غروب جمعه -
باز هم جمعه غروب كرد و باز در اين غروب دل انگيز پرواز از دلها به آشيانه جمكران. آن گنبد عرفانى، جان مى گيرد. آرى، جمعه است و غروب جمعه است و تنها دل است و عشق، اشك و سوز. نگاهها راه گنبد را مى پيمايند و دستها آسمان را و دلها عرش را و اشك ها…
بار خدايا! تا كى بايد در فراق شقايق اشك حسرت بريزيم؟ كدامين روز بايد عشقمان را آرام سازيم. تا كى بايد شراب گناه بنوشيم؟ تا كى بايد در دوزخ دنيا جان پرورانيم؟ تا كى بايد عاشق باشيم؟ و جمال معشوقمان را نشناسيم؟ تا كى؟…
اماما! اى كه با بهار نگاهت، كوير دنيايمان را سبز گردانيده.
اى كه از احوال زمينيان و خاكيان آگاهى، اى كه از بيخ آفرينش تا قيامت مى دانى، اى كه چشم هايت بر ظلمت اين جهان تار بيناست.
چرا از ظهورت كناره مى گيرى؟ آخر مگر چگونه بر اين اقليم سرافكنده نظر كرده اى كه اين گونه نالايق ديدارت است؟
مى دانم كه همه غرق در گناهيم، مى دانم كه ما آدميان هنوز معطوف تو نگشته ايم، مى دانم كه در درس «پاكى» مردود شده ايم، مى دانم كه از تو دورى گزيده ايم، مى دانم كه قدم هايمان راه مسجدت را نمى پيمايند، امّا تو ما
زندگى را مى دهند، تنها تويى كه با اشاره اى، شمشير شجاعت در دست قلبمان مى دهى و راه سعادت را، برايمان هموار مى سازى.
رهبرا! ما كه عمريست تشنه كام ديدنت هستيم، جرعه اى از جام ديدار بر گلومان بنوشان، كه اين آرزوى ديرينه و جاودانه ماست و هنوز ريسمان اميد را از آن جدا نگردانيده ايم، و نغمه اميد را بر دل محزون آرزومان سر داده ايم.
مهدى جان! تو كه بر فراز قله غيبت عمر مى گذرانى، بر زير پايت چگونه نظر مى كنى؟ كه عاشقان سوخته دلت را آن گونه كه هستند بيابى؟ چگونه آنها را مى بينى؟ كه در آتش عشق مى سوزند، امّا نزديك نمى آيى. حقيقت را مى دانم كه از عالم غيبت دست هدايت بر سر امّت گمراه مى كشى و ره نيل به كعبه سعادت را بر ما مى نمايانى.
امّا براى يك عاشق، تنها آرزو، ديدار رخ معشوقش است.
مهدى جان! ما كه هنوز در بستر مرگ نخفته ايم و توشه اى براى سفر برفراز و نشيب آخرتمان نيندوخته ايم، راهى بنما كه، به نيكو كردارى ختم گردد، كوله بار خالى مان را از آذوقه خوش طعم
ايمان و تقوا مملو گرداند.
آخرين كلام:
مولايم! ظهور نورانى ات را با عمر ما تطبيق ده كه تشنه ديدار توايم.
ز. بخشى
احاديث فضيلت علم
احاديث فضيلت علم
(اى مردم بدانيد كه دين هنگامى كامل و درست است كه علم بياموزيد و علم خود را بكار بنديد. آگاه باشيد! تحصيل علم واجب تر از تحصيل مال است) (۱)
على عليه السلام: (علم را فرا گيريد كه ياد دادنش حسنه و ياد گرفتنش عبادت و بحث و گفتگويش جهاد و ياد دادنش به كسى كه نمى داند صدقه و بذل او به اهلش باعث نزديكى به خدا است ؛ چون علم به حلال و حرام است و راههاى منازل بهشت و انيس در وحشت و رفيق در غربت و سخنگوى در خلوت و راهنما است در نفع و ضرر و سلاح است در هنگام جنگ با اعدا و زينت است در نزد دوستان ؛ به وسيله ان علم خداوند اقوامى را بلند مى كند و آنها را راهبر خير و سعادت قرار مى دهد… )
امام باقر عليه السلام فرمود: (هيچ بنده اى نيست كه در جستجوى دانش شب
را به روز يا روز را به شب آورد مگر آن كه در رحمت خدا درآيد و فرشتگان به او بانگ برآورند كه: آفرين بر آن كس كه به زيارت خدا مى رود. واين چنين كس همين گونه راه بهشت را بپيمايد. (۲) )
على عليه السلام فرمود: (چرا مردم موقع غذا خوردن در شب چراغ روشن مى كنند تا با چشم خود ببينند چه طعامى مى خورند ولى در تغذيه روحى خود همت ندارند كه چراغ عقل را با شعله علم روشن كنند تا از غذاى آلوده مصون بمانند و دچار عوارض نادانى و گناه نگردند در عقايد و اعمال خود گمراه نشوند. )
حضرت صادق عليه السلام فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده است: (داناترين مردم كسى است كه دانش ديگران را جمع كرده و بر دانش خود بيفزايد؛ و با ارزش ترين اشخاص كسى است كه دانش او بيشتر باشد و كم ارزش ترين اشخاص كسى است كه دانش او كمتر باشد. )
(اى جوينده علم آن دل كه علم و دانش در آن منزل نداشته باشد مانند خانه خرابه است كه كسى در آن ساكن نباشد ودر تعمير آن سعى نكند. (۳) )
ونيز حضرت امام باقر عليه السلام فرمود:
رسول خدا فرمود: (استاد و شاگرد هر دو در فضيلت و ثواب تعلم و يادگرفتن شريكند وليكن اجر و مزد معلم افزونتر است پس علم را فرا گيريد از حاملان علم و به برادران خويش نيز ياد بدهيد، همچنان كه شما از عالمان
ديگر ياد گرفته ايد. ) (۴)
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: (كسى كه به شخصى مساءله اى ياد بدهد مالك او مى شود. عرض كردند يا رسول اللّه! يعنى مى تواند او را بفروشد؟ فرمود: نه، وليكن مى تواند به او امر ونهى كند و دستور و فرمان بدهد (۵) ).
حضرت صادق عليه السلام فرمود: (كسى كه قصدش از فراگيرى حديث منفعت دنيايى باشد از آخرت بى نصيب است ولى اگر قصدش خير آخرت باشد خداوند تبارك و تعالى به او خير دنيا و آخرت را عطا مى فرمايد. )
امام باقر عليه السلام فرمود: (آن كس كه از شما دانش بياموزد، پاداشى دارد همچون پاداش كسى كه به او مى آموزد و البته آموزگار را بر او برترى است، دانش را از دارندگان دانش فرا گيريد و همان گونه كه دانشمندان به شما آموخته اند شما نيز به برادران خود بياموزيد. (۶) )
امير المؤ منين عليه السلام فرمود: (اى مردم! كمال دين در دانش طلبى است و عمل كردن به دانش است آگاه باشيد! كه طلب كردن دانش از طلب مال واجب تر است چون مال تقسيم شده و تضمين گشته است كه شخص عادلى آن را بين شما تقسيم كرده و ضامن شده كه به شما برساند و به زودى مى رساند، ولى علم را بايد به دنبالش برويد واز اهلش طلب نماييد كه شما ماءموريد در جستجوى علم از اهلش آن را طلب
كنيد. (۷)
(علم اصل همه صفتهاى نيك است و منشاء همه كارهاى خوب است از اين جهت رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: كسب دانش بر هر مسلمانى واجب است يعنى دانش تقوى و يقين. ) (۸)
علم تفرجگاه دانشمندان است. (۹)
مردى آمد نزد حضرت رسول صلى الله عليه و آله عرض كرد: يا رسول اللّ ه! علم كدام است؟ حضرت فرمود: سكوت. عرض كرد پس از آن؟ فرمود استماع و گوش كردن. عرض كرد پس از آن چيست؟ فرمود حفظ كردن و بخاطر سپردن. عرض كرد: پس از آن؟ فرمود: عمل كردن و به كار بستن علم. عرض كرد: پس از آن چيست يا رسول اللّه؟ فرمود: انتشار علم و ياددادن به ديگران (۱۰) ).
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: (پناه مى برم به خدا از علمى كه سود نداشته باشد و آن علمى است كه با عمل خالصانه همراه نيست. وبدان كه اندكى از علم نيازمند عمل فراوان است ؛ زيرا علمى كه انسان در يك ساعت مى آموزد او را به عمل كردن بر طبق آن در سراسر عمر ملتزم مى كند (۱۱) ).
از بوذر جمهر حكيم پرسيدند: علم بهتر است يا مال؟ گفت: علم، گفتند: پس چرا علما به سراغ اغنيا مى روند ولى اغنيا به سراغ علما نمى روند؟
بوذر جمهر گفت: اين بدان جهت است كه
امام صادق عليه السلام: فرمود: هر علم كه از اين خانه (اشاره به خانه خود كرد) بيرون نيايد آن باطل است.
به بعضى از اصحاب خود فرمود: اگر علم صحيح را خواستى آن را از اهل اين بيت اخذ نما. زيرا كه علم صحيح را روايت مى كنيم شرح حكمت و فصل الخطاب به ما عطاء شده است. (۱۴)
دانش فكر وانديشه را باز كند. (۱۵)
يعنى اى فرزند عزيزم در آموختن علم باطن سخت كوش باش، كه بيش از آنچه تصور مى رود سودمند و نافع است هر كس كه تنها به علم ظاهر پردازد واز علم باطن و سرّ بى خبر باشد بى آنكه خود بداند موجب هلاك و تباهى خود شده است، پسركم! اگر دوست دارى كه پروردگار تو را به زيور علم باطن كرامت بخشد، بايد كه چشم
نفرت در دنيا بنگرى و به ارزش خدمت به صالحان عارف باشى و كار خويشتن را براى مرگ استوارى دهى. در چنين حالت كه تو را اين سه خصلت فراهم آمد پروردگار متعال تو را به علم سرّ و باطن مفتخر و مكرم خواهد فرمود (۱۶).
از پيغمبر صلى الله عليه و آله نقل شده كه: هر كه دنيا خواهد تجارت كند، هر كه آخرت خواهد زهد و رزد، وهر كه دنيا و آخرت خواهد علم آموزد. (۱۷)
پيامبر گرامى اسلام در ضمن خطبه اى فرمود: كسى كه قرآن را ياد بگيرد و در مقابل علم تواضع كند و به بندگان خدا ياد بدهد.
در صورتى كه از خداوند عوض و ثواب بخواهد هيچ كسى در بهشت ثوابش به بزرگى ثواب او نيست و در بهشت منزلت و درجه و مقام رفيعه و نفيسه اى كه او را نصيب است ديگران ندارند، بدانيد كه عمل از علم بهتر است و ملاك دين ورع و تقوى است و عالم كسى است كه عمل به علم خود كند هرچند عمل كمترى باشد. (۱۸)
پست ترين علم علمى است كه فقط در زبان قرار بگيرد و از زبان به ساير اعضا و جوارح سرايت نكند و بالاترين و بهترين علم آن علمى است كه در اعضا و جوارح بدن خودش را نشان بدهد و در مرحله عمل و كردار آشكار گردد. (۱۹)
پيغمبر صلى الله عليه و آله آنقدر به ترويج خواندن و نوشتن در ميان شاگردان اين مدرسه علاقه مند بود كه پس
از پيروزى در (جنگ بدر) از اسراى جنگى كه هنر نوشتن و خواندن را ميدانستند خواست كه به جاى پرداخت غرامت براى آزادى خودشان هر كدام از ايشان به ده نفر از مسلمانان نوشتن را بياموزند و آزاد شوند.
هر وقت پيغمبر صلى الله عليه و آله حاكمى را ماءمور ايالتى مى ساخت مخصوصاً دستور مى داد و تاءكيد مى كرد كه كار تعليم و تربيت مردم را زير نظر مستقيم خود اداره كند (۲۰).
اگر اهل علم، علم را درست و بجا حمل كنند و حقش را ادا كنند خدا و فرشتگان آنها را دوست دارند و چون آنان علم را براى دنيا گرفتند از اين جهت خداوند و فرشتگان آنها را دشمن دارند و آنها در نزد خدا خوار شدند. (۲۱)
علم وديعه و امانتى است از خدا در روى زمين خدا و علما امينان اويند پس هر عالمى كه عمل كند، امانت خدا را ادا كرده واگر عمل ننمايد از خائنين نوشته شده است.
دانش ريشه و اساس هر خير و جهل و نادانى ريشه و مايه هر شرى است. (۲۲)
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرموده است خداوند بوسيله علم اطاعت مى شود، خير دنيا و آخرت با علم است و شر دنيا و آخر در اثر جهل است.
هر كه با هواى نفس مخالفت كرد علم را اطاعت كرده است. (۲۳)
دانش راستين گمشده مؤ من است پس آن را فراگير و بياموز ولو از مردم منافق.
وهم از كلمات آن حضرت است: (!
صفحات: 1· 2
طریق خوب شدن
طریق خوب شدن
اشاره
کسی چوبی به دست داشت و به حضور مسیح آمد و گفت. کاری کن که این چوب در دستان من اژدها شود!
مسیح گفت. اژدها، اژدهاست. و چوب، چوب. نه اژدها چوب میشود، و نه چوب اژدها. و اگر شنیدی که موسی از چوب اژدها میساخت، چون موسی بود. زیرا به خداوند اتصال داشت، و خداوند آنچه بخواهد میتواند، و از این رو نیز موسی آنچه را که میخواست میتوانست. پس تو نیز به جای آنکه چوب خود را اژدها کنی خود را موسی کن.
اگر موسِی شوی هر کوه طور است
و نیز هر چوب میتواند اژدها باشد.
باری، بدون موسی شدن چوب اژدها نمی شود.
همچنانکه بدون ابراهیم شدن آتش گلستان نخواهد شد.
و نه بدون عیسی شدن دمِ دهان مایه حیات و احیاء مردگان میتواند بود.
و نه بدون علی شدن درب قلعه ای که سی تن در گشوند و بستن آن دست داشتند، بر بالای دست قرار نمی گیرد آنهم به گونه ای که دیگران با اسب و استر و سلاح و لوازم خود بر آن عبور کنند.
شیوه
و کسی که میخواهد موسی شود، و یا عیسی، و یا ابراهیم، و یا علی، باید ردّ پای ایشان را تعقیب کند، و ببیند که آنان چگونه بودند و آنگاه خود را نیز به آن شیوه و سبک آرایش داده و آراسته سازد.
پوشیدن عیوب
آنچه این بزرگواران پیشه خود ساخته و تا به آخر نیز همان را دنبال کردند همرنگی و هماهنگی با خداوند در تمام شئون حیات و زندگی بود، و در یک سخن اخلاق الهی را اخلاق خود و رفتار او را روش کار خود ساختند.
آنان وقتی که دیدند خداوند از کنار خطاها و لغزشها و عیوب و منقصتهای آدمیان کریمانه عبور میکند، و با آنان از سرگذشت و اغماض و عیب پوشی رفتار مینماید. خود را نیز به این خصلت زیبا آراستند، و هرگز در صدد عیوب خلق بر نیامده، بلکه عیب آنان را نیز پوشش دادند. پرده از عیب کسان برداشتن نبود هنر گر نیاری پاک شستن عیبشان باری بپوش [۱]
این سخن علی علیه السلام است که فرمود:
«یٰا عَبْدَاللّٰه لٰاتَعْجَل فِی عَیْبِ احَدٍ بِذَنْبِه» [۲]
ای بنده خدا! در افشای عیوب کسی تعجیل مکن.
گر عیبی اندر آن نگری عیب پوش باش زیرا تو زود بگذری این نیز بگذرد [۳]
پاره ای به اسَف نه تنها عیب پوش نبوده بلکه عیب جویی را نیز مرام خویش ساخته اند. و این در حالی است که خود، به عیوبی سنگین آلوده اند.
«اکْبَر العیب انْ تَعِیْبَ مٰافِیکَ مِثلُه» [۴]
بزرگترین عیب آنست که آنچه را که خود داری بر دیگران عیب شماری. به عیب خویش یک دیده نمایی به عیب دیگران صد صد گشایی [۵]
خوشا بر احوال کسانی که خویشتن دار بوده و با خوب و زشت کسان کار ندارند. کسی خوشتر از خویشتندار نیست که با خوب و زشت کسش کار نیست [۶]
و اینان کسانی هستند که پای بر گلیم و سر در گریبان خود دارند، و همواره عیوب خویش را مد نظر داشته، و همین، باعث غفلت ایشان از عیوب دیگران شده است.
«مَنْ نَظَر فِی عَیْبِ نَفْسِه اشْتَغَل عَنْ عَیبِ غَیْره» [۷]
هر که در عیب خود نگرد عیب جویی دیگران از نظرش برود.
«مَنْ ابْصَرَ عَیْبَ نَفْسِه لَمْ یَعِبْ احَداً» [۸]
کسی که به عیب خود بنگرد، به احدی عیب نگیرد.
گر به عیب خویشتن دانا شوی کی به عیب دیگران بینا شوی [۹]
«اعْقَلُ الناس مَنْ کٰانَ بعَیْبِه بَصْیراً وَعَنْ عَیْبِ غَیْرِه ضَریْراً» [۱۰]
خردمندترین مردم کسی است که بینای عیب خویش و نابینای عیب دیگران باشد.
اساساً کسی که از عیوب دیگران میگوید، خود نشانه آنست که از معایب خود چشم پوشیده و یا غافل و نادان است، که البته این خود بالاترین ذنوب و گناهان به شمار میآید.
«جَهْلُ الْمَرءِ بِعُیُوبِه مِنْ اعْظَمِ ذُنُوبِه» [۱۱]
جاهل بودن انسان به عیوب و معایب خود از بزرگترین گناهان به شمار میآید.
«مِنْ اشدِّ عُیوبِ الْمَرء ان تُخْفیٰ عَلَیْه عُیُوبُه» [۱۲]
از بدترین عیبهای و منقصتهای انسان آن است که عیب هایش بر وی مخفی باشد.
و طبیعةً، همچنانکه در خبر آمده است، از خوب ترین و سودمندترین دانشها و شناخت ها، آگاهی به عیوب خویش است.
«مَعْرِفَةُ الْمَرء بِعُیُوبِه انْفَعُ الْمَعٰارِف» [۱۳]
و نیز آمده است:
«کَنْ فِی الحِرْصِ عَلیٰ تَفَقُّدِ عُیُوبِکَ کَعَدُوِّک» [۱۴]
اساساً، کسی که بی پرده عیوب انسان را برای انسان باز میگوید، در غیاب وی هرگز آنها را برای کس و یا کسان دیگر بازگو نمی نماید.
«مَنْ کاشَفَکَ فِی عَیْبِکَ حَفِظَکَ فِی غَیْبِکَ» [۱۵]
کسی که بی پرده و پیش رو عیبهای تو را بگوید، در غیاب، آبروی تو را حفظ خواهد کرد، و از بدیهای تو نخواهد گفت.
همچنانکه اگر کسی عیب انسان را در پیش رو کتمان نموده و نگوید، به حتم در پشت رو آن را صد چندان نموده و مو به مو برای دیگران خواهد گفت.
«مٰا حَفِظَکَ غَیْبَکَ مَنْ حَفِظَ عَیْبَک» [۱۶]
کسی که عیب تو را حفظ نماید و باز نگوید، غیب تو را نیز حفظ نخواهد کرد، و آن را برای دیگران باز خواهد گفت.
و نشانه این دوستان ناراست و بی صدق آنست که عیب دیگران را پیش روی انسان باز میگویند، و همین نشان آنست که بی تردید عیب انسان را نیز پیش روی دیگران خواهند گفت. هر آنکه برَد نام مردم به عار
اخلاق خداوند
بنابراین، راه موسی شدن یا به دیگر سخن راه همه کاره شدن همانا تطبیق و مطابقت دادن منش و رفتار خود با خداوند است یعنی درست به مانند مردم قالی باف که چشمی به نقشه دارند و چشمی به بافته خویش، و نمی بافند جز بر اساس نقشه ای که در پیش رو دارند، انسان نیز باید چشم به رفتار و اخلاق خداوند داشته و تار و پود صفات خود را بر اساس آن سازد.
و همین حقیقت نیز در روایات یاد شده است:
«تَخَلَّقُوا بِاَخلاقِ اللّٰه»
خویش را به اخلاق خداوند بیارایید.
همچنانکه پیامبر با عظمت اسلام اینگونه بود.
لذا از آنجا که خداوند خود رحیم است پیامبر نیز چنین بود.
«حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ» [۱۷]
و یا همچنانکه خداوند خود رحمت واسعه دارد:
«وَسِعَتْ رَحْمَةُ کُلِّ شَیء»
پیامبر نیز از رحمتی به وسعت تمام هستی برخوردار است.
«وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ» [۱۸]
جزای اعمال
وقتی که اخلاق انسان با اخلاق خداوند همسان و همانند باشد، در دنیا دستماییه چنان توانی میشود که موسی و ابراهیم و عیسی و علی از آن برخوردار بوده اند، و در آخرت نیز به شراب طهور، و جنات عدن، و رضوان حق بدل خواهد شد.
و این حقیقتی است که خداوند در فراوانی از آیات خود بر آن انگشت نهاده و یادآور شده است که بهشت و آنچه در آنست محصول صفات و اخلاق نیکوی شما بوده، و در حقیقت جزای کردار و رفتار شماست.
«جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ» [۱۹]
اساساً، هر کجا سخن از بهشت و پاداش اخروی است سخن از انسان و جزای اعمال اوست. [۲۰]
پی نوشت
[۱]: ۱) جامی.
[۲]: ۲) نهج البلاغه، خ ۱۴۰.
[۳]: ۱) ملک الشعراء بهار.
[۴]: ۲) نهج البلاغه، حکمت ۳۵۳.
[۵]: ۳) جامی.
[۶]: ۴) سعدی.
[۷]: ۵) نهج البلاغه، حکمت ۳۴۹، الاعجاز والایجاز، ۳۲، العقد الفرید ۴۲۰/۲.
[۸]: ۶) غرر الحکم ودر الکلم، ۷۲۹/۱۸۸/۲.
[۹]: ۱) عطار.
[۱۰]: ۲) غرر الحکم، و درر الکلم. ۴۰۹/۲۰۱/۱.
[۱۱]: ۳) کنز الفوائد، ۲۷۹/۱.
[۱۲]: ۴) غرر الحکم ودرر الکلم، ۲، ۴۲/۲۴۹.
[۱۳]: ۵) غرر الحکم و درر الکلم ۲، ۱۳۸/۲۸۶.
[۱۴]: ۶) ابن ابی الحدید. ۲، ۳۰۵.
[۱۵]: ۲) غرر الحکم و درر الکلم ۲، ۶۱۴/۱۸۲.
[۱۶]: ۳) غرر الحکم و درر الکلم ۲، ۲۶۰/۲۷۷.
[۱۷]: ۱) توبه۱۲۸/.
[۱۸]: ۲) انبیاء۱۰۷/.
[۱۹]: ۱) سجده۱۷/.
[20]:حسین انصاریان،نسیم رحمت،ص ۳۰۹-۳۱۷
روایات در وجوب حجاب زنان
روایات در وجوب حجاب زنان
*ام سلمه یکی از زنان بزرگوار پیامبر میگوید: هنگامی که آیه حجاب نازل شد، زنان انصار از منزل بیرون آمدنددر حالی که عبای مشکی (شبیه چادرهای امروزی) بر سر داشتند (الدرالمنصور ۵/۲۰۴)
* امام رضا (علیه السلام) فرمودند: نگاه کردن به موی زنان به این علت حرام شده است که باعث تحریک مردها میشود و این تحریک به فساد و ارتکاب حرام میانجامد. [۱]
* امام صادق (علیه السلام): سزاوار نیست زن مسلمان، لباسی بپوشد که بدن وی را نمی پوشاند. [۲]
* پیامبر (صلی الله علیه و آله) اگر زنی از در خانه اش خارج شود در حالی که خود را آرایش و خوشبو نموده است و همسرش به این کار راضی باشد، برای هر قدمی که زن برمی دارد خانه ای از آتش برای شوهرش ساخته میشود. (جامع الاخبار ص۱۵۸)
* امام صادق (علیه السلام): سزاوار نیست که زن وقتی از خانه خارج میشود لباسش را جمع و فشرده کند (به گونه ای که برجستگیهای بدنش پیدا شود). [۳]
* حضرت علی (علیه السلام): درآخر الزمان زنانی پیدا میشوند که خود نمایی میکنند، بی حجابند، از دین بیگانه اند، دنبال فتنهها و هوس باز، پیرو شهوات، شتابان به سوی لذت ها، حلال داننده گناهان و به دوزخ ابدی گرفتارانند. [۴]
* حضرت علی (علیه السلام) میفرمایند: من و فاطمه بر پیامبر وارد شدیم پس دیدیم حضرت دارند به شدت گریه میکنند، پس گفتم پدر و مادرم فدایت چه چیز شما را به گریه درآورده، حضرت فرمودند: ای علی در شبی که مرا به معراج بردند دیدم زنانی از امتم را در عذاب شدید و در آنجا از شدت عذاب آنها به گریه افتادم، دیدم زنی را که آویزان بود به موهایش و مغز سرش میجوشید و زنی را دیدم که گوشت بدن خود را میخورد و آتش از زیر او شعله ور بود و زنی را دیدم که با قیچیهایی از آتش گوشت بدنش قطعه قطعه میشد و….. پس حضرت فاطمه عرض کردند ای حبیب من و نور چشم من به من خبر بده که عمل این زنها چه بوده که خداوند چنین عذابی برای آنها قرار داده.
پیامبر فرمودند: ای فرزندان من اما زنی که به مویش آویزان بود (ومغز سرش میجوشید) پس همانا او مویش را از نامحرم نمی پوشاند و اما زنی که گوشت بدن خود را میخورد زنی بود که در دنیا بدنش را برای نامحرم آرایش و زینت میکرد و زنی که با قیچیها قطعه قطعه میشد زنی بود که خودش را به مردان عرضه میکرد. [۵ و۶]
پی نوشت:
[۱]: قالالرضا (ع): حرم النظر الی شعورالنساء…… لما فیه من تهییج الرجال…… (وسایلالشیعه ج۲۰ص۱۹۳)
[۲]: عَنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِ (ع) قَالَ: لَا یَصْلُحُ لِلْمَرْأَةِ الْمُسْلِمَةِأَنْ تَلْبَسَ مِنَ الْخُمُرِ وَ الدُّرُوعِ مَا لَا یُوَارِی شَیْئاً. کافی ج۳ص۳۹۶
[۳]: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: لَا یَنْبَغِی لِلْمَرْأَةِأَنْ تُجَمِّرَثَوْبَهَا إِذَا خَرَجَتْ مِنْ بَیْتِهَا (کافیج۵ص۵۱۹)
[۴]: (من لا یحضره الفقیهج۳ص۳۹۰)
[۵]: ) عیوناخبارالرضا ج۲ص۱۰)
[6].برایم حجاب را ثابت کن،حسین عظیما،ص۵
حکومت جهانی جوانان
اشاره
یکی از امتیازات منحصر به فرد شیعه، داشتن رهبران فکری جوان است. هیچ جریان فکری و نهضت علمی، فرهنگی و راهبری در طول حیات انسان، مانند جریان و نهضت شیعه رهبرانش جوان نبوده و نیستند. میانگین سن آغاز امامت در امامان علیهم السلام ۲۵ سال است. سن امامان علیهم السلام در زمان رسیدن به مقام امامت بدین شرح است:
۱. امیرالمؤمنین، حضرت علی علیه السلام ۳۲ سال
۲. امام حسن مجتبی علیه السلام ۳۷ سال
۳. امام حسین علیه السلام ۴۸ سال
۴. امام سجاد علیه السلام ۲۳ سال
۵. امام محمد باقر علیه السلام ۳۸ سال
۶. امام جعفر صادق علیه السلام ۳۱ سال
۷. امام موسی کاظم علیه السلام ۲۰ سال
۸. امام رضا علیه السلام ۳۵ سال
۹. امام جواد علیه السلام ۸ سال
۱۰. امام هادی علیه السلام ۸ سال
۱۱. امام حسن عسکری علیه السلام ۲۲ سال
۱۲. امام مهدی علیه السلام ۵ سال
شیعه با این پیشینه، چشم به دولتی دوخته است که یارانش جوان هستند.
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد
دولت امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف زیباییهای فراوان و جلوههای بی بدیلی دارد که تا کنون هیچ مشابهی با تمام خصوصیات برای آن دیده نشده است. رهبر جوان، یاران جوان و رجعت جوانان، تنها از مؤلفههای حکومت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است.
رهبر جوان
در روز ظهور و قیام جهانی امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف، ظاهر امام با توجه به سن واقعی امام، بسیار جوان میباشد.
اباصلت هروی از امام رضا علیه السلام میپرسد: «علامت قائم شما وقتی که ظهور میکند چیست؟ »
امام میفرماید:
علامت وی این است که از لحاظ سن، پیر است؛ ولی برابر دیدگان مردم، جوان ؛ به طوری که بیننده گمان میکند او چهل ساله یا کمتر است. نشانه او این است که با گذشت روزها و شب ها، پیر نمی شود؛ تا زمان رحلتش فرا رسد. [۱]
ریّان بن صلت هم از امام رضا علیه السلام میپرسد: «آیا شما صاحب الامر هستید؟ » امام میفرماید:
من صاحب امر هستم؛ ولی نه آن صاحب الامر که زمین را پر از عدل و داد میکند، چنان که پر از ظلم شده است. چگونه با این ضعفی که در بدن من میبینی میتوانم صاحب الامر باشم؟ صاحب الامر، کسی است که وقتی ظهور کند، به سن پیران و به شکل و صورت جوانان است و بدنی نیرومند دارد که اگر دست مبارکش را به طرف بزرگ ترین درخت روی زمین دراز کند، آن را از ریشه بکند؛ اگر در میان کوهها بانگ برآورد، صخرههای آن فروریزد. عصای حضرت موسی علیه السلام و انگشتر حضرت سلیمان علیه السلام با او خواهد آمد. او چهارمین فرزند من است. خداوند متعال او را تا هنگامی که بخواهد، در پشت پرده غیبت نگه دارد. سپس ظاهر شود و زمین را پر از عدل و داد کند؛ آن چنان که پر از جور و ستم شده باشد. گویی با چشم خود میبینم در حالی که مردم به یأس و نومیدی دچار شده اند، ندای آسمانی را میشنوند که این ندا از مسافت دور همچون فاصله نزدیک شنیده میشود. او برای مؤمنان، رحمت و برای کافران عذاب خواهد بود. [۲]
با توجه به این روایات و احادیث دیگر که در آن، واژة «شابّ» [۳] آمده است در مییابیم که رهبر دولتی که همة انبیا و اولیا چشم انتظار آن هستند، «جوان» است. در برخی دیگر از روایات، همراه این واژه، قیدهای دیگری نیز آمده است:
شابٌ حَدَثٌ؛ جوانی نورس. [۴]
شاباً مُوَفَّقاً؛ جوانی کامل. [۵]
شابٌ بعدَ کبَرَ السِّن؛ جوان است، با این که سنش زیاد است. [۶]
شیخ السِّن شابُّ المنظر؛ سنّش زیاد و چهره اش جوان است. [۷]
این ویژگی منحصر به فرد امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در روایات معصومان علیهم السلام این گونه بیان شده است:
حکم بن ابی نعیم میگوید: در مدینه خدمت امام باقر علیه السلام رسیدم و گفتم: «من میان رکن و مقام نذر کرده ام، هنگامی که شما را در مدینه ملاقات کنم، از مدینه بیرون نروم جز این که دانسته باشم آیا قائم آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم شما هستید یا نه؟ » امام علیه السلام چیزی نفرمود. حدود یک ماه گذشت. روزی در یکی از کوچههای مدینه مرا دید و فرمود: « تو هنوز این جا هستی؟ » گفتم: «آری؛ به شما گفتم که چه نذری دارم و شما چیزی به من نفرمودید».
فرمود: «فردا صبح بیا منزل و پرسش خود را بپرس». فردا صبح به خدمتش مشرّف شدم؛ فرمود: «پرسش خود را بپرس. گفتم: «من میان رکن و مقام روزه و صدقه ای نذر کردم که هنگامی که شما را در مدینه ملاقات کردم، از مدینه بیرون نروم جز این که دانسته باشم آیا شما «قائم آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم » هستید یا نه؟ اگر شما باشید، از شما جدا نشوم، تا در حضورتان شمشیر بزنم و اگر شما نباشید، به دنبال کار و زندگی خود بروم». فرمود: «ای حکم! همة ما قائم به امر خدا هستیم». گفتم: «آیا شما مهدی هستید؟ » فرمود: « همة ما به سوی خدا هدایت میکنیم». گفتم: «آیا شما صاحب شمشیر هستید؟ » فرمود: « همة ما صاحب شمشیر و وارث شمشیر هستیم». گفتم: «آیا شما آن کسی هستید که دشمنان خدا را میکشد و دوستان خدا را عزّت میبخشد و دین خدا را آشکار میسازد؟ » فرمود: «ای حکم! چگونه ممکن است من، او باشم؟ در صورتی که من به ۴۵ سالگی رسیده ام؛ ولی صاحب این امر از من به سن کودکی نزدیک تر است و بر پشت مرکب، از من چابک تر است». [۸]
رسول الله علیه و آله و سلم پنج شباهت با پیامبران وجود دارد [۹] … امّا شباهتش با [حضرت] یونس علیه السلام غیبت او است که بعد از پیری به صورت جوان به سوی قومش بازگشت… ». [۱۰]
حضرت یونس علیه السلام که مدتها در دل ماهی و در قعر اقیانوسها از دیدگان امتش پنهان بود، وقتی از شکم ماهی خارج شد، خداوند متعال در کنار ساحل بوتة کدویی برای او رویاند. [۱۱] وی از آن تناول کرد و بعد از نیرو گرفتن، به سوی قومش برگشت؛ در حالی که به صورت جوانی اش بود.
امام صادق علیه السلام میفرماید:
در صاحب الزمان، نشانی از [حضرت] یونس علیه السلام است و آن این که بعد از غیبتش به صورت جوانی نورس ظاهر میشود. [۱۲]
در روایت دیگری از امام جعفر صادق علیه السلام جوان بودن امام یکی از امتحانات بزرگ خداوند هنگام ظهور بیان شده است. آن حضرت میفرماید:
از امتحانات بزرگ الهی این است که صاحبشان به صورت جوانی ظاهر میشود، در حالی که آنها درباره وی پیری کهنسال تصور داشتند. [۱۳]
در روایت دیگری امام صادق علیه السلام در این باره میفرماید:
آن گاه که قائم به قیام اقدام میکند، مردم او را نمی شناسند؛ زیرا وی در سیمای جوانی با کمال نزدشان باز میگردد و جز افراد با ایمانی که خداوند در عالم ذر [۱۴] از آنها پیمان گرفته است،
کسی در نزد او ثابت قدم نمی ماند.[ ۱۵]
امام حسن مجتبی علیه السلام نیز در این باره میفرماید:
هنگامی که مهدی قیام کند، مردمان به انکار برمی خیزند؛ زیرا او به صورت جوان باز میگردد؛ در حالی که آنها او را پیر فرتوت میانگارند. [۱۶]
و در روایت دیگری میفرماید:
هنگامی که قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف ظهور کند، در سن کهولت خواهد بود؛ ولی با سیمای جوانی و نیروی عضلانی؛ آن چنان که اگر قوی ترین درخت روی زمین را با دست بکشد، از ریشه بر میکند و اگر بر کوهها بانگ بزند، سنگ هایش فرو ریزد؛ اگر دستش بنده ای را نوازش کند، قلبش چون قطعة آهن محکم و استوار میشود. [۱۷]
در روایت دیگری امام صادق علیه السلام میفرماید:
در سن سی سالگی و سن کمال، در سیمای جوانی ظهور خواهد کرد. [۱۸]
در این باره که امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف به صورت جوان ظاهر میشود، هیچ گونه شک و تردید نداریم و افرادی که قبول این مطلب برایشان مشکل است، اگر به تاریخ مراجعه کنند، نمونههایی از این رویداد را مییابند.
قدرت خداوند متعال و شگفتیهای جهان آفرینش آن قدر زیاد است که این مسأله برای افراد معمولی نیز رخ داده است. نصر بن دهمان که یکی از سالخوردگان قبیلة «غطفان» بود و عمرش از صد و نود سال میگذشت و قدش خمیده و عقلش از دست رفته بود، بار دیگر به جوانی بازگشت و مویش سیاه شد. [۱۹]
ظهور همراه با طراوت جوانی، یکی از چشمههای قدرت پروردگار است و هرکس قدرت بی کران خداوند متعال را باور داشته باشد، در ایام ظهور در این رابطه شک و تردید نمی کند. همة تردیدها از ضعف ایمان به قدرت پروردگار سرچشمه میگیرد.
امام حسن مجتبی علیه السلام در این باره میفرماید:
نهمین فرزند برادرم حسین علیه السلام، پسر بانوی کنیزان است که خداوند، عمر او را در دوران غیبتش طولانی کند؛ آن گاه با قدرت خود او را به صورت جوان چهل ساله ای ظاهر نماید، تا دانسته شود که خداوند بر هر چیز توانا است. [ ،۲۱، ۲۰]
پی نوشت:
[۱]: شیخ صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۶۵۲؛ بحارالانوار، ج۵۲، ص۲۸۵؛ معجم احادیث الامام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، ج۴، ص۱۵۷، « علامته ان یکون شیخ السن شابّ المنظر حتی ان الناظر الیه لیحسبه ابن اربعین سنة اودونها. و ان من علامته ان لایهرم بمرور الایام و اللیالی حتی یأتی اجلهُ ».
[۲]: شیخ صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۳۷۶؛ بحارالانوار، ج۵۲، ص۳۲۲؛ معجم احادیث الامام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، ج۴، ص۱۵۴: « و ان القائم هو الذی اذا خرج کان فی سنّ الشیوخ و منظر الشُّبان… ».
[۳]: غیبت نعمانی، ص۲۶۹؛ بحارالانوار، ج۵۳، ص۷.
[۴]: قرب الاسناد، ص۲۱.
[۵]: غیبت نعمانی، ص۲۶۸.
[۶]: کمال الدین، ج۱، ص۳۲۷.
[۷]: الملاحم و الفتن، ص۱۴۲.
[۸]: بحارالانوار، ج۵۱، ص۱۴۰؛ «… یا حکم کیفَ اکونُ انا و بَلَغتُ خمساً و اربعین انّ صاحبُ هذا اقربُ عهداً باللّبنِ منی و اخفُّ علی ظهر الدابة».
[۹]: شباهت با حضرت یوسف علیه السلام در غیبت، با حضرت موسی علیه السلام در خوف از قتل و مخفی بودن ولادت، با حضرت عیسی علیه السلام در اختلاف مردم درباره زنده بودن او و شباهت با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در مسأله قیام به عدل است.
[۱۰]: کمال الدین، ج۱، ص۳۲۷؛ بحارالانوار، ج۵۱، ص۲۱۷، معجم الاحادیث الامام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، ج۳، ص۲۴۲.
[۱۱]: صافات، ۱۴۶: (وَأَنْبَتْنَا عَلَیْهِ شَجَرَةً مِنْ یَقْطِینٍ).
[۱۲]: غیبت طوسی، ص۲۵۹، ح۳۹۹؛ « انّ فی صاحب الزمان شبهاً من یونس، رجوعُهُ فی غیبة بشرخ الشبابِ ».
[۱۳]: غیبت نعمانی، ص۲۶۸، ب۱۰، ح۴۳؛ معجم احادیث الامام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، ج۳، ص۳۵۴، « انه من اعظم البلیة ان یخرجَ الیهم صاحبهم شاباً و هم یحسبونَهُ شیخاًک بیراً ».
[۱۴]: با توجه به آیه شریف ۱۷۲ سورة اعراف، عالم ذر به عالمی گفته میشود که خداوند متعال از همه در حالی که ذرههای کوچکی بودند بر توحید، نبوت و ولایت پیمان گرفت. برای اطلاع بیشتر ر. ک: تفسیر نمونه، ج۷، ص۴.
[۱۵]: غیبت نعمانی، ص۲۶۸، ب۱۰، ح۴۳؛ معجم الاحادیث الامام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، ج۳، ص۳۵۳؛ غیبت طوسی، ص۴۲۱، « لو خرج القائم لقد ان کره الناس، یرجع الیهم شاباً موفّقاً، فلا یثبت علیه الاّ کل مؤمن اخذ الله میثاقه فی الذر الاول ».
[۱۶]: منتخب الاثر، ص۲۸۵: « لوقام المهدی لًان کره الناس لأنه یرجعُ الیهم شابا و هم یحسبونه شیخاً کبیرا ».
[۱۷]: منتخب الاثر، ص۲۸۵ « ان القائم اذا خرج کان فی سنّ الشیوخ منظر الشباب، قویاً فی بدنه لَو مدّیدهُ الی اعظم شجرة علی وجه الارض لقلعها، ولو صاحَ بالجبالِ تَدَکدکت صُخورُها، لایضعُ یده علی عبد الا صار قلبُهُ کزُبر الحدید ».
[۱۸]: غیبت طوسی، ص۴۲۱: «… یظهر فی صورة فتی موفق ابن ثلاثین سنة »؛ در غیبت نعمانی، ص۲۶۹، به جای «فتی» واژه «شاب» آمده است؛ معجم احادیث الامام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، ج۴، ص۷۷.
[۱۹]: غیبت طوسی، ص۴۲۱؛ منتخب الأنوار المضیئة، ص۱۸۹؛ این مسأله از طریق اهل سنت هم ذکر شده است با ر. ک: بحارالانوار، ج۵۱، ص۲۳۷؛ کمال الدین، ج۲، ص۵۵۵.
[۲۰]: کمال الدین، ج۱، ص۳۱۵، ب۲۹، ح۲؛ بحارالانوار، ج۵۲، ص۲۷۹؛ معجم احادیث الامام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، ج۳، ص۱۶۵، «التاسع من ولد اخی الحسین، ابن سیدة الاماء یطیلُ الله عُمرهُ فی غیبة ثم یظهره بقدرته فی صورة شاب ذی اربعین سنة ذلک لیعلم ان الله علی کل شیءٍ قدیر».
[21]:قرآن، مهدی (عج) و جوانان،محمدرضا نصوری،ص ۶۶-۷۷