رسول خدا فرمود: (استاد و شاگرد هر دو در فضيلت و ثواب تعلم و يادگرفتن شريكند وليكن اجر و مزد معلم افزونتر است پس علم را فرا گيريد از حاملان علم و به برادران خويش نيز ياد بدهيد، همچنان كه شما از عالمان
ديگر ياد گرفته ايد. ) (۴)
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: (كسى كه به شخصى مساءله اى ياد بدهد مالك او مى شود. عرض كردند يا رسول اللّه! يعنى مى تواند او را بفروشد؟ فرمود: نه، وليكن مى تواند به او امر ونهى كند و دستور و فرمان بدهد (۵) ).
حضرت صادق عليه السلام فرمود: (كسى كه قصدش از فراگيرى حديث منفعت دنيايى باشد از آخرت بى نصيب است ولى اگر قصدش خير آخرت باشد خداوند تبارك و تعالى به او خير دنيا و آخرت را عطا مى فرمايد. )
امام باقر عليه السلام فرمود: (آن كس كه از شما دانش بياموزد، پاداشى دارد همچون پاداش كسى كه به او مى آموزد و البته آموزگار را بر او برترى است، دانش را از دارندگان دانش فرا گيريد و همان گونه كه دانشمندان به شما آموخته اند شما نيز به برادران خود بياموزيد. (۶) )
امير المؤ منين عليه السلام فرمود: (اى مردم! كمال دين در دانش طلبى است و عمل كردن به دانش است آگاه باشيد! كه طلب كردن دانش از طلب مال واجب تر است چون مال تقسيم شده و تضمين گشته است كه شخص عادلى آن را بين شما تقسيم كرده و ضامن شده كه به شما برساند و به زودى مى رساند، ولى علم را بايد به دنبالش برويد واز اهلش طلب نماييد كه شما ماءموريد در جستجوى علم از اهلش آن را طلب
كنيد. (۷)
(علم اصل همه صفتهاى نيك است و منشاء همه كارهاى خوب است از اين جهت رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: كسب دانش بر هر مسلمانى واجب است يعنى دانش تقوى و يقين. ) (۸)
علم تفرجگاه دانشمندان است. (۹)
مردى آمد نزد حضرت رسول صلى الله عليه و آله عرض كرد: يا رسول اللّ ه! علم كدام است؟ حضرت فرمود: سكوت. عرض كرد پس از آن؟ فرمود استماع و گوش كردن. عرض كرد پس از آن چيست؟ فرمود حفظ كردن و بخاطر سپردن. عرض كرد: پس از آن؟ فرمود: عمل كردن و به كار بستن علم. عرض كرد: پس از آن چيست يا رسول اللّه؟ فرمود: انتشار علم و ياددادن به ديگران (۱۰) ).
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: (پناه مى برم به خدا از علمى كه سود نداشته باشد و آن علمى است كه با عمل خالصانه همراه نيست. وبدان كه اندكى از علم نيازمند عمل فراوان است ؛ زيرا علمى كه انسان در يك ساعت مى آموزد او را به عمل كردن بر طبق آن در سراسر عمر ملتزم مى كند (۱۱) ).
از بوذر جمهر حكيم پرسيدند: علم بهتر است يا مال؟ گفت: علم، گفتند: پس چرا علما به سراغ اغنيا مى روند ولى اغنيا به سراغ علما نمى روند؟
بوذر جمهر گفت: اين بدان جهت است كه
امام صادق عليه السلام: فرمود: هر علم كه از اين خانه (اشاره به خانه خود كرد) بيرون نيايد آن باطل است.
به بعضى از اصحاب خود فرمود: اگر علم صحيح را خواستى آن را از اهل اين بيت اخذ نما. زيرا كه علم صحيح را روايت مى كنيم شرح حكمت و فصل الخطاب به ما عطاء شده است. (۱۴)
دانش فكر وانديشه را باز كند. (۱۵)
يعنى اى فرزند عزيزم در آموختن علم باطن سخت كوش باش، كه بيش از آنچه تصور مى رود سودمند و نافع است هر كس كه تنها به علم ظاهر پردازد واز علم باطن و سرّ بى خبر باشد بى آنكه خود بداند موجب هلاك و تباهى خود شده است، پسركم! اگر دوست دارى كه پروردگار تو را به زيور علم باطن كرامت بخشد، بايد كه چشم
نفرت در دنيا بنگرى و به ارزش خدمت به صالحان عارف باشى و كار خويشتن را براى مرگ استوارى دهى. در چنين حالت كه تو را اين سه خصلت فراهم آمد پروردگار متعال تو را به علم سرّ و باطن مفتخر و مكرم خواهد فرمود (۱۶).
از پيغمبر صلى الله عليه و آله نقل شده كه: هر كه دنيا خواهد تجارت كند، هر كه آخرت خواهد زهد و رزد، وهر كه دنيا و آخرت خواهد علم آموزد. (۱۷)
پيامبر گرامى اسلام در ضمن خطبه اى فرمود: كسى كه قرآن را ياد بگيرد و در مقابل علم تواضع كند و به بندگان خدا ياد بدهد.
در صورتى كه از خداوند عوض و ثواب بخواهد هيچ كسى در بهشت ثوابش به بزرگى ثواب او نيست و در بهشت منزلت و درجه و مقام رفيعه و نفيسه اى كه او را نصيب است ديگران ندارند، بدانيد كه عمل از علم بهتر است و ملاك دين ورع و تقوى است و عالم كسى است كه عمل به علم خود كند هرچند عمل كمترى باشد. (۱۸)
پست ترين علم علمى است كه فقط در زبان قرار بگيرد و از زبان به ساير اعضا و جوارح سرايت نكند و بالاترين و بهترين علم آن علمى است كه در اعضا و جوارح بدن خودش را نشان بدهد و در مرحله عمل و كردار آشكار گردد. (۱۹)
پيغمبر صلى الله عليه و آله آنقدر به ترويج خواندن و نوشتن در ميان شاگردان اين مدرسه علاقه مند بود كه پس
از پيروزى در (جنگ بدر) از اسراى جنگى كه هنر نوشتن و خواندن را ميدانستند خواست كه به جاى پرداخت غرامت براى آزادى خودشان هر كدام از ايشان به ده نفر از مسلمانان نوشتن را بياموزند و آزاد شوند.
هر وقت پيغمبر صلى الله عليه و آله حاكمى را ماءمور ايالتى مى ساخت مخصوصاً دستور مى داد و تاءكيد مى كرد كه كار تعليم و تربيت مردم را زير نظر مستقيم خود اداره كند (۲۰).
اگر اهل علم، علم را درست و بجا حمل كنند و حقش را ادا كنند خدا و فرشتگان آنها را دوست دارند و چون آنان علم را براى دنيا گرفتند از اين جهت خداوند و فرشتگان آنها را دشمن دارند و آنها در نزد خدا خوار شدند. (۲۱)
علم وديعه و امانتى است از خدا در روى زمين خدا و علما امينان اويند پس هر عالمى كه عمل كند، امانت خدا را ادا كرده واگر عمل ننمايد از خائنين نوشته شده است.
دانش ريشه و اساس هر خير و جهل و نادانى ريشه و مايه هر شرى است. (۲۲)
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرموده است خداوند بوسيله علم اطاعت مى شود، خير دنيا و آخرت با علم است و شر دنيا و آخر در اثر جهل است.
هر كه با هواى نفس مخالفت كرد علم را اطاعت كرده است. (۲۳)
دانش راستين گمشده مؤ من است پس آن را فراگير و بياموز ولو از مردم منافق.
وهم از كلمات آن حضرت است: (!
صفحات: 1· 2
طریق خوب شدن
طریق خوب شدن
اشاره
کسی چوبی به دست داشت و به حضور مسیح آمد و گفت. کاری کن که این چوب در دستان من اژدها شود!
مسیح گفت. اژدها، اژدهاست. و چوب، چوب. نه اژدها چوب میشود، و نه چوب اژدها. و اگر شنیدی که موسی از چوب اژدها میساخت، چون موسی بود. زیرا به خداوند اتصال داشت، و خداوند آنچه بخواهد میتواند، و از این رو نیز موسی آنچه را که میخواست میتوانست. پس تو نیز به جای آنکه چوب خود را اژدها کنی خود را موسی کن.
اگر موسِی شوی هر کوه طور است
و نیز هر چوب میتواند اژدها باشد.
باری، بدون موسی شدن چوب اژدها نمی شود.
همچنانکه بدون ابراهیم شدن آتش گلستان نخواهد شد.
و نه بدون عیسی شدن دمِ دهان مایه حیات و احیاء مردگان میتواند بود.
و نه بدون علی شدن درب قلعه ای که سی تن در گشوند و بستن آن دست داشتند، بر بالای دست قرار نمی گیرد آنهم به گونه ای که دیگران با اسب و استر و سلاح و لوازم خود بر آن عبور کنند.
شیوه
و کسی که میخواهد موسی شود، و یا عیسی، و یا ابراهیم، و یا علی، باید ردّ پای ایشان را تعقیب کند، و ببیند که آنان چگونه بودند و آنگاه خود را نیز به آن شیوه و سبک آرایش داده و آراسته سازد.
پوشیدن عیوب
آنچه این بزرگواران پیشه خود ساخته و تا به آخر نیز همان را دنبال کردند همرنگی و هماهنگی با خداوند در تمام شئون حیات و زندگی بود، و در یک سخن اخلاق الهی را اخلاق خود و رفتار او را روش کار خود ساختند.
آنان وقتی که دیدند خداوند از کنار خطاها و لغزشها و عیوب و منقصتهای آدمیان کریمانه عبور میکند، و با آنان از سرگذشت و اغماض و عیب پوشی رفتار مینماید. خود را نیز به این خصلت زیبا آراستند، و هرگز در صدد عیوب خلق بر نیامده، بلکه عیب آنان را نیز پوشش دادند. پرده از عیب کسان برداشتن نبود هنر گر نیاری پاک شستن عیبشان باری بپوش [۱]
این سخن علی علیه السلام است که فرمود:
«یٰا عَبْدَاللّٰه لٰاتَعْجَل فِی عَیْبِ احَدٍ بِذَنْبِه» [۲]
ای بنده خدا! در افشای عیوب کسی تعجیل مکن.
گر عیبی اندر آن نگری عیب پوش باش زیرا تو زود بگذری این نیز بگذرد [۳]
پاره ای به اسَف نه تنها عیب پوش نبوده بلکه عیب جویی را نیز مرام خویش ساخته اند. و این در حالی است که خود، به عیوبی سنگین آلوده اند.
«اکْبَر العیب انْ تَعِیْبَ مٰافِیکَ مِثلُه» [۴]
بزرگترین عیب آنست که آنچه را که خود داری بر دیگران عیب شماری. به عیب خویش یک دیده نمایی به عیب دیگران صد صد گشایی [۵]
خوشا بر احوال کسانی که خویشتن دار بوده و با خوب و زشت کسان کار ندارند. کسی خوشتر از خویشتندار نیست که با خوب و زشت کسش کار نیست [۶]
و اینان کسانی هستند که پای بر گلیم و سر در گریبان خود دارند، و همواره عیوب خویش را مد نظر داشته، و همین، باعث غفلت ایشان از عیوب دیگران شده است.
«مَنْ نَظَر فِی عَیْبِ نَفْسِه اشْتَغَل عَنْ عَیبِ غَیْره» [۷]
هر که در عیب خود نگرد عیب جویی دیگران از نظرش برود.
«مَنْ ابْصَرَ عَیْبَ نَفْسِه لَمْ یَعِبْ احَداً» [۸]
کسی که به عیب خود بنگرد، به احدی عیب نگیرد.
گر به عیب خویشتن دانا شوی کی به عیب دیگران بینا شوی [۹]
«اعْقَلُ الناس مَنْ کٰانَ بعَیْبِه بَصْیراً وَعَنْ عَیْبِ غَیْرِه ضَریْراً» [۱۰]
خردمندترین مردم کسی است که بینای عیب خویش و نابینای عیب دیگران باشد.
اساساً کسی که از عیوب دیگران میگوید، خود نشانه آنست که از معایب خود چشم پوشیده و یا غافل و نادان است، که البته این خود بالاترین ذنوب و گناهان به شمار میآید.
«جَهْلُ الْمَرءِ بِعُیُوبِه مِنْ اعْظَمِ ذُنُوبِه» [۱۱]
جاهل بودن انسان به عیوب و معایب خود از بزرگترین گناهان به شمار میآید.
«مِنْ اشدِّ عُیوبِ الْمَرء ان تُخْفیٰ عَلَیْه عُیُوبُه» [۱۲]
از بدترین عیبهای و منقصتهای انسان آن است که عیب هایش بر وی مخفی باشد.
و طبیعةً، همچنانکه در خبر آمده است، از خوب ترین و سودمندترین دانشها و شناخت ها، آگاهی به عیوب خویش است.
«مَعْرِفَةُ الْمَرء بِعُیُوبِه انْفَعُ الْمَعٰارِف» [۱۳]
و نیز آمده است:
«کَنْ فِی الحِرْصِ عَلیٰ تَفَقُّدِ عُیُوبِکَ کَعَدُوِّک» [۱۴]
اساساً، کسی که بی پرده عیوب انسان را برای انسان باز میگوید، در غیاب وی هرگز آنها را برای کس و یا کسان دیگر بازگو نمی نماید.
«مَنْ کاشَفَکَ فِی عَیْبِکَ حَفِظَکَ فِی غَیْبِکَ» [۱۵]
کسی که بی پرده و پیش رو عیبهای تو را بگوید، در غیاب، آبروی تو را حفظ خواهد کرد، و از بدیهای تو نخواهد گفت.
همچنانکه اگر کسی عیب انسان را در پیش رو کتمان نموده و نگوید، به حتم در پشت رو آن را صد چندان نموده و مو به مو برای دیگران خواهد گفت.
«مٰا حَفِظَکَ غَیْبَکَ مَنْ حَفِظَ عَیْبَک» [۱۶]
کسی که عیب تو را حفظ نماید و باز نگوید، غیب تو را نیز حفظ نخواهد کرد، و آن را برای دیگران باز خواهد گفت.
و نشانه این دوستان ناراست و بی صدق آنست که عیب دیگران را پیش روی انسان باز میگویند، و همین نشان آنست که بی تردید عیب انسان را نیز پیش روی دیگران خواهند گفت. هر آنکه برَد نام مردم به عار
اخلاق خداوند
بنابراین، راه موسی شدن یا به دیگر سخن راه همه کاره شدن همانا تطبیق و مطابقت دادن منش و رفتار خود با خداوند است یعنی درست به مانند مردم قالی باف که چشمی به نقشه دارند و چشمی به بافته خویش، و نمی بافند جز بر اساس نقشه ای که در پیش رو دارند، انسان نیز باید چشم به رفتار و اخلاق خداوند داشته و تار و پود صفات خود را بر اساس آن سازد.
و همین حقیقت نیز در روایات یاد شده است:
«تَخَلَّقُوا بِاَخلاقِ اللّٰه»
خویش را به اخلاق خداوند بیارایید.
همچنانکه پیامبر با عظمت اسلام اینگونه بود.
لذا از آنجا که خداوند خود رحیم است پیامبر نیز چنین بود.
«حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ» [۱۷]
و یا همچنانکه خداوند خود رحمت واسعه دارد:
«وَسِعَتْ رَحْمَةُ کُلِّ شَیء»
پیامبر نیز از رحمتی به وسعت تمام هستی برخوردار است.
«وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ» [۱۸]
جزای اعمال
وقتی که اخلاق انسان با اخلاق خداوند همسان و همانند باشد، در دنیا دستماییه چنان توانی میشود که موسی و ابراهیم و عیسی و علی از آن برخوردار بوده اند، و در آخرت نیز به شراب طهور، و جنات عدن، و رضوان حق بدل خواهد شد.
و این حقیقتی است که خداوند در فراوانی از آیات خود بر آن انگشت نهاده و یادآور شده است که بهشت و آنچه در آنست محصول صفات و اخلاق نیکوی شما بوده، و در حقیقت جزای کردار و رفتار شماست.
«جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ» [۱۹]
اساساً، هر کجا سخن از بهشت و پاداش اخروی است سخن از انسان و جزای اعمال اوست. [۲۰]
پی نوشت
[۱]: ۱) جامی.
[۲]: ۲) نهج البلاغه، خ ۱۴۰.
[۳]: ۱) ملک الشعراء بهار.
[۴]: ۲) نهج البلاغه، حکمت ۳۵۳.
[۵]: ۳) جامی.
[۶]: ۴) سعدی.
[۷]: ۵) نهج البلاغه، حکمت ۳۴۹، الاعجاز والایجاز، ۳۲، العقد الفرید ۴۲۰/۲.
[۸]: ۶) غرر الحکم ودر الکلم، ۷۲۹/۱۸۸/۲.
[۹]: ۱) عطار.
[۱۰]: ۲) غرر الحکم، و درر الکلم. ۴۰۹/۲۰۱/۱.
[۱۱]: ۳) کنز الفوائد، ۲۷۹/۱.
[۱۲]: ۴) غرر الحکم ودرر الکلم، ۲، ۴۲/۲۴۹.
[۱۳]: ۵) غرر الحکم و درر الکلم ۲، ۱۳۸/۲۸۶.
[۱۴]: ۶) ابن ابی الحدید. ۲، ۳۰۵.
[۱۵]: ۲) غرر الحکم و درر الکلم ۲، ۶۱۴/۱۸۲.
[۱۶]: ۳) غرر الحکم و درر الکلم ۲، ۲۶۰/۲۷۷.
[۱۷]: ۱) توبه۱۲۸/.
[۱۸]: ۲) انبیاء۱۰۷/.
[۱۹]: ۱) سجده۱۷/.
[20]:حسین انصاریان،نسیم رحمت،ص ۳۰۹-۳۱۷
روایات در وجوب حجاب زنان
روایات در وجوب حجاب زنان
*ام سلمه یکی از زنان بزرگوار پیامبر میگوید: هنگامی که آیه حجاب نازل شد، زنان انصار از منزل بیرون آمدنددر حالی که عبای مشکی (شبیه چادرهای امروزی) بر سر داشتند (الدرالمنصور ۵/۲۰۴)
* امام رضا (علیه السلام) فرمودند: نگاه کردن به موی زنان به این علت حرام شده است که باعث تحریک مردها میشود و این تحریک به فساد و ارتکاب حرام میانجامد. [۱]
* امام صادق (علیه السلام): سزاوار نیست زن مسلمان، لباسی بپوشد که بدن وی را نمی پوشاند. [۲]
* پیامبر (صلی الله علیه و آله) اگر زنی از در خانه اش خارج شود در حالی که خود را آرایش و خوشبو نموده است و همسرش به این کار راضی باشد، برای هر قدمی که زن برمی دارد خانه ای از آتش برای شوهرش ساخته میشود. (جامع الاخبار ص۱۵۸)
* امام صادق (علیه السلام): سزاوار نیست که زن وقتی از خانه خارج میشود لباسش را جمع و فشرده کند (به گونه ای که برجستگیهای بدنش پیدا شود). [۳]
* حضرت علی (علیه السلام): درآخر الزمان زنانی پیدا میشوند که خود نمایی میکنند، بی حجابند، از دین بیگانه اند، دنبال فتنهها و هوس باز، پیرو شهوات، شتابان به سوی لذت ها، حلال داننده گناهان و به دوزخ ابدی گرفتارانند. [۴]
* حضرت علی (علیه السلام) میفرمایند: من و فاطمه بر پیامبر وارد شدیم پس دیدیم حضرت دارند به شدت گریه میکنند، پس گفتم پدر و مادرم فدایت چه چیز شما را به گریه درآورده، حضرت فرمودند: ای علی در شبی که مرا به معراج بردند دیدم زنانی از امتم را در عذاب شدید و در آنجا از شدت عذاب آنها به گریه افتادم، دیدم زنی را که آویزان بود به موهایش و مغز سرش میجوشید و زنی را دیدم که گوشت بدن خود را میخورد و آتش از زیر او شعله ور بود و زنی را دیدم که با قیچیهایی از آتش گوشت بدنش قطعه قطعه میشد و….. پس حضرت فاطمه عرض کردند ای حبیب من و نور چشم من به من خبر بده که عمل این زنها چه بوده که خداوند چنین عذابی برای آنها قرار داده.
پیامبر فرمودند: ای فرزندان من اما زنی که به مویش آویزان بود (ومغز سرش میجوشید) پس همانا او مویش را از نامحرم نمی پوشاند و اما زنی که گوشت بدن خود را میخورد زنی بود که در دنیا بدنش را برای نامحرم آرایش و زینت میکرد و زنی که با قیچیها قطعه قطعه میشد زنی بود که خودش را به مردان عرضه میکرد. [۵ و۶]
پی نوشت:
[۱]: قالالرضا (ع): حرم النظر الی شعورالنساء…… لما فیه من تهییج الرجال…… (وسایلالشیعه ج۲۰ص۱۹۳)
[۲]: عَنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِ (ع) قَالَ: لَا یَصْلُحُ لِلْمَرْأَةِ الْمُسْلِمَةِأَنْ تَلْبَسَ مِنَ الْخُمُرِ وَ الدُّرُوعِ مَا لَا یُوَارِی شَیْئاً. کافی ج۳ص۳۹۶
[۳]: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: لَا یَنْبَغِی لِلْمَرْأَةِأَنْ تُجَمِّرَثَوْبَهَا إِذَا خَرَجَتْ مِنْ بَیْتِهَا (کافیج۵ص۵۱۹)
[۴]: (من لا یحضره الفقیهج۳ص۳۹۰)
[۵]: ) عیوناخبارالرضا ج۲ص۱۰)
[6].برایم حجاب را ثابت کن،حسین عظیما،ص۵